eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
24.2هزار دنبال‌کننده
507 عکس
148 ویدیو
21 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
@nightstory57.mp3
9.79M
ا﷽ ؟ ༺◍⃟✋🤚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: اگر فرزند شما دست چپ و راستش رو از هم تشخیص نمیده این داستان مناسبش هست😉 :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: (دست چپ کدومه دست راست کدوم؟) يکي بوديکي نبودغير ازخدا هيچکس نبود پروانه دخترکوچولويي بودکه هنوزنميتونست فرق بين دست راست و دست چپشوبفهمه. مامان به دست چپ پروانه يک النگوي پلاستيکي قرمز انداخته بود تا به وسيله ي اون النگو يادش بده که چپ کدوم طرفه و به دست راستش هم يه النگوي سبز انداخته بود وقتي مامان ميگفت عزيزم بروتوي آشَپزخونه، نمکدون را ازکشوي سمت چپ برداروبيار، پروانه فوری به دستاش نگاه ميکرد و ميگفت:کدوم سمت؟اين دست يااون دست؟ مامانش ميخنديد و ميگفت: سمت النگوی قرمزه سمت چپه اونوقت پروانه کوچولو ميرفت و از کشوي سمت چپ واسه مامانش نمکدون ميآورد.پروانه کوچولو خيلي چيزهارو بلد نبود ولي مامان و باباش بهش ياد ميدادن اونها يادش ميدادن که برگ درختا سبزه،شباهمه جا تاريکه و روزها خورشيدهمه جاراروشن ميکنه و زمين را گرم ميکنه.يادش ميدادند که هر حیوانی چه صدایی داره و دست زدن به کتري آب جوش خطرناکه و بچه ها نبايد با کبريت بازي کنن، يادش ميدادن که به بزرگترهاسلام کنه و احترام بذاره، دست و روشو بشوره و تميز باشه خلاصه بچه هاي گلم، پروانه کوچولو خيلي چيزا بلد بود ولی هميشه بين چپ وراست اشتباه ميکرد. مامان پروانه يادش ميداد که پاي چپ کدومه و پاي راست کدومه پروانه دستي رو که النگوي سبز داشت روي پايي ميذاشت که طرف دست راستش بود و ميفهميد که پاي راست کدومه. دستي رو هم که النگوي قرمز داشت روي پاي همون طرف ميذاشت و مي فهميد که پاي چپ کدومه اما بچه ها ميدونيدپروانه کوچولو از کجاميفهميددست چپ و راست مامانش کدومه؟ اون ميدونست که مامان ساعتشو به دست چپش ميبنده برايهمين وقتي به دست مامانش که ساعت داشت نگاه ميکرد ميفهميد که دست چپ ساعت داره و دست راست ساعت نداره. يه روز مامان پروانه داشت توي آشپزخونه غذا درست ميکرد که بخار آب به دست چپش خوردومچ دستش کمي سوخت. مامان ساعتشو دراورد و پمادروي جاي سوختگي ماليد وساعت رو به دست راستش بست. وقتي پروانه کوچولو به دستهاي مامان نگاه ميکردمتوجه شدکه مامان ساعتشو به دست راستش بسته اما شک داشت که درست فهميده باشه. اون مدتي به دستاي مامان نگاه کرد و بعدباتعجب گفت:مامان جون، چرا دست چپت اومده اين طرف رفته جای دست راستت ؟ مامان پروانه تا اين حرفو شنيد زد زير خنده. پروانه گفت: مامان چرا ميخندي؟ مامان گفت: آخه عزيز دلم، دستها که جابجا نمیشن من امروز ساعتمو به دست راستم بستم ببين مچ دست چپم سوخته! پروانه به دستاي مامان نگاه کرد و زدزیرخنده حالا ديگه پروانه کوچولو بدون اينکه بخواد به ساعت مامان توجه کنه، ميدونست کدوم دست راسته و کدوم دست چپ و بدون توجه به النگوهاي قرمز و سبز ميدونست دست چپش کدومه و دست راستش کدوم. راستي بچه ها شما تا حالا به دست چپ و راست توجه کرديد؟ مي دونيد کدوم دست راستتونه و کدوم دست چپ؟ 👐 آفرين به شما بچه هاي باهوشم... ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
اگه دور و بر شما بچه هایی هستن که موقع درخواست کردن با گریه حرف میزنن..... داستان امشب براشون بزارید 😊 ✅کانال تخصصی داستان های صوتی و متنی 👇 https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
10.74M
ا﷽ ༺◍⃟🥰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: خوشزبون باشیم ☺️ :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((خوشزبون)) اگه فرزندت با گریه حرف میزنه روی زیباترین درخت جنگل قناری کوچولویی باپدرومادرش زندگی میکرد اسم این قناری کوچولو "خوشزبون" بود خوش زبون، اسمی بودکه پدرو مادرش انتخاب کرده بودن. چون اوخیلی قشنگ وزیبا حرف میزد همه پرنده هاوحیووناعاشق آواز خوندن خوشزبون بودن خوشزبون بچه ای بودکه همه دوستش داشتند، اماپدرومادرش اونو از همه بیشتردوست داشتنداونا دوست داشتن به خوشزبون کمک کنن اماهمیشه این اتفاق نمی افتاد همیشه پدرومادرخوشزبون بهش کمک نمیکردندیاچیزی که میخواست بهش نمیدادن برایهمین بعضی روزها خوشزبون با ناراحتی وگریه میخوابید. یکروزکه خوشزبون ازدوستش ناراحت شده بودباناراحتی وگریه کنان پر زد و پیش مادر آمد به مادر گفت: « اوووو مممممم منووووو مممممم اااااا ووووو!» ودوباره بلندترازقبل گریه کرد. او خیلی ناراحت بود و دوست داشت مادر بهش کمک کنه.مادرهم دوست داشت بهش کمک کنه امااصلا حرفهای اونو نمیفهمیدچون با گریه حرف میزد. اونروزخوشزبون باناراحتی به رختخوابش رفت وخیلی غصه خوردچون از دوستش ناراحت شده بود و مادر هم بهش کمک نکرد کم کم خوشزبون خوابش بردو خواب جالبی دیدقناری دانای جنگل به خوابش اومدخوشزبون خیلی خوشحال شداوهمیشه آرزو داشت قناری دانای جنگل را ببینه. قناری دانا بهش نزدیک شدوگفت:چی شده که انقدرناراحتی خوشزبون جنگل؟! خوشزبون جواب داددوستم ناراحتم کرد رفتم ازمامانم کمک بگیرم باهاش حرف زدم امااصلا کمکم نکرد.خیلی ناراحتم الان!قناری دانا گفت:به مامان چی گفتی که کمکت نکرد؟ خوشزبون باناراحتی گفت:بهش گفتم اون منو ناراحت کرد.چون اسباب بازی منو برداشت و بهم حرف بدی زد!». قناری دانا گفت:اگه اینطور میگفتی مامانت حتما کمکت میکرد. من اونجاحرفای تورو شنیدم تو اینطوری گفتی:اووووممممممم مننووووو مممممم ااااااا ووووو. چون اون موقع خیلی ناراحت بودی و گریه میکردی برای همین درست حرف نزدی ومامانت چیزی نفهمید!». قناری دانا ادامه دادوگفت:اگه باگریه حرف بزنی،کسی چیزی نمیفهمه. بهتره اون لحظه یکم صبر کنی وقتی گریه ت آروم ترشد سه تانفس عمیق بکشی بعدبه خودت بگی مامان کمکم میکنه.بعد بامامان قشنگ حرف بزنی! خوشزبون وقتی این حرفها رو شنید، ازخواب بیدار شد.صبح شده بود ولی خوشزبون هنوزخیلی ناراحت بود.او میخواست با گریه پیش مادر بره و حرفهای دیروز راتکرار کنه که ناگهان یادحرفهای قناری دانا افتاد. برای همین اول کمی صبر کردگریه ش آروم ترشدبعدچندتانفس عمیق کشیدوگریه اش خیلی زود تمام شد سپس به خودش گفت:مامان میتونه بهم کمک کنه! بعد پیش مامان رفت وگفت:مامان دیروز اون دوستم منو ناراحت کردچون اسباب بازی منو برداشت و بهم حرف بدی زدچکار کنم مامان؟! مادرکه حالاحرفهای اونو فهمیده بود اول بغلش کرد وبعدبهش کمک کرد. حالا هم خوشزبون خیلی خوشحال بودهم مادرش وقتی مادردور شدخوشزبون به آسمان نگاه کردوازقناری دانا تشکر کرد. اوبرای همیشه خوشزبون جنگل باقی ماند. ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غـــــــــــــصه نخور بیا ببرمت تو دنیای قصه ها 😊👇 جـــــــــایی برای بچه های دانا😍 کانال تخصصی داستان های صوتی و متنی خانم معین الدینی 👇 https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
:: اسامی برندگان مسابقه نقاشی فلسطین ۱.صدرا قلمبران ۵ ساله ۲.نرگس قربانیان ۶ساله از کرج ۳.ارمغان و سبحان خرم ۶ و نیم ساله از تهران ۴.حسین پور ناصری ۷ ساله از بندرعباس ۵.شهرزاد حیدری ۷ ساله از تهران ۶.فاطمه سلجوقی ۸ساله از قوچان ۷.ایسان خسروی ۸ ساله از کرمان ۸.سیدعلی اصغرحسینی ۹ ساله از شهر قدس تهران ۹.ثنا صالحی ۹ساله از حاجی اباد اصفهان ۱۰.روژان مظفری ۱۲ ساله از کرمان لطفا عزیزان شماره کارت و اسم و فامیل خود را برای ادمین 👈@Fatemeh5760 جهت واریز هدیه مسابقه بفرستند 😊😍 ::
:: 🪴مسابقه جدید ما روز دوشنبه اعلام خواهد شد 😊 حدس بزنید چیه؟ ::
:: مامان ها بچه ها که دارید اربعین میرید دیدار مــــــــولای غریبمون امام حسین علیه الـــــــــسلام😢 سلام منو به آقامون برسونید بهــــــشــــــــون بفرمایید شرایط اومدن منم فراهم کنـــــــــه من چند ساله با داشتن نی نی های پشت هم و دوری از خانواده و دست تنها بودن توفیق زیارت کربلا رو نداشتم :: فقط میگم خوشا به سعادتتون ::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
13.49M
ا﷽ ༺◍⃟😊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: محترمانه حرف بزنیم واحترام بزاریم :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄