eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
24.1هزار دنبال‌کننده
514 عکس
154 ویدیو
22 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه دور و بر شما بچه هایی هستن که موقع درخواست کردن با گریه حرف میزنن..... داستان امشب براشون بزارید 😊 ✅کانال تخصصی داستان های صوتی و متنی 👇 https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
10.74M
ا﷽ ༺◍⃟🥰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: خوشزبون باشیم ☺️ :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((خوشزبون)) اگه فرزندت با گریه حرف میزنه روی زیباترین درخت جنگل قناری کوچولویی باپدرومادرش زندگی میکرد اسم این قناری کوچولو "خوشزبون" بود خوش زبون، اسمی بودکه پدرو مادرش انتخاب کرده بودن. چون اوخیلی قشنگ وزیبا حرف میزد همه پرنده هاوحیووناعاشق آواز خوندن خوشزبون بودن خوشزبون بچه ای بودکه همه دوستش داشتند، اماپدرومادرش اونو از همه بیشتردوست داشتنداونا دوست داشتن به خوشزبون کمک کنن اماهمیشه این اتفاق نمی افتاد همیشه پدرومادرخوشزبون بهش کمک نمیکردندیاچیزی که میخواست بهش نمیدادن برایهمین بعضی روزها خوشزبون با ناراحتی وگریه میخوابید. یکروزکه خوشزبون ازدوستش ناراحت شده بودباناراحتی وگریه کنان پر زد و پیش مادر آمد به مادر گفت: « اوووو مممممم منووووو مممممم اااااا ووووو!» ودوباره بلندترازقبل گریه کرد. او خیلی ناراحت بود و دوست داشت مادر بهش کمک کنه.مادرهم دوست داشت بهش کمک کنه امااصلا حرفهای اونو نمیفهمیدچون با گریه حرف میزد. اونروزخوشزبون باناراحتی به رختخوابش رفت وخیلی غصه خوردچون از دوستش ناراحت شده بود و مادر هم بهش کمک نکرد کم کم خوشزبون خوابش بردو خواب جالبی دیدقناری دانای جنگل به خوابش اومدخوشزبون خیلی خوشحال شداوهمیشه آرزو داشت قناری دانای جنگل را ببینه. قناری دانا بهش نزدیک شدوگفت:چی شده که انقدرناراحتی خوشزبون جنگل؟! خوشزبون جواب داددوستم ناراحتم کرد رفتم ازمامانم کمک بگیرم باهاش حرف زدم امااصلا کمکم نکرد.خیلی ناراحتم الان!قناری دانا گفت:به مامان چی گفتی که کمکت نکرد؟ خوشزبون باناراحتی گفت:بهش گفتم اون منو ناراحت کرد.چون اسباب بازی منو برداشت و بهم حرف بدی زد!». قناری دانا گفت:اگه اینطور میگفتی مامانت حتما کمکت میکرد. من اونجاحرفای تورو شنیدم تو اینطوری گفتی:اووووممممممم مننووووو مممممم ااااااا ووووو. چون اون موقع خیلی ناراحت بودی و گریه میکردی برای همین درست حرف نزدی ومامانت چیزی نفهمید!». قناری دانا ادامه دادوگفت:اگه باگریه حرف بزنی،کسی چیزی نمیفهمه. بهتره اون لحظه یکم صبر کنی وقتی گریه ت آروم ترشد سه تانفس عمیق بکشی بعدبه خودت بگی مامان کمکم میکنه.بعد بامامان قشنگ حرف بزنی! خوشزبون وقتی این حرفها رو شنید، ازخواب بیدار شد.صبح شده بود ولی خوشزبون هنوزخیلی ناراحت بود.او میخواست با گریه پیش مادر بره و حرفهای دیروز راتکرار کنه که ناگهان یادحرفهای قناری دانا افتاد. برای همین اول کمی صبر کردگریه ش آروم ترشدبعدچندتانفس عمیق کشیدوگریه اش خیلی زود تمام شد سپس به خودش گفت:مامان میتونه بهم کمک کنه! بعد پیش مامان رفت وگفت:مامان دیروز اون دوستم منو ناراحت کردچون اسباب بازی منو برداشت و بهم حرف بدی زدچکار کنم مامان؟! مادرکه حالاحرفهای اونو فهمیده بود اول بغلش کرد وبعدبهش کمک کرد. حالا هم خوشزبون خیلی خوشحال بودهم مادرش وقتی مادردور شدخوشزبون به آسمان نگاه کردوازقناری دانا تشکر کرد. اوبرای همیشه خوشزبون جنگل باقی ماند. ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غـــــــــــــصه نخور بیا ببرمت تو دنیای قصه ها 😊👇 جـــــــــایی برای بچه های دانا😍 کانال تخصصی داستان های صوتی و متنی خانم معین الدینی 👇 https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
:: اسامی برندگان مسابقه نقاشی فلسطین ۱.صدرا قلمبران ۵ ساله ۲.نرگس قربانیان ۶ساله از کرج ۳.ارمغان و سبحان خرم ۶ و نیم ساله از تهران ۴.حسین پور ناصری ۷ ساله از بندرعباس ۵.شهرزاد حیدری ۷ ساله از تهران ۶.فاطمه سلجوقی ۸ساله از قوچان ۷.ایسان خسروی ۸ ساله از کرمان ۸.سیدعلی اصغرحسینی ۹ ساله از شهر قدس تهران ۹.ثنا صالحی ۹ساله از حاجی اباد اصفهان ۱۰.روژان مظفری ۱۲ ساله از کرمان لطفا عزیزان شماره کارت و اسم و فامیل خود را برای ادمین 👈@Fatemeh5760 جهت واریز هدیه مسابقه بفرستند 😊😍 ::
:: 🪴مسابقه جدید ما روز دوشنبه اعلام خواهد شد 😊 حدس بزنید چیه؟ ::
:: مامان ها بچه ها که دارید اربعین میرید دیدار مــــــــولای غریبمون امام حسین علیه الـــــــــسلام😢 سلام منو به آقامون برسونید بهــــــشــــــــون بفرمایید شرایط اومدن منم فراهم کنـــــــــه من چند ساله با داشتن نی نی های پشت هم و دوری از خانواده و دست تنها بودن توفیق زیارت کربلا رو نداشتم :: فقط میگم خوشا به سعادتتون ::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
13.49M
ا﷽ ༺◍⃟😊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: محترمانه حرف بزنیم واحترام بزاریم :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((مودبانه حرف بزن)) خورشیدازپشت کوه ها بیرون آمد. همه جای جنگل روشن شده بود. انگاریکروز دل انگیز بود اما حیوانات جنگل خوشحال نبودند آنها فهمیده بودن که قراره جنگل زیباشون خراب بشه برای همین تصمیم گرفتن به جنگل دیگری مهاجرت کنند سلطان کوچولوی جنگل ازاینکه قراربودبه جنگل دیگری بره ناراحت وعصبانی بود سلطان کوچولووبقیه حیوانابراه افتادن و تونستن خودشونوبه جنگل زیبایی برسونن.اونجاهواخیلی خوب بود سلطان کنارسنگی نشست ومنتظربود تاپدرش خونه روآماده کنه. اوهنوزهم ناراحت وعصبی بودهمین طورکه انتظارمیکشیدروباه شوخ طبع جنگل جدیدپیشش آمدوگفت چهره ت خیلی جدیده رفیق تاحالا اینجا ندیدمت ازکدوم سیاره اومدی؟ اماسلطان که خیلی عصبانی بودفورا صورتش سرخ وداغ شدوباصدایی بلنددادزدوگفت:به توچه فضولی؟ روباه از شنیدن جوابش تعجب کردو ناراحت شداما چیزی نگفت ورفت. کمی بعدفیل مهربان از دورسلطانو دید اوصدای فریادسلطان رو شنیده بود پیشش اومدوگفت:صداتوشنیدم داد میزدی چیزی اذیتت کرده؟ سلطان که خودشو سلطان جنگل میدیدبلندشدوباغرشی وحشتناک گفت:برو ببینم تو کی هستی که میخوای مراقب من باشی؟اصلا به تو ربطی نداره که چی شده.برو ببینم فیل خیلی ازاین بلندصحبت کردن و زشت حرف زدن سلطان متعجب و ناراحت شداماخیلی مودبانه گفت: دوست عزیزم!بنظرم عصبانی هستی میتونم کمکت کنم؟دوباره سلطان عصبانی شدهمینکه میخواست داد بزنه سر و کله ببری پیدا شد.ببری با احترام به فیل سلام کردوگفت:قربان کمکی ازدست من برمیاد؟ سلطان ازبرخوردببری خیلی تعجب کردبه فکرفرورفت وباخودش گفت: مگه این فیل چکاره است که انقدر باهاش مودبانه حرف میزنه؟ سلطان که فکرمیکردخودش سلطان جنگله دوباره خشمگین شدوفریادزد وکلی حرفهای زشت زد.روباه که صدای دادوبیدادوحرفهای زشت سلطانو شنیدبرگشت وقتی چشمش به فیل افتادمحترمانه سلام کرد و گفت:قربان حالتون خوبه؟ چیزی که اذیتتون نمیکنه؟ سلطان که ازبرخوردببری و روباه خیلی متعجب شده بوداونجا رو ترک کرد. امافیل ازاینکه انقدرسلطان عصبانی بودناراحت بود.او دلش میخواست به سلطان کمک کنه برای همین رفت و جایی نشست که بتونه سلطان رو ببینه فیل بادقت به سلطان نگاه میکرد و همه رفتارهای اورازیرنظرداشت سلطان بادوستان وخانواده اش دادو بیدادمیکرد وحرفهای زشت میزد فیل آروم آروم به سلطان نزدیک شد. به چشمهاش نگاه کردوگفت بنظرم تو خیلی بچه قوی ای هستی امابادادو بیدادکردن وحرفهای زشت زدن بقیه روازخودت دورمیکنی بعدخودت خیلی اذیت میشی! سلطان مثل همیشه میخواست جلوی دوستاش جوری برخورد کنه که نشان بده از همه قوی تر سلطان بلندشدوباعصبانیت حرفهای زشت به فیل زدهمینجا بود که دوستان سلطان پشت فیل ایستادن وگفتن سلطان ماازاین به بعدفیل مودب و مهربونه تو به اون خیلی حرفای زشتی زدی امااون اصلابهت بی احترامی نکردماطرفدارفیل هستیم مابه اون احترام میذاریم چون معلومه اون خیلی محترمانه و با ادب رفتار میکنه کمی بعددوباره ببری آمد به همه سلام کرد و به فیل گفت: قربان اینهمه دوستای جدیدپیدا کردین!شما واقعاسلطان خوب جنگلید!". سلطان که ازدیدن این صحنه ها خیلی ناراحت شده بودازپدرش خواست تاوسایلشونو جمع کنن و به جنگل دیگری برن.سلطان درحال جمع کردن وسایلش بود و گریه میکردفیل متوجه حال بدسلطان شد پیش سلطان رفت وگفت ازاینجانرو همه ما میتونیم مودبانه کنارهم باشیم تو بچه خوبی هستی سلطان که خیلی ازرفتار وحرفهای زشتی که زده بودپشیمان بودبا چشمانی خیس به فیل نگاه کرد و گفت: من اون همه حرف زشت زدم بازهم داری محترمانه باهام حرف میزنی واقعا خجالت میکشم فیل دست سلطانوگرفت وبه آرامی گفت مهم نیست مهم اینه ازالان تصمیم بگیری که حرفای زشت نزنی محترمانه حرف بزنی تاهمه بهت احترام بذارن. سلطان که ازشنیدن حرفهای فیل خوشحال شده بودساکشوزمین گذاشت وگفت پس میمونم قربان محترمانه حرف میزنم واحترام میذارم.چون دوست دارم همه با من مثل شمامودبانه ومحترمانه حرف بزنن!". ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
:: اسامی برندگان مسابقه نقاشی فلسطین 😍 ۱.صدرا قلمبران ۵ ساله ۲.نرگس قربانیان ۶ساله از کرج ۳.ارمغان و سبحان خرم ۶ و نیم ساله از تهران ۴.حسین پور ناصری ۷ ساله از بندرعباس ۵.شهرزاد حیدری ۷ ساله از تهران ۶.فاطمه سلجوقی ۸ساله از قوچان ۷.ایسان خسروی ۸ ساله از کرمان ۸.سیدعلی اصغرحسینی ۹ ساله از شهر قدس تهران ۹.ثنا صالحی ۹ساله از حاجی اباد اصفهان ۱۰.روژان مظفری ۱۲ ساله از کرمان لطفا عزیزان شماره کارت و اسم و فامیل خود را برای ادمین 👈@Fatemeh5760 جهت واریز هدیه مسابقه بفرستند 😊😍 ::