eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
23.9هزار دنبال‌کننده
505 عکس
148 ویدیو
21 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
8.61M
ا﷽ ༺◍🐭჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکـــــرد: همدلی و همراهی داشته باشیم😊 :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب:((دوستان وفادار)) یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. موش، کلاغ، لاک‌پشت و گوزن چهار دوست خوب برای هم بودند که در یک جنگل زندگی می‌کردند. آن‌ها با آن‌که سال‌ها کنار هم بودند، هیچ‌وقت با یک‌دیگر اختلاف پیدا نکرده بودند. یک روز عصر، موش، کلاغ و لاک‌پشت مثل همیشه کنار دریاچه جمع شدند، اما هرچه انتظار کشیدند گوزن نیامد. ساعت‌ها گذشت و از او خبری نشد. موش با ناراحتی پرسید: «یعنی چه اتفاقی برای گوزن افتاده؟» کلاغ جواب داد: «شاید شکارچی‌ها او را به دام انداخته‌اند.» لاک‌پشت گفت: «ما باید دنبال او بگردیم. کلاغ جان! تو که می‌توانی پرواز کنی، برو به همه جای جنگل سر بزن شاید بتوانی او را پیدا کنی.» کلاغ پروازکنان از آن‌جا دور شد. او همان‌طور که پرواز می‌کرد، داد می‌زد: «گوزن! گوزن! کجایی؟» ناگهان صدای ضعیفی به گوش کلاغ رسید: «کمک، کمک! من این‌جا هستم. کلاغ به دنبال صدا گشت و خلاصه گوزن را پیدا کرد. او در تور یک شکارچی گرفتار شده بود. کلاغ با ناراحتی کنار دوستش نشست و گفت: «من به تنهایی نمی‌توانم به تو کمک کند. باید بروم و دوستان دیگر را به این‌جا بیاورم.» کلاغ این را گفت و بال و پرزنان خودش را به لاک‌پشت و موش رساند و خبر گرفتار شدن گوزن را به آن‌ها داد. لاک‌پشت گفت: «موش می‌تواند با دندان‌های تیزش تور را پاره کند و گوزن را نجات دهد.» موش گفت: «ولی من چطور می‌توانم خودم را با سرعت به آن‌جا برسانم. قبل از رسیدن من شکارچی می‌رسد و گوزن را می‌گیرد.» کلاغ جواب داد: «من می‌توانم تو را پشت خودم سوار کنم و به آن‌جا ببرم.» موش قبول کرد و پشت کلاغ نشست. کلاغ هم پرید و به آسمان رفت. آن‌ها خیلی زود پیش گوزن رسیدند. موش از پشت کلاغ پایین آمد و تندتند تورها را جوید. دام پاره شد و گوزن آزاد شد. در همین موقع لاک‌پشت هم از راه رسید. چهار دوست از این‌که همه سالم در کنار هم بودند، خوشحال شدند، اما سر و کله شکارچی پیدا شد. کلاغ پرید و بالای درخت نشست. موش داخل سوراخی پنهان شد و گوزن به سرعت از آن‌جا دور شد. لاک‌پشت که نمی‌توانست تند راه برود، تنها ماند. شکارچی تور را خالی دید و عصبانی شد و فریاد زد: «گوزن چطور فرار کرده؟» در همین موقع چشمش به لاک‌پشت افتاد و با خودش گفت: «حالا که گوزن فرار کرده بهتر است این لاک‌پشت را برای فروش بگیرم.» شکارچی لاک‌پشت را گرفت و او را در کیسه‌ای انداخت و به راه افتاد. کلاغ که بالای درخت نشسته بود، همه چیز را دید و موش و گوزن را از ماجرا باخبر کرد. موش گفت: «باید عجله کنیم وگرنه شکارچی به زودی به خانه‌اش می‌رسد.» گوزن گفت: «من سر راه شکارچی می‌ایستم و شروع به خوردن علف می‌کنیم؛ انگار که او را هم ندیده‌ام. او مرا که ببیند، کیسه‌اش را زمین می‌گذارد و دنبال من می‌آید. در همین موقع موش باید خود را به کیسه برساند و آن را پاره کند. آن وقت لاک‌پشت آزاد می‌شود.» گوزن این را گفت و دوان‌دوان خود را جلوی شکارچی رساند و مشغول خوردن علف شد. چشم شکارچی که به او افتاد، با شادی کیسه را بر زمین گذاشت و به دنبال گوزن دوید. موش با دندان‌های تیزش کیسه را پاره کرد. لاک‌پشت از کیسه بیرون آمد و زیر بوته‌ها پنهان شد. شکارچی بعد از آن‌که مدتی دنبال گوزن دوید، ناامید شد و ایستاد. بعد به سوی کیسه‌اش برگشت و گفت: «عیبی ندارد. یک روز دیگر گوزن را شکار می‌کنم. امروز همین لاک‌پشت برایم کافی است.» اما وقتی به کیسه رسید خبری از لاک‌پشت نبود. شکارچی که تعجب کرده بود گفت: «یعنی چه؟ یک‌بار گوزن از تور من فرار می‌کند، یک‌بار هم لاک‌پشت کیسه‌ام را پاره می‌کند و در می‌رود. امروز شانس با من نیست. مثل این‌که باید شب را بدون شام بمانم.» شکارچی این را گفت و از آن‌جا دور شد. لاک‌پشت، موش، کلاغ و گوزن با خیال راحت به سوی لانه‌های خودشان رفتند. ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
220K
اسامی بچه های گلم😍: پیمان خیری۵ساله از تکاب زهرا حسینی ۹ساله از اصفهان ریحانه ؛هلیا ومحمدصادق شهیدی از بروجرد آقامحمدجواد و آقا احمدرضا هستی احمدی ۶ ساله از اصفهان محمد پارسا بازرگان از اصفهان حلما توکل از اصفهان ستیا و تسنیم کریم کاشانی منفرد دوقلوهای ۷ساله حلما و هلنا زارع از شیراز رادوین ورایان ارجمندی۴و۳ساله از بروجرد ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
13.14M
ا﷽ ༺◍🏴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکـــــرد: زندگینامه شهید سپهبد قاسم سلیمانی :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب:((زندگینامه شهید سپهبد قاسم سلیمانی)) شهید قاسم سلیمانی در۲۰اسفند سال۱۳۳۵در روستای قنات ملک از توابع رابُر کرمان متولد شد. او از جوانی به فعالیت های انقلابی مشغول بود، و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد. ازسال۱۳۷۶فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بودودر۱۳دی ماه سال ۱۳۹۸ بهمراه ابومهدی المهندس، فرمانده حشدالشعبی عراق، توسط نیروهای آمریکایی دربغداد به شهادت رسید. سردارسلیمانی فرزندسوم حاج حسن وخانم فاطمه سلیمانی بودندکه در خانواده ای کارگری متولد شد، یک خواهروبرادربزرگترازخود ویک برادر کوچکترازخودش داشت، او پس از پایان تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت وبه بنایی مشغول شد، در سال۱۳۵۳پس ازاخذدیپلم درسازمان آب کرمان به عنوان پیمانکار به کار مشغول شد.  دردوران نوجوانی علاوه برتحصیل و بنایی به ورزشهای رزمی پرداخت و کاراته و بعدها مربی پرورش اندام بود، از همان دوران به جسارت و شجاعت شهره بود. اوقبل از پیروزی انقلاب با روحانی شهیدسیدرضاکامیاب آشنا شد که او را به جریانات انقلاب وارد کرد و موجب آشنایی او با آیت الله خامنه ای شد. برادر شهید سلیمانی میگوید ایشون یکی ازعناصراصلی راهپیماییهای کرمان دردوران انقلاب اسلامی بود. پس از پیروزی انقلاب درسال۱۳۵۹ سردارسلیمانی بعضویت سپاه پاسداران درآمد وقبل ازجنگ تحمیلی با شورش کردها به مناطق غربی کشور رفت،وبه شورشها پایان دادو به کرمان بازگشت سپس فرمانده پادگان قدس کرمان شد،باشروع جنگ تحمیلی به آموزش گردانهای سپاه کرمان مشغول شد و همراه آنها به جبهه های جنوبی کشور رفت.  ایشان درسال۱۳۶۰باحکم محسن رضایی فرمانده تیپ 41 ثارالله شد برعهدهکه شامل نیروهای کرمان، تیپ ثارالله،به تیپ خط شکن معروف بود که در عملیات‌های زیادی حاضر شد. پس ازپایان جنگ تحمیلی سردار سلیمانی به کرمان برگشت وبا باندهای قاچاق موادمخدر درمرز ایران و افغانستان به مبارزه پرداخت سردار سلیمانی در سال۱۳۷۶با حکم فرمانده معظم کل قوا دومین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران شد در این مدت او نقش کلیدی در خاورمیانه به ویژه در بیداری اسلامی در منطقه ایفا کرد.  در سال۱۳۸۹سردار سلیمانی از سوی رهبر معظم با یک درجه ارتقا به درجه سرلشگری رسید، ورهبرانقلاب اورا "شهیدزنده" نامید. این شهید بزرگوار نقشی اساسی در تقویت گروه های مبارز فلسطین و نیروهای حزب الله لبنان داشت، از مهمترین فعالیت های سردار سلیمانی حضور در عراق و سوریه و غیرقابل انکار در پایان کار داعش در خاورمیانه داشت و در نامه ای به رهبر معظم انقلاب پایان داعش را اعلام کرد.حاج قاسم پس ازپایین کشیدن پرچم داعش از سوی رهبر نشان عالی ذوالفقار که بالاترین نشان نظامی ایران بود را گرفت.سردار پیش از دریافت این نشان سه نشان فتح  را هم از دستان فرمانده معظم کل قوا دریافت کرده بودند. سرداردر تیر ماه۱۳۹۳با حکم تولیت آستان قدس رضوی نشان افتخاری خادمی امام رضا را از طرف اقای رییسی دریافت کرد. ایشان در جوانی ازدواج کردند که حاصل آن۴فرزنداست، دو دختر که نامهای زینب وفاطمه ودو پسرب نامهای حسین ومحمدرضادارند.۱۳دیماه۱۳۹۸بعداز۴دهه رزمندگی توسط موشکهای لیزری پهپاد آمریکایی بهمراه ابومهدی المهندس درفرودگاه بغداد بشهادت رسید. پس ازتشییع پیکرشهید سلیمانی بهمراه دیگرشهدا در عراق، مردم ایران با استقبال گسترده درمشهد، تهران، قم وکرمان پیکر این شهید بزرگوار را تشییع کردند و مطابق با وصیت شهید در کرمان به خاک سپردند آخرین وصیت حاج قاسم سلیمانی به همسرش "همسرم جای قبرم رادرمزار شهدای کرمان مشخص کرده ام. محمود می‌داند. قبر من ساده باشد مثل دوستان شهیدم. بر آن کلمه سرباز قاسم سلیمانی بنویسید نه عبارت‌های عنوان دار" ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
251.2K
اسامی بچه های گلم😍 حسین سالاریان ۸سال ونیم از نور مازندران یاسمین و یسناشمس ۱۰و۵ساله زهرا ۱۰ ساله،علی۷ساله،بشری ۴ساله وهادی افکاری ۲و نیم ساله از بیرجند النا کلاس ششم و محمدرضا جولانی ۷ ساله از ساوه مهرگان گودرزی ۱۰ ساله از بروجرد محمدحسین اسماعیلی ۱۰ساله امیر طاها خیری 7 ساله حنانه سادات و هانیه سادات مداحی از یزد ایلیا قربانخان ۳ساله ازشهریار نیلا وهونام کُهزادی۶ و۳ ساله از دزفول ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
9.02M
ا﷽ ༺◍🦁჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکـــــرد: سعی کنیم آرام و بدون عصبانیت صحبت کنیم😊 :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((غرش شیر)) با نام خدای مهربان ، زیر سقف آسمان، هیچ کسی تنها نبود در یک جنگل سرسبز و بزرگ کنار یک کوه بلند حیوانات مهربانی زندگی می کردند. امروز عصر بچه های حیوانات وسط جنگل جمع شده بودند و بازی میکردند. شیر کوچولو از مامانش اجازه گرفت که با بچه ها بازی کند. وسط بازی ، توپ به شیر کوچولو نمی رسید، شیر کوچولو غرشی کرد و داد زد تا توپ را بگیرد. بار اول ببری بهش گفت شیر کوچولو داد نزن غرش نکن اما شیر کوچولو توجه نکرد بچه ها که مشغول بازی شدند دوباره شیر کوچولو برای گرفتن توپ غرش کرد و صداشو بالا برد اما این دفعه هیچ کس بهش توجه نکرد و هیچی نگفت کم کم دوستاش ازش دور شدند. انگار کسی نمی خواست صدای بلند یا داد و فریاد بشنوه. شیر کوچولو تنها و ناراحت به یک درخت تکیه داد. پروانه رنگارنگی که در حال خوردن شیره ی گلها بود روی شانه ی شیر کوچولو نشست و گفت: چرا ناراحتی؟ شیر کوچولو : گفت دوستام منو ول کردن و رفتن اونا دوست ندارن با من بازی کنند. پروانه گفت:چه بد؟؟ چه اتفاقی افتاد که ترو ول کردن و رفتن؟ شیر کوچولو گفت :فقط وقتی توپ میخواستم بهشون دو تا غرش کردم پروانه رنگارنگ گفت: ناراحت نباش من سه تا کار جادویی یادت میدم که وقتی خواسته ای داشتی راحت بهش برسی شیر کوچولو خیلی خوشحال شد پروانه گفت: اولین کار هر وقت چیزی خواستی بایدصبور باشی وصبر کنی ببینی وسط حرف یا کار کسی نباشه دومین کار جادویی اینه که با غرش و دادزدن خواسته تو نگی غرش زدن و فریاد و جیغ برای مواقع خطره. سعی کن خواسته تو آروم وملایم و با صحبت کردن بگی؛ کسی از غرش و دادوفریاد خوشش نمی آید و فکر میکنند تو ضعیفی و ازت دور میشن. سومین کار جادویی اینه که اگر از کسی چیزی خواستی و نداد، علتشو ازش بپرسی این سه تا کارو انجام بده و جادوشو ببین شب شده بود و شیرکوچولو از پروانه خداحافظی کرد و به خانه رفت فردا که شیر ، کوچولو برای بازی پیش بچه ها اومد، دیگر غرش نکرد، خیلی آرام گفت: بچه ها من هم دوست دارم توپ دستم ، باشه، بار دیگر که توپ را خواست و ندادند علتشو پرسید، ببری گفت چون باید نوبتت بشه شیر کوچولو خیلی خوشحال شد چون با سه تا کار جادویی تونسته بود از بازی با دوستاش لذت ببره بله بچه های قشنگم برای بدست اوردن چیزی هرگز جیغ نزنید و گریه وداد و فریاد نکنید بلکه میتونید با ارامش سوال بپرسبد و بفهمید علت اینکه اون چیز رو ب شما نمیدن چیه ؟؟؟؟ ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄