eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
4.5هزار دنبال‌کننده
46.3هزار عکس
13.7هزار ویدیو
179 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
#علی_شناسی ☘ یهودی بود. شنیده بود که خدا عالم را زیر دست پیامبر قرار داده است. اما می دید زندگی محمد و دخترش(ع) مثل فقرا است. نه مثل زندگی پادشاهان پر از تجملات. 🌿 دلش می خواست بداند حق چیست؟ دنبال کسی می گشت تا پاسخ بگیرد. از میان اطرافیان و یاران محمد(ص)، علی (ع) را جور دیگری می دید. ☘در کوچه ای رفت مقابل علی (ع) و گفت: - با تو حرف دارم. صبر کن. 🌴علی (ع) حس و حالش را که دید همان جا کنار کوچه نشست. می خواست یهودی با آرامش حرفش را بزند. 🌿مرد هم نشست و گفت: - مگر پسرعمویت نمی گوید حبیب خداست و از طرف او آمده؟ پس چرا از خدا نمی خواهد فقر و نداری تان تمام شود؟ 🌴علی (ع) سکوت را شکست: - خدا بندگانی دارد که اگر از خدا بخواهند دیوار را برایشان طلا می کند. ☘مرد یهودی در چشمان علی (ع) حقیقتی دیگر می دید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید؛ دیوار طلا شده بود و می درخشید. دهانش باز ماند و چشمانش تنها توانست از خیرگی طلا کنده شود و در چشمان درخشان علی (ع) آرام بگیرد.🙂 🌴- متوجه شدی؟ 🌿متوجه شده بود. از صدر تا ذیل را یکجا خوانده بود. دست علی (ع) را گرفت. حق با علی(ع) است. مسلمان شد. 🔹 بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۲۵۸. ⭕️ آشکار است؛ نشانه ها را می گویم. خدا که نمی خواهد تو را در تاریکی گمراهی ها رها کند. هزاران دلیل روشن... یهودی دنبال خدا و بنی خدا بود... تاریخ قدیم و جدید، نشانه های آشکار بسیار دارد.😊 #بخواهی_بهانه_بیاوری_نمیتوانی_ایمان_بیاوری! 📗 #پدر #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌴علی (ع) نگاه می کرد به دهان پیامبر(ص) که سخن خالق را می گفت. حرفش، حرف خدا بود. دستورش، امر خدا.❤️ 🌴مخصوصا در جنگ ها، که هرکس با پیامبر مخالف بود، دل و فکر و امکانات را برای نابودی اسلام به کار می گرفت و به جنگ بر می خاست❤️ 🌴علی (ع) همه را از دم تیغ می گذراند، حتی اگر پدر و فرزند و برادر و عمو هایش بودند. حتی جد و برادر و دایی معاویه را هم علی (ع) کشت. به امر خدا...❤️ 🔹 نهج البلاغه ⭕️ مسلمان شده ای ، مبارک باشد. زبانی اما کافی نیست، دلی هم کافی نیست، عرصه ی عمل صالح، عرصه ی اثبات تسلیم تو مقابل خداست.😊 🌴زیر و بم زندگی ات را باید با دستور خدا ببندی، قوم و خویش و فرزند و شهرت هم نباید تو را وادار کند امر خدا را زمین بگذاری. #مسلمان_که_می_شوی_تکلیف_مند_هم_می_شوی.🌺 📍اگر پا جای پای علی (ع) نگذاری، ناچار می شوی مثل زبیر به خاطر فرزندت، مثل طلحه به خاطر مقامت، مثل عمروعاص به خاطر قدرت، مثل... دشمن علی (ع) را بر کول و زندگی خودت سوار کنی. سواری به دشمن علی (ع)، سقوط در قعر جهنم است...🔥 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🌴علی (ع) که به خلافت رسید، علمای یمن می خواستند از بین خوب هایشان، خوب ترین شان را انتخاب کنند تا برای بیعت و یاری و اعلام کمک همه جانبه، خدمت امام بفرستند. 😊 🌴صد نفر از خوبان دور هم جمع شدند. از میان این صد نفر، سی نفر انتخاب شدند و از میان آنها، ده نفر. دست آخر، یک نفر شد گل سرسبد و سخنگو.🙂 🌴آمدند خدمت امیر مؤمنان. این ده نفر بیعت کردند و وفاداری شان را اعلام کردند. وقتی خواستند از جلسه بیرون بروند، امام دوباره سخنگو را خواست و از او بیعت گرفت.🙂 باز برای سومین بار...🙂 🍂سخنگو گفت: - ای امیرالمومنین! به خدا سوگند، ندیدم با کسی مثل من برخورد کنی.😕 🌴فرمود: - من زندگی و سعادت تو را می خواهم؛ تو کشته شدن من را. 🍂سخنگو متحیر شد.😐 🍂ابن ملجم مرادی...همان بهترین اهل یمن، همان مبارز و جانباز جنگ صفین، همان کسی که علی (ع) برای نماز صبح بیداری کرد. 🌿کاروان ده نفری یمن خواستند برگردند که سخنگو مریض شد. امام از او پرستاری کرد. به امام گفتند: - آدم خطرناکی است. از بین ببرش. - قصاص قبل از جنایت بکنم؟! اگر او قاتل من است، من نمی توانم قاتل خودم را بکشم! 🍃امام عبد خداست! دستور خدا می گوید، انجام می دهد، حتی اگر مقابلش کسانی در خفا نامردی می کنند.🍃 🔹بحار الانوار، ج۴۲، ص۲۶۲. ⭕️ تکبر، ریشه ی ریزش است. خودت را ببینی و معلوماتت را، خودت را ببینی و عبادتت را، خودت را ببینی و توانمندی هایت را.... مقابل امامت هم خواهی ایستاد.😔 . از کنار محور عالم هستی که خدا قرار داده کنار نمی کشی! نمی ایستی مقابل او، مقابل امام... مثل سلمان باش. پا جا پای امام بگذار همه ی خودت را فدای امام کن... رشد می کنی!😍 📗 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌴دوست داشت یه غذای خوب با دست خودش بپزد و برای پیامبر ببرد. ام ایمن را می گویم. پرنده ای پخته بود. آمد کنار خانه ی پیامبر(ص) و ظرف غذا را داد. 🍃حضرت فرمود: - خدایا محبوب ترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این غذا شریک شود.😊 در خانه به صدا درآمد. 🍃فرمود: - اَنَس در را باز کن. انس دوست داشت یکی از قوم و قبیله اش پشت در باشد؛ از انصار. در را باز کرد و دید علی (ع) است. راهش نداد.😔 دوباره و سه باره در به صدا درآمد و انس، علی (ع) را به خانه راه نداد.😔 🍃پیامبر(ص) فرمود: - او را به خانه راه بده. تو اولین کسی نیستی که قوم و قبیله ات را دوست داری. انس در را باز کرد و محبوب ترین بنده ی خدا داخل شد!❤️ 🔹 الغدیر، ج۳، ص ۵۱۲. ⭕️ #محبوبتربن_ و_ بهترین_ برادر_ پیامبر_یادش_عبادت_است... نگاه به صورتش هم عبادت است.❤️ 🍃دوستی او دوستی خدا، احترام به او، احترام به خدا، محبتش به همه واجب... علی بن ابیطالب. ❤️ دوست و دشمن در فضایل نوشته اند و گفته اند. حرمتش را بشکنند؟ خانه اش را آتش بزنند؟ زن و فرزندش را بکشند؟ حقش را غصب کنند؟❤️ 🍃فکر کن چطور امکان دارد کسی این قدر مورد حمایت و عنایت خدا باشد، و دیگران، حقش را مخالف دستور خدا بگیرند؟😒 با عقل جور در می آید؟ 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌴همراه رسول خدا در کوچه باغ های مدینه قدم می زدند. 🌴باغ هایی که درختانش از سر دیوارها قد کشیده بودند، تا لحظه ی عبور محمد مصطفی (ص) و علی مرتضی(ع) را نظاره کنند و حمد خدا را بابت این نعمات صفای خاصی اول و ابتدای راه را پر کرده بود. 🌴 علی (ع) گفت: - یا رسول الله! چه باغ زیبایی. -بسیار زیباست. اما خدا در بهشت برای تو از این باغ زیباتر قرار داده. 🌴به باغ دیگری رسیدند. باز هم علی (ع) گفت و رسول خدا بغضی در گلویش نشست و پاسخ را تکرار کرد. 🌴از کوچه باغ که بیرون آمدند، پیامبر(ص) علی (ع) را تنگ در آغوش گرفت و اشک هایش جاری شد و فرمود: - پدرم به فدای تو یا علی، ای شهید تنها! علی (ع) بی تاب شده بود و اندوهگین علت را پرسید. 🌴اشک های پیامبر(ص) زمین و آسمان را بی تاب کرده بود. فرمود: - کینه هایی که در دل گروهی از مردم است و بعد از من آن را ظاهر می کنند، کینه های جنگ بدر و خون خواهی های جنگ احد. 😢 🌴علی (ع) درنگ نکرد و پرسید: - آیا دینم سلامت است و دیندار هستم؟ - دینت در سلامت خواهد بود.😊 🔹 اسرار آل محمد، سلیم بن قیس ⭕️ ظلم ظالمان و حاکمان همیشه بوده، خیلی ها سر همین، دین را کنار می گذارند. #چه_کسی_بالاتر_از_علی_به_او_هم_ظلم_می_شود.😔 اما یک دغدغه دارد: دینش باقی می ماند یا نه؟ دنیا تمام می شود با همه ی بند و بساطش، مقابل خدا می روی با همه ی دینداری ات . بر باد ورود....🙂 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🌴عدس ها را پاک کرد. آرد را خمیر کرد. تنور را روشن کرد. نان را پخت. جارو هم کرد. سفره که انداخت، لقمه گرفت برای بچه ها... آب از چاه کشید...🙂 🌴کارهای خانه را باید چه کسی انجام دهد؟ کار برای خدا باشد، هر کس سبقت بگیرد، برنده است. 🌴هر زمان که می شد در خانه کمک کار زهرایش می شد. کار خدا توفیق می خواهد انجامش...😉 🔹کافی، ج۵ ⭕️ دنیا یک مکان است. مکان برای آن که خودت را پیدا کنی. خدایت را عاشق بشوی.❤️ خودت رو گم کنی زیر سایه ی خدا، همه بشود خدا! دنیا یک زمان است!⏳ دلش تنگ شده برای رسیدن. تند تند می گذرد. تو را هم با خودش می دواند و می برد.🙂 کارهایت را در زمانی که داری یک مرور کن. ... درون و بیرون خانه ندارد. و ناگهان چقدر زود دیر می شود!😊 📗 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌱انبوه لشکر اسلام دور کعبه حلقه زده بودند. اشک شوق در چشمان بسیاری جمع شده بود. هرکس چیزی می گفت. 😢 🍃اما نگاه پیامبر، به بتهابی بود که بر شانه ی کعبه سنگینی می کرد. خدا وعده داده بود و حالا مکه دست مسلمانان بود. باید آثار کفر و جهل از بین می رفت. 🤨 🌴علی (ع) به امتداد نگاه پیامبر(ص) نگریست. پیامبر آرام دست علی را گرفت و او را دنبال خود برد. علی گام به گام پشت سر پیامبر حرکت می کرد.🙂 🌱به دیوار کعبه تکیه داد و گفت: - علی جان! بر شانه های من برو و این لکه های ننگ را از دامان کعبه پاک کن. 🌴چهره علی (ع) تغییر کرد. خوشحال بود که مامور این کار شده، و هم شرمسار بود که باید پا بر شانه های پیامبر(ص) بگذارد.😊 🌴همانطور که سرش پایین بود، گفت: - یا رسول الله! شرم می کنم از اینکه بر شانه های شما بایستم، آخر شما...😓 🌱پیامبر (ص) لبخندی از رضایت زد و گفت: - این دستور خداست علی جان. پای افزار را از پاهایش درآورد و تسبیح گویان پای بر شانه های پیامبر گذاشت. 🙂 ☘لشکر اسلام، آسمان و زمین ... نظاره گر این صحنه بودند. برای اینکه همه ی عظمت اسلام را ببینند، با تکبیر های پیاپی، بت ها را از بالا به پایین افکند.🙂 🔹 بحار الانوار، ج ۳۸. ⭕️ #خدا_وعده_داده_که_عاقبت_دنیا_برای_اهل_تقوا_است. 🔅حجت بن الحسن که بیاید کسی که چون علی (ع) پای حق ایستاده، نلغزیده، نترسیده، نبریده همراهش، دنیا را از وجود بت ها پاک می کند. حیف است به خاطر کم و زیاد دنیا، چرب و شیرینش، سور و ساتش... امام را تنها بگذاریم. 🙂 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razman
☘هر روز هم که علی (ع) را می دید، باز دلتنگی می شد. محمد مصطفی(ص) را می گویم. حالا سه روز بود که علی (ع) را فرستاده بود برای جنگ و خبری از او نداشت..🙂 ☘فرمود: -هر کس از علی برایم خبری بیاورد، یک حاجتش را برآورده می کنم.🙂 🌱سلمان برگ برنده داشت. خبر سلامتی را خدمت رسول خدا (ص) داد. حالا نوبتش بود که درخواستش را بگوید.🙂 🌱سلمان زیرک بود. رفت سراغ خود علی(ع) و پرسید: - از پیامبر(ص) چه بخواهم؟⁉️ 🌱نزد پیامبر(ص) که برگشت درخواستش این بود: - سرّ و راز شب معراج را برایم بگوئید. ☘پیامبر، سلمان را راهی قبرستان یهودی ها کرد تا ذکری را که یادش بود، بگوید و مرده ای زنده شود. 🍂قبرستان ساکت و مرموز بود. سلمان ذکر را گفت. قبری باز شد و مردی بیرون آمد. سلمان مرد را نگاه کرد. می دانست که مرد خودش می داند باید چه بگوید. 🌿مرد ناراحت نبود. آرام بود، گفت: - من در خانواده ای یهودی به دنیا آمدم. یهودی بودم و با همین دین مردم. اما الآن در برزخ، از آتش در امانم.🙂 🌱سلمان شگفت زده پرسید: - چرا؟ 🌿مرد گفت: - من علی را دوست داشتم. دوست داشتم صورتش را نگاه کنم. کار هر روزم این بود که بایستم کنار کوچه، در مسیر رفت و آمد علی. در همان چند لحظه رد شدنش ببینمش...😍 ⭕️ خدا علی را دوست دارد. . خدا علی را وصی و جانشین پیامبر قرار داده است. خدا فرموده امیرالمؤمنین، تنها علی است. خدا علی را ملاک خوبی و بدی قرار داده، خدا بهشت و جهنم را دست علی قرار داده.❤️ خدا خالق جهان است. خدا می خواهد و عده ای نمی خواهند. خدا می گوید و عده ای نمی پذیرند. خلق چقدر عجیبند...😞 📗 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌴سپاه علی (ع) از یمن بر می گشت. دست پر و سرافراز. 🌱نزدیک مکه سپاه را سپرد به یکی از یاران و برای گزارش کار، زودتر خدمت رسول خدا(ص) رسید. جانشینش دست برد به هدایا و لباس های آن را بین لشکریان تقسیم کرد تا بپوشند.😯 🌴علی (ع) بازگشت. از دیدن آنچه اتفاق افتاده بود، مبهوت ماند. دست بردن به بیت المال، لباس ها را پس گرفت. بی اجازه ی پیامبر(ص) نمی شود. دست به بیت المال زد. 🌴کاروان رسید مکه، و عده ای رفتند شکایت علی (ع) . پیامبر فرمود: - مردم از علی شکایت نکنید که او در راه خدا شدیدتر از این است که از او شکایت کنید. ⭕️ خدا را که بشناسی، شناخت راه راحت می شود. بعضی، با خدا معامله وار برخورد می کنند؛ در سختی و تنگی غر می زنند، در شادی و موفقیت کنارش می گذارند، در مریضی و ترس یادش می کنند. اما علی (ع) خدا را می دید، کارها را انجام می داد. کارهای خدا را...😊 #همه_ی_کارهای_خدا_کار_علی_بود.😍 📗#پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🌱چشمانش درد گرفته بود. اگر در میدان نبرد نبود، غصه نداشت. خانه می ماند و فاطمه پرستاری می کرد . اما حالا صدای هیاهوهای نبرد را می شنید و خبرها را مدام می گرفت. هر دو چشمانش از درد باز نمی شد. حتی نمی توانست مقابلش را ببیند.😔 🌱لشکر اسلام آمده بود برای جنگ با یهودی هایی که قراردادها و پیمان‌ها را شکسته بودند. توطئه کرده بودند علیه مسلمین.😠 🌴شنید که روز اول ابوبکر فرمانده عملیات شد، اما جنگ پیروز نداشت و مسلمانان برگشته بودند. روز دوم هم عمر فرمانده شد، اما باز رفتند و بی نتیجه برگشتند.😏 🌱کار بر سپاه محمد(ص) سخت شده بود و یأس افتاده بود بین لشکر. 🍃محمد مصطفی (ص) رو به لشکریانش فرمود: - فردا پرچم فرماندهی را به دست کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند، او هم خدا و پیامبرش را دوست دارد، خیبر به دست او فتح می شود.🙂 🌤صبح همه می خواستند او را ببینند. نه اینکه نمی دانستند. پیامبر(ص) قبلا هم این جملات را بارها برای علی (ع) گفته بود، اما حالا علی بیمار بود. شاید....🙂 🌤صبح رسید. همه منتظر بودند؛ فرمود: - علی کجاست؟ - چشمش درد می کند. - بگوئید بیاید. 🍃با چشمان بسته آوردند خدمت رسول خدا. همه نگاه می کردند .... سکوت بود و انتظار... 🌴علی (ع) نشست. سرش را به دامن گرفت پیامبر... پارچه از چشمانش باز کرد... دستی به دهان برد و نمی از لب مبارک را کشید به چشمان علی.❤️ ☘همراه با دستان پیامبر، درد خودش را کنار کشید. چشم که باز کرد، مقابلش چهره ی خواستنی محمد مصطفی(ص) بود. - سلام بر تو ای حبیب خدا... دستان معجزه گر ایشان را بوسید و دوباره شد همان سرباز جان بر کف.💪 🔅درد که رفت، پرچم را آوردند، زره را، شمشیر را... موقعیت را سنجید، نیرو ها را چید، طرح عملیات ریخت. 🌓 شب نشده در خیبر دست علی (ع) بود. همان در که چهل مرد زورمند می خواست تا باز شود، به دست علی(ع) کنده شده بود... شب نشده، مرحب گشته شده بود، همو که پهلوان خیبری ها بود و چندین مسلمان را کشته بود... شب نشده امر خدا انجام شده بود.😍 🔹 بحار الانوار، چ ۳۵، ص ۲۶. ⭕️ . اگر تمام دنیا مقابلت بایستند، تو بلند شو برای یاری خدا، سستی نکن، بهانه نیاور، تحمل کن سختی ها را و رنج ها را. حرف ها و طعنه ها را، محرومیت و نداری ها را... قول داده خدا... یاری ات می کند. نکند حرف امامت زمین بماند...😊 📗 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🍃نگاه به چهره ی مردم کرد رسول خدا(ص) دوستشان داشت! محبتش فراتر از محبت یک مادر به بچه ی شیرخوار بود.🙂 🍃نگاه به علی (ع) کرد. او هم همینطور بود؛ مقابل مردم، خاکی و متواضع... مقابل سختی ها، مقاوم ایستاده.... مقابل نامردی ها، باگذشت و چشم بسته... با فقرا همنشین، با بچه ها همبازی. با جوان ها همراه. با پیرها، همدل....😍 🍃فرمود: - من و علی پدران این امتیم! 😊 🔹 بحار الانوار، ج ۳۶، ص۵ ⭕️ من فرزند علی ام! ساکن خانه ای که مادرم فاطمه است! خانه ی ما تنها خانه ای در دنیاست که خدا گفته در آن به مسجد باز باشد .🕊 🍃چون ملائک به آن رفت و آمد می کنند. چون درش در علم است. حتی جبرئیل پس از پیامبر هم می آمد اینجا. چون سوره ی #هل_اتی برایش نازل شد. چون فقیر و یتیم و اسیر، درش را می زنند...🙂 🍃پدرم، علی(ع) است. من، فرزند علی(ع) هستم! خوشحالم که شیعه ام! که ساکن خانه ات هستم... هرچند در خانه ات را آتش زدند، مادرم را... بی حرمتی ها...😢 من فرزند توام! منتظر می مانم!💔😔 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🍃خانه بسیار بزرگ بود و امکانات فراوان داشت. برای یکی از یاران امام بود. امام آمده بود برای دیدنش که وسعت خانه در چشمشان نشست.🙂 🌴نگاه محبتش را روی صورت او انداخت و فرمود: - این خانه ی وسیع را برای چه کاری ساخته ای؟ می دانی که در آخرت به خانه ی وسیع محتاج تری.😊 دل صاحب خانه لرزید. 🙁 🍃منتظر ماند تا امیر مؤمنان علی (ع) سخنش را تمام کند‌. 🌴فرمود: - اگر بخواهی می توانی که از وسعت این خانه برای آخرتت استفاده کنی. مهمانی بده. اقوام را دعوت کن، برای حق و حقوق مسلمانان و آگاهی دادن آنها از خانه ات استفاده کن. فقط برای لذت های شخصی و کارهای خودت باقی نماند.🙂 نفس مرد آمد و دل و ذهنش راه را یافت. 🔹 کافی، ج۲، ص۶۶۶ ⭕️ روزیت زیاد است، نوش جانت! خانه ی وسیع و مرکب رهوار داری، باز هم نوش جانت!🙂 اما #آن_دنیا_نیاز_به_وسعت_داری. همه اش به فکر خودت، لذت هایت، آرزوهایت، تفریحاتت نباش! خانه ات بشود مأمن، بشود پناه، بشود هیئت، بشود خانه ی ذکر .... آخرتت آباد!☺️ 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌴از خانه که آمد بیرون، کیسه ای همراهش بود. می رفت سمت باغ ها. 🌴علی (ع) باغبانی می کرد برای امرار معاش خودش و کمک به فقرا! ☘یکی به بار همراه امام اشاره کرد و گفت: - یاعلی! چه چیزی همراه داری ؟ 🌴علی (ع) نگاهی به بارش کرد و لبخندی زد: - درخت خرما، ان شاء الله.😊 ☘نگاه مرد قفل ماند روی لبخند لب و چشم امام و بعد از لحظه ای پرسید: - درخت خرما؟!😳 🌴امام با همان لبخند از کنار مرد گذشت.😊 🍃چند سال بعد، یک نخلستان، پاسخ سوالش شد. هسته های خرمایی که امام هربار میبرد و می کاشت و گاهی کنارش دو رکعت هم نماز میخواند.🔅 🍃شاید خرماهایی که الان در مدینه، از دست شیعیان می خوری، خرمای نخل هایی باشد که علی (ع) به ثمر نشانده است.🙂 🍃هنوز هم همه مهمان سفره ی با کرامت و محبت اویند. 🔹 بحار الانوار، ج ۹، ص ۵۹۹. ⭕️ امید، قناد خنده ی امروز است؛ حتی اگر هسته ای باشد برای سالهای بعد. امید، رمز حرکت به سمت آینده ی نورانی است. شاید فرصت نشود که خودت از ثمر کارهای مخلصانه ات برداشت کنی.🙂 🍃اما همیشه شیعیانی هستند که کامشان به خرمای نخل های کاشته شده به دستتو شیرین می شود. #علی_وار_بار_آینده_را_به_دوش_بکش...❤️ درخت ظهور دارد به ثمر می نشیند. از قافله ی امام جا نمانی...🙂 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌴مقابل قاضی ایستادند. علی، خلیفه ی مسلمین بود و مرد مسیحی. 🌴فرمود: - این زره من است. من آن را نه فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام، مدتی بود گم شده بود و پیش این مرد پیدایش کرده ام. 🔺مسیحی گفت: - این زره برای خودم است. 🍃قاضی گفت: - یاعلی! تو که مدعی هستی، باید شاهد بیاوری. قاضی درست می گفت. 🌴 امام خندید و فرمود: - راستش شاهد ندارم. 🍃قاضی هم رک و راست حکم را به نفع مرد مسیحی داد. 🔻مسیحی اما برایش عجیب بود... چند قدم رفت و کلمات بسیاری در ذهنش پیچید... چه تفاوت های فاحشی بین سران و حواست... برگشت و گفت: - این مدل حکومت و رفتار، از بشر عادی بر نمی آید، حکومتت، حکومت انبیاست...🙂 🔻اقرار کرد که زره از آن علی بن ابیطالب است. جنگ نهروان که شد دیدند مسلمان شده است و در سپاه امامش امیرمؤمنان شمشیر می زند.😊 🔹بحار الانوار، ج۹، ص ۵۹۸. ⭕️ اگر می خواهی بدانی حق چیست؟ حقیقت را چه کسی می گوید؟ دین حقیقی چه دینی است؟ تنها یک راه دارد؛ #علی_علیه_السلام_را_بشناس...😍 🔅در فضای مجازی پیدایش نمیکنی. باید تاریخ بخوانی، تاریخ... اقرأ بسم ربك الذي خلق بنام خدا، کتاب را دست بگیر و بخوان... قرآن را... و سیره ی اهل بیت (علیهم السلام) را....❤️ 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🍃مسجد وسط بود. دورتادور خانه، هرکس هم یک در باز کرده بود به مسجد. 🍃موقع نماز پیامبر از کوچه می آمد. علی هم از کوچه می آمد به سمت مسجد. آنهای دیگر در را باز می کردند و می آمدند همیشه...😏 🔅آیه آمد: - همه درها بسته شود جز در خانه علی... تنها خانه ای که به مسجد در داشت، در خانه ی زهرا و علی بود...😍 ⭕️ #علم_تمام_عالم_هستی_دست_علیست. شرق را بگردی، غرب را بچرخی، خدا که خالق شرق و غرب است؛ خالق آسمان و زمین... علم را داده به علی (علیه السلام) و اولاد علی! علم علی (علیه السلام ) ضرر و آسیب و غرور هم ندارد... نورانیت می کند....🙂 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🍃پیامبر(ص) سخن از درخت طوبی کرده بود. وصف بهشتی اش دل برده بود... 🍂یکی آمد و گفت: - یا رسول الله! درخت طوبی کجاست؟ 🍃پیامبر خدا (ص) پاسخی نغز داد: - در خانه ی من، در بهشت!🙂 🍂نفری دیگر پرسید: - درخت طوبی کجاست ای رسول خدا؟ 🍃پاسخ فرقی نداشت: - در خانه ی علی در بهشت! 😊 🍂متعجب به هم نگاه کردند و دوباره پرسیدند: - در خانه شماست یا در خانه ی علی؟😯 🍃لبخند مهمان لبهای پیامبر(ص) شد. اصلا شنیدن نام علی، دل پیامبر را شاد می کرد: - خانه ی من و علی یکی است.😊 🔹 بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۴۸ ⭕️ پدرم، علی (ع) است.😍 شاید درخت بهشتی طوبی، همان محبت و ولایت است.❤️ #لذت_بهشت_به_درخت_و_چشمه_و_سبزه_اش_نیست... 🌴به محبتی است که دلها را شیفته کرده. به ولایتی که در همه جا سایه انداخته. به لذتی که چشم ها از دیدارشان می برند. و به حضور دائمی مادرمان است؛ فاطمه.... کنار محمد مصطفی(ص) همراه علی مرتضی (ع)، با عطر مست کننده ی حسین(علیه السلام)😍 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🍁آمده اند مقابل خانه ی علی و فاطمه(ع). قبلش جمع شده بودند تا برای پس از پیامبر نقشه بریزند. 🥀پیامبر رفته بود، حکومت دست کی باشد؟😞 🍂تصمیم گرفتند، رأى گیری شد، حاکم مشخص شد. همه بیعت کردند، همه ی آنها که در مدینه بودند، جز چند نفر. چندنفری که به عهد خود با پیامبر وفادار ماندند و غدیر یادشان مانده بود. نه اینکه بقیه یادشان رفته بود، نه. بقیه دنیا برایشان شیرین تر از امر خدا بود. تن دادند به کاری که در سقیفه انجام شد. 😔 🍂در سقیفه جمع شدند. تا به خیال خودشان برای آینده شان خودشان تصمیم بگیرند. آیه روشن خدا را نادیده گرفتند. حرف پیامبر را زمین زدند و مقابل ولی خدا ایستادند. به همین بی خیالی.😏 🍂وقتی آمدند دم خانه ی علی (ع)، روضه ی فاطمیه رقم خورد....😢 🌱من بلد نیستم روضه را بمیرم... اگر می دانستم پایان نوشتن می میرم، می نوشتم...😞 🌴علی (ع) وقتی دید نامردان با فاطمه(س) چه کردند، عمر را بلند کرد و زمین زد.🙁 🍁مردم به خاطر کتک خوردن و آتش گرفتن دختر پیامبر(ص) به جوش و خروش نیفتادند، اما... فضا متشنج شده بود. دستها به قبضه ی شمشیر بود، یک جنگ داخلی...😠 ✨خدا گفته بود علی صبر کند... 🌴علی(ع) مرد خدا بود... دنیا نامردهای خودش را دارد... از کنار فاطمه ی پرخون و بی خوشش گذشت... خدا گفته بود... علی صبر کند... علی مرد خدا بود... دنیا منافقان زیادی دارد... علی را بردند...😔 ⭕️ مردم نگاه کردند.... همان ها که با علی(ع) دست بیعت داده بودند، فقط نگاه کردند، امامشان را...😔 👈تو هم می توانی برای امام زمانت فقط دعا کنی... اما با صلوات، فقط دعا و صلوات... کار درست نمیشود...🤨 ... 🌴امام حاکم عالم باشد، کارها خدایی می شود... پیروان بدعهد رسول خدا (ص)، علی (ع) را سالها خانه نشین کردند. و ما اگر پیروان وفاداری بودیم، حجت بن الحسن صدها سال بیابان نشین نمیشد!😔💔 📗 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🍃سی صد دینار هدیه دادند به پیامبر. در همان مسجد، رسول خدا(ص) بخشید به علی مرتضی(ع). 🌴از مسجد که بیرون آمد، زنی را دید که با حالی درمانده، درخواست کمک کرد. علی (ع) صد دینارش را به زن بخشید. 🔺زبان زن لکنت گرفت و در سیاهی شب، چشمانش مردی را دید که در انتهای کوچه ناپدید شد. 🌤صبح نشده شایعه پیچید، علی (ع) دیشب به زن بدکاره صد دینار کمک کرده است.😏 🌴شب بعد، مردی درخواست کمک کرد. علی (ع) قدم آهسته کرد و صد دینار دوم را هم داد به همان مرد. 🙂 شایعه ادامه داشت: - علی دیشب به یک دزد صد دینار داده است. 🌴شب سوم بود و صد دینار باقی مانده را هم به مردی دیگر داد که در مسیرش بود و در سکوت نگاه خاصی داشت.🙂 دوباره صبح و شایعه: - علی دیشب به یک ثروتمند صد دینار کمک کرده است.😏 🦇بیکارها و منافق ها ایستاده بودند که علی (ع) هر کاری کند، خرابش کنند.😔 🌴آمد نشست مقابل رسول خدا. پیامبر(ص) حال علی (ع) را می دانست. خدا نیت های علی را می داند.... و جبرئیل مرید علی است.😊 🕊خبر آورده بود: - خداوند صدقه هایت را پذیرفته. زن بدکاره به دعای تو، توبه کرد و با مردی که خواهانش بود ازدواج کرد. صد دینارش شد خرج ازدواجش. مرد دزد با حال تو توبه کرد، شد سرمایه ی تجارتش. مرد ثروتمند اهل خمس و زکات نبود. به نیت تو توبه کرد.😊 ⭕️ دستت را مقابل هر کس دراز نکن. .🙂 به شبی، نگاهی، گاهی، محبتی... هرچه هستی. سر راه علی(ع) بایست. جز نگاه محبت، دست یاری و دعای عاقبت بخیری نخواهی دید... دستت را به سمتش دراز کن، می گیرد و می بردت تا... بهشتی می شوی! 🌺 📗 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🔹دستش کج می رفت. دزدی می کرد از مال و اموال دیگران. مرید علی (ع) هم بود، اما بی خیال دزدی اش نمی شد. دلش پاک شدن می خواست. آمد نشست مقابل امام.😔 🌴رد نگاه امام روی صورت غلام سیاه، مثل رد نگاه امام به همه بود. سیاه و سفید نداشت. جهان و مردمش در نظر ولی خدا یکی بود. جهان اولی و سومی معنا نداشت. 🙂 🔹حکم دزدی او قطع دست بود. خودش سه بار اقرار کرد و حکم اجرا شد. امام دستش را عسل زد و با پارچه ای تمییز بست. مرد، دست راستش را در دست چپ گرفت و از حضور امام خارج شد.🤕 🔅خبر زود پیچید: - علی (ع) در حق یکی از مریدانش حکم سنگینی اجرا کرده است،. 👺یکی از خوارج که نامش ابن کوّاء بود، خودش را به غلام رساند. ضعف در چهره اش دید و درد در دستش. بهترین فرصت بود برای بدگویی از علی(ع) و تحریک مرید بر ضد ولی.👿 - هان غلام! چه کسی دست تو را قطع کرد؟ 🍃غلام ولی شناس بود. لبش را که از درد می گرید به لبخند واداشت. 🙂 چشمان سرخش را دوخت به چشمان سیاه ابن کوّاء و گفت: - دست راستم را پیشوای خداپرستان قطع کرده است، آنکه یکه تاز نبردهای بدر و ...🙂 👺ابن کوّاء خفه شده بود. ذهن و دلش که سیاه بود، حالا زبانش هم... 🍃غلام فهمید خبر علیه مولایش، در کوچه پس کوچه ها پخش شده است. در همان کوچه پس کوچه ها و بازار پر از حرف و شایعه، قدم زد و بلند بلند در وصف امامش سخن گفت.☘ خبر دفاعش از حریم ولایت به علی (ع) رسید. 🌴امیر مؤمنان به حسن (ع) فرمود: - فوری عموی سیاه پوستت را نزد من بیاور. 🌱حسن (ع) او را در کوچه ای مدح خوان یافت. دستش را گرفت و همراه خودش آورد نزد امیر مؤمنان. 🌴امام نگاهی به او کرد که لبخند به لبش آورد. پرسید: - من حکم به قطع دیت تو دادم، تو مدح مرا می گویی؟🙂 🍃سرش را پایین انداخت؛ چرا کاری کرده بود که امام را ناراحت کرده بود؟ چرا کاری کرده بود که دشمن یاوه گو را زبان دراز کرده بود؟ چرا گذاشته بود تا منافقان در کوچه و بازار امامش را طعنه بزنند؟ امام دزدی را مجازات کرده و به نفع مردم کار کرده بود و همان مردم علیه امام حرف می زدند؟😔 خجالت زده گفت: - یا امیرالمؤمنین! شما دستم را به حکم خدا و رسول بریدی. امر خدا را اطاعت کردی، چگونه من در وصف شما سخن نگویم؟😔 🔅خدا، عالِم هستی را در اختیار امام گذاشته است و امام، صاحب صفات الهی است. محبت خدا و امام بر انسان توبه کرده مثل رود جاری است. 🌴علی (ع) دست بریده اش را گرفت و گذاشت سر جایش. عبا از دوش برداشت و روی دستش انداخت و رو به قبله، الله اکبر گفت. امام دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. یاد این افتاد که حضرت عیسی (ع) مرده را به اذن خدا زنده می کرده است. دستش مرده بود امام عبا از روی دستش برداشت، دید که دستش سالم شده است...❤️ 🍃غلام نگاهی انداخت و جمعیتی را دید که به تماشای حال او و معلم عیسی ایستاده اند... 🌴امام رو کرد به ابن کوّاء و گفت: - حواست باشد! ما دوستانی داریم که اگر آنها را قطعه قطعه هم کنیم، جز این نتیجه نمی دهد؛ دوستی و محبت آنها به ما بیشتر می شود. ❤️ حواست باشد! ما دشمنانی داریم که اگر شهد و عسل در گلوی آنها بریزیم، جز این نتیجه نمیدهد؛ دشمن تر می شوند با ما...👿 اما بدان که هرکس ما را دوست بدارد، حتما شفاعت ما در قیامت هم به او می رسد...😊 🔹 بحار الانوار، ج ۴۰، ص ۲۸۱. ⭕️ دنیایت را روی هوست نبند، که اگر کم و زیاد شود، به زانو در می آیی. 👌 🌾دنیایت کم شود، امامت هست. دنیایت افزون شود، امامت هست. با امام که باشی، گناه که بکنی، پناهت می شود. به امر خدا، مجازات هم بشوی، از گناه پاک می شوی. طعنه که بشنوی و دفاع که کنی، جبران می کند... و شفاعت در قیامت هم حتما ...🌹 با امامت بمان در سختی و راحتی... شهادت مبارکت باشد.🥀 در جنگ نهروان همراه امام بود تا شهادت... مرد را می گویم.... همان غلام سیاه! 🥀 📗 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🍁مرد در حق علی (ع) نامردی کرد. مثل همه کسانی که در غدیر بودند و بعد بیعتشان را شکستند و علی (ع) را خانه نشین کردند.😔 🌱حتی وقتی گفتند به او که تو در غدیر بودی، بیا شهادت بده بر ولایت علی، مرد سکوت کرد و هیچ نگفت...😔 🍁بعداز چند وقتی مریض شد...🤒 🌴علی (ع) خبر را شنید. گفت: برویم عیادتش. یک روزی او هم با ما بود...😔 رفت عیادتش. 🔹 بحار الانوار، ج ۸۱، ص ۲۲۸. ⭕️ #میخواهی_بدانی_امام_یعنی_چه؟ #زیارت_جامعه_بخوان؛ جامعه ی کبیره.❤️ 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🕊زهرا (س) که برای علی (ع) فدا شد، ماند حسن و حسین(ع) . دو کودک هست و نه ساله.😔 🍃عمار بود، خلیفه چنان بر شکمش کوبید، وقتی که از حق علی (ع) گفت، که تا آخر عمر بیمار بود.😭 🍃ابوذر بود که بلند بلند از حق دفاع می کرد، تبعیدش کردند به یک بیابان، غریب و تنها.😢 🍃مقداد بود و سلمان. تحت فشار و منکوب شده. یک مدینه مهاجر و انصار بودند که افتاده بودند دنبال خورد و خوراک و باغ و زراعت و خانه و زندگی...😔 🌴امام بی یاور، باید برای حفظ اصل و اساس صبر می کرد تا چند نفر باقی مانده از دست نروند. صبر کرد؛ با خاری در چشم و استخوانی در گلو.💔 🔹 کافی، ج ۸، ص ۲۹۶. ⭕️ وقتی که یاران سکوت می کنند، خیانت می کنند، راحت طلب می شوند... #امام_را_برای_حفظ_یاران_اندکش_به_سکوت_می_کشانند.😔💔 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🍃اگر بیست یاور داشتی، بجنگ. این را پیامبر خدا(ص) به امیر مؤمنان(ع) فرموده بود؛ وقتی که همه مدینه در یک چرخش عجیب، حرف خدا و رسول را زمین گذاشتند. علی (ع) را کنار زدند و با دیگری بیعت کردند. 😔 🍃پیامبر(ص) در غدیر فریاد زده بود که خدا علی (ع) را انتخاب کرده است. در موقعیت های دیگر هم، وصی و جانشین را او معرفی کرده بود... اما حالا مردم با اختیار خودشان، کس دیگری را انتخاب کرده بودند و به علی (ع) گفتند: نه.😡 🌴علی(ع) گفت: - خدا در قرآن فرموده: #اگر_بیست_نفر_باشید_و_صبر_کنید_بر_دویست_نفر_غلبه_می_کنید. خدایا بیست نفر هم پیدا نشد. 😔 🌴سپس فرمود: - به خدا سوگند، اگر به اندازه ی این گوسفندان، مردانی خیرخواه خدا و رسول می داشتم، او را از حکومت خلع می کردم... اما پیدا نشد.😔 امام این را سه بار فرمود و به خانه بازگشت.💔 🔹 کافی، ج ۸، ص ۳۲. ⭕️ #پایداری_پای_حق_بی_عاقبت_نیست_اما_راحت_هم_نیست. 🔅دنیا یک ظاهری دارد که زیباست. شیطان چنان در چشم و ذهن جذابش می کند که لذت حق را نبینی. این می شود که تلخی دنیا را می پذیری؛ اما محکمی حق را، نه. سختی دنیا را می چشی، اما طعم حق را، نه. زندگی بی عاقبت و لذت دنیا را طلب می کنی، اما سعادت ابدی بودن با حق را، نه.😔 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی 🌴علی (ع) بود و دوازده هزار نفر از لشکرش که در مقابلش ایستاده بودند. در صفین خودشان اشتباه کرده بودند. امام پیروز را به اجبار به مذاکره با معاویه کشاندند. میانجی را بر خلاف نظر امام انتخاب کردند. 👺معاویه نیز با حیله به نفع خودش کار را پیش برد. حالا که برایشان کار و زندگی سخت شده بود، از امام طلبکار بودند. 🌴امام اما هدایتگر است. دستور داد تا با آنها صحبت کنند . شاید خوارج از کارشان پشیمان شوند. فایده نداشت. 😏 🌴علی (ع) خودش در مقابل دیدگان دو لشکر، بدون زره به میدان آمد. به میانه ی میدان که رسید، ایستاد. 🌴برای خوارج سخن گفت. شاید هدایت شوند، هشت هزار نفر از تصمیمشان منصرف شدند و برگشتند. و ماندند چهارهزار نفر که همچنان بر حرف و اندیشه ی باطلشان پافشاری می کردند.🤨 🌴علی (ع) زره به تن کرد. از آن چهارهزار نفر، فقط به تعداد انگشتان دو دست جان سالم به در بردند. امام هرگز در شناخت این چهارهزار نفر اشتباه نکرده بود. آنها کسانی بودند که در لباس دین، به دین ضربه می زنند.😔 🔹 امالی شیخ صدوق ⭕️ #نه_از_امامت_پیشی_بگیر_نه_عقب_بمان 📌اگر ارزش حرف خودت را از حرف امامت بیشتر می پنداری، در اشتباهی . کسانی که خود را داناتر از امامشان می دانند، در نادانی تکبر و غرورشان فرو می روند. 🍃علم امام، علمی است که خدا داده تا روش زندگی را به من و شما یاد بدهد. خوش بختی اگر می خواهی، آرامش را اگر طلب می کنی، محبوب دنیا و آخرت می خواهی بشوی... 🍃خدا می فرماید: از خدا و پیامبر و اولوالامر اطاعت کن!. 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanega
#علی_شناسی 🍃خدا به جبرئیل فرمود، جبرئیل برای پیامبر خواند: خدا خواسته که اهل بیت از پلیدی ها و بدی ها پاک باشند... 🔅- انَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الّرِجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیراً...🔅 🍃خدا تطهیرشان کرده. 🌱و پیامبر (ص) دیگر هر روز از مقابل خانه ای رد می شد که هم فاطمه(س) در آن زندگی می کرد، هم علی (ع)، حسن (ع) بود و حسین (ع) و صدای پیامبر که در کوچه می پیچید: - #السلام_علیکم_یا_اهل_بیت_النبوة...✋❤️ 🔹 سوره احزاب، آیه ۳۳ ⭕️ این داستان را در کتاب های شیعه و سنی بخوانید. اما روضه آتش زدن در این خانه، دست بستن علی (ع)، کتک زدن فاطمه(س) تیرباران حسن (ع)، زندان... را در طول تاریخ بخوانید.😔 روضه ی حسین(ع) را هم همراه صاحب الزمان، صبح و شام بگریید.😔 سکوت مسلمانان، تنبلی یاران، ترس مؤمنان، مصلحت اندیشی بزرگان... چه کرد با اهل بیت...😔💔 نکند ما هم...💔😔 📗 #پدر ✍ #نرجس_شکوریان_فرد هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
📖اگر همیشه بخواهی به هوای دلت گوش کنی، زندگی ات ویران است ؛ دل همیشه هوا به هوا میشود... از کتاب : به قلم : این کتاب اونقدر به روز و جدیده، که حس کردم پنج سال دیگه قدیمی میشه😁 واقعا یه داستان عالی داره، مخصوصا واسه جوونا😉 از داستان های عاشقانه ی دوران مدرسه و رفیق بازی ها وبیرون رفتنا و کنکوری بودن و دعواهای بچگانه و مشکلات با پدر و مادر و... هر چی بود برای همین امروز ماست! اونقدر خوب نوشته شده که فکر میکنی نویسنده یکی از اونها بوده، ولی نبوده😁 پیشنهاد میکنم بخونیدش😊📚 اولش فکر میکنی برای قشر نوجوون نوشته شده، که درگیر مشکلات امروزه جامعه ست، ولی وقتی شخصیت ویژه داستان آقای مهدوی رو میشناسی، میفهمی این تلنگری به همه ی قشرهاست، به مایی که شاید نمیتونیم یک متفاوت رو کنارِ خودمون تحمل کنیم و باهاش کنار بیایم... @new_Behshahr