eitaa logo
دلنوشته ها، عاشقانه ها
84 دنبال‌کننده
262 عکس
208 ویدیو
1 فایل
همیشه در همین نزدیکی گرچه دور می پنداری😊
مشاهده در ایتا
دانلود
(۳) بعد از نماز زیارت با دوستم رفتیم گوشه از حرم نشستیم که زیارت نامه و دعا بخوانیم ، دو کتاب از قفسه حرم دوست برداشت بود کتاب به من داد دیدیم به جای زیارت نامه، است گفت چه جالب این یک است خواست کتاب را بگیرد ببرد بجای آن برایم زیارت نامه بیاورد گفت نمی خواهد، می خواهم پیشم باشد از روی آن دعا بخوانم، برای خواندن زیارت نامه مفاتیح خودم دارم لحظه های شیرینی بود هرچند کوتاه ، دیگر چیزی به اذان مغرب نمانده بود رقتیم تجدید وضو کردیم برگشتیم یک بار دیگر زیارت کردیم رفتیم برای خواندن نماز جماعت ، بعد نماز حدود ساعت ۲۰ به سمت بیرون حرم رفتیم که سوار اتوبوس ها شویم برای حرکت به سمت سامرا،اما اتوبوس حدود ۴۰ دقیقه تاخیر داشتند ، تما اعضای کاروان در این مدت کنار دیوار حرم منتظر بودیم برخی دوستان رفتند از موکب ها برای خودشان شام گرفتند، تا اتوبوس آمد و همگی سوار شدیم ساعت ۲۱ به سمت سامرا حرکت کردیم و در ساعت ۱۱:۳۰ به سامرا رسیدم اتوبوس در پارکینگ اتوبوس ها پیاده شدیم و‌دست جمعی به سمت حرم حرکت کردیم... ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
(۳) از پارکینگ تا حرم مسیر تقریبا طولانی بود مسئول کاروان گفت افراد دو اتوبوس جمع شویم با هم به سمت حرم برویم و فردا بعد از نماز صبح جلوی درب خروجی حرم باشیم با هم به سمت پارکینگ برگردیم راهی حرم شدیم از کوچه ها عبور کردیم تا روبروی حرم قرار گرفتیم سامرا حس عجیبی داره ناخودآگاه دنبال گمشده ای می گردی که نه در عالم که در جان و دلمان گمشده اینجا گویی جان مرده ات جان می گیرد صدای غل و زنجیره ها را می شنوی امامان ما در بند و غربت بودند تا راه هدایت ما گم نشود تا برسیم ، اما ما چه کرده ایم به کجا رفته ایم این سوال بزرگترین سوال روبروی تو اینجا است چه کنم گمشده ای جانم را پیدا کنم؟ چه کنم امام غریب و تنها و طرید نباشد؟ من چقدر تنهایی و غریبی مولایم مقصرم؟ و... سوالاتی همه محور طلب جان و از جان جهان می کند و تو تشنه تر و تشنه تر می شویم وارد حرم می شویم یکی از خانم چندتا کتاب دعا برداشته یکی را به من می دهد کتاب را که ازش می گیریم نگاه می کنم زیارت نامه نیست دوستم می گوید باز است ، این یک نشانه است این بار تماما می شکنم مولای من😭 از اول سفر با من چه می خواهی بگویی یادم می آید از سختی و بی مهری مردم وقتی حتی برای شهادت سیدالساجدین علیه السلام دنبال هماهنگ کردن فضایی بود خیلی ها جوابم را ندان یا اذیت کردن و...گفته بودم امسال می روم کنار خیمه گاه مولایم و از همه این مردم شکایت می کنم گفتم مولای من ! من شاکی ایم از شیعیان تو چگونه حتی هماهنگی مکان را هم از اینکه برنامه تو در آن باشد را دریغ می کنند و حتی روزهای قبل از آمدن ، چندین بار تکرار کردم به برخی دوستان گفتم امسال می روم که شکایت کنم و اینک در تمام مسیر مولایم تو هستی که بگویی اگر هیچ کس نبود، من که بودم من همیشه بودم و هستم ، بودن مرا نمی بینی؟ چه فکر کردی اگر من نبودم تو قدمی نمی توانستی برداری اصلا فکر کردی مگر تو کاری انجام دادی همه این سالها خودم همه چیز را محیا کردم و نفهمیدی که از کجا درست شد؟ چرا مولایم همیشه بودنت را با تمام وجود حس کردم دیگر شکایتی از شیعیانت ندارم خیالتون راحت ، چرا که حضور شما برای من در تمام عالم هستی کفایت می کند. فقط کاش ذره ای از آن‌ مهربانی امام خود را درک می کردیم کاش... ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
(۳) صحیفه را بوسیدم جانم آرام گرفته بود دیگر از ناراحتی و رنجش ها خبری نبود اینجا کنار امام هادی و امام عسکری علیهم السلام قلبم خالی از همه حاشیه ها و دغدغه های ظاهری بود باید از مولای هدایت راه هدایت را کامل فرا بگیریم ، کاهلی کنم چند ساعت از دستم برود باخته ام اینجا باید علاوه بر هدایت از مولا صبر را بیاموزم تا با اقشار مختلف با سلیقه ها و تفکرات متفاوت در مسیر حرکت هستیم شایسته ترین رفتار را داشته باشم آه مولای من دستم را محکم در دست خود نگه دار من گاهی غافلم از شما جدا می شوم در کوچه پس کوچه های غفلت و هوس گم می شوم ، آمده ام بند دلم را تا ابد اینجا گره بزنم که جز درب خانه شما جای دیگری نروم کمکم کنید به من بیاموزید که سخت محتاجم.... ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____