از حقت دفاع کن،معین الدینی.mp3
13.59M
ا﷽
#از_حقت_دفاع_کن
༺◍⃟🤓჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
رفتار مناسب با فرد زورگو
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#گوینده:معین الدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:(توبایدازحقت دفاع کنی))
در یک جنگل زیبا، موش کوچولویی به نام "سبزک" زندگی میکرد. او عاشق ساز دهنی بود خیلی خوب میتونست با هر چیزی یک صدای قشنگ ایجاد کنه سبزک خیلی قشنگ آهنگ میزد. او عاشق این کار بود برای همین مامان یک ساز دهنی براش خریده بود. سبزک همیشه ساز دهنی همراهش بود و هرجا که بیکارمیشد، شروع میکرد به آهنگ زدن و بقیه حیوانات از صدای آهنگی که سبزک میزد کیف میکردند.
سبزک انقدر عاشق ساز دهنی بود که حتی اونو به مدرسه هم میبرد.
یه روزکه سبزک زنگ تفریح مشغول ساز زدن بود، دید که چندتا از دانش اموزا دارن یکی از دوستاشونو اذیت میکنند. سبزک اول خیلی ناراحت شد بعد ساز دهنی رو از دهنش بیرون آورد و با خودش فکر کرد وای اگه یکی بخواد منو اذیت کنه چکار باید بکنم؟من هم خیلی ازبقیه کوچولوترم هم حتی قدم به زانوی اون شیرهم نمیرسه چطوری باید از خودم دفاع کنم؟
سبزک توی همین فکرا بود که خیییلی ناراحت شد. ساز دهنیشو برداشت و یه آهنگ غمگین زد.
وقتی مدرسه تعطیل شد سبزک توی راه مدرسه به این موضوع فکر میکرد که چطور میتونه از خودش دفاع کنه او داشت باخودش فکرمیکرد که یهو دید پشت در خونشونه
سبزک هنوز ناراحت بود.تااینکه مامانش گفت:سلام سبزکم حالت خوبه؟ مدرسه چطور بود امروز؟سبزک با ناراحتی به مامانش گفت:خیلی ناراحتم امروز بچه هاداشتم یکیو اذیت کردن و اون طفلكم خیلی ناراحت بودو گریه میگرد منم خیلی ناراحت شدم!
مامان گفت: خب اون بچه چکار کرد؟سبزک سرشو پایین انداخت و گفت:هیچی هیچ کاری نکرد.حتی سرشو هم بالا نگرفت. فقط به زمین نگاه میکردو گریه میکرد.
مامان از شنیدن اینکه یک بچه اذیت شده ناراحت شد،بعد گفت:چقدر بد. واقعا ناراحت شدم پسرم اما حتی سرشم بالا نگرفته. به نظرت چرا؟ سبزک دستشو زیر چونش گذاشت و فکر کرد وگفت:خوب معلومه دیگه چون خیلی کوچولو و لاغر بود. واسه همین هیچکاری نتونست بکنه. سبزک ادامه داد و گفت: مثل من منم خیلی کوچولوئم!مامان کنار سبزک نشست و گفت: هیچ بچه ای توی مدرسه تنها نیست. مدیر و ناظم ها و معلم ها همه مراقب بچه ها هستن پس تو تنها نیستی!
سبزک گفت:یعنی چی مامان؟
مامان لبخندی زد و گفت :یعنی اگه کسی خواست اذیتت کنه یا نوبت رو رعایت نکنه میتونی از مدیر و ناظم و یا معلمتون کمک بگیری
سبزک کمی خوشحال شد و گفت: چطوری باید این کارو بکنم؟ مامان گفت:عزیزم!من قبول دارم که تو از بقیه کوچولوتری اما خیلی خوب ساز میزنی همه عاشق سازهای تو هستن همیشه یادت باشه که چقدر توی ساز زدن قوی هستی تو این کارو عالی انجام میدی کافیه خودتو همینطور که هستی قبول داشته باشی بعد اگه یه نفر خواست اذیتت کنه،سرتو بالا بگیر به چشماش خوب نگاه کن وبعدبلندبهش بگواگه بخوای اذیتم کنی یا نوبتمورعایت نکنی میرم و به مدیرمیگم تابه مامان بابات زنگ بزنن
سبزک خوشحالتر شدو با لبخند گفت:اوه چه راه حل خوبی آره من توی مدرسه تنها نیستم مدیر و ناظم و معلما هم هستن!اما یکم بعددوباره ناراحت شد و پرسید خب اگه بیرون از مدرسه دعوام کنن چی؟مامان گفت:اگه توی مدرسه همونطور که گفتم باشی و بهشون جواب بدی نمیتونن کاری بکنن فقط یادت باشه دوستای خوبی انتخاب کنی!سبزک پرسید دوستای خوب؟مامان گفت:آره سبزکم!یعنی باکسایی دوست شو که مودبن و وقتی کنارشون هستی خیلی حالت خوبه! سبزک از مادرش تشکر کرد و دوباره ساز دهنیشوگرفت وشروع کرد به ساز زدن حالا او آهنگ شاد میزد.
روز بعد وقتی مدرسه رفت سبزک بچه ها رو خوب نگاه کرد و تا بتونه دوستای خوبی انتخاب کنه او داشت با دقت نگاه میکرد که یک خرگوش تپلی اومدوگفت:سازتو بده من اونو دوست دارم مال من!
سبزک باخودش فکرکرد من میتونم از خودم دفاع کنم و بعد سرشو بالا گرفت و خیلی جدی به چشمای خرگوش تپل نگاه کرد و گفت :این ساز ماله منه اگه همین الان از اینجا نری، مجبور میشم به مدیر بگم تا زنگ بزنه مامان بابات بیان بعد اونوقت ممكنه دعوات کنن پس زود برو
خرگوش تپل با شنیدن حرفای سبزک ترسید و رفت ودوباره سبزک شروع کرد به ساز زدن
صدای ساز شاد سبزک همه ی مدرسه رو پر کرده بود.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
156.5K
شنوندگان هر شب داستان های شب😍
حسین ذوالفقاری ۹ ساله از قم
معصومه وعلی محمدی از رشت
محمدصدرا حیدر زاده از رشت
فاطمه بانشی ۹ساله از شیراز
محمدرضا یساولی
محمد صدرا مجنون۸ساله و هلنا مجنون پیش دبستانی
سید مانی و سیداروین مکی از کیش
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
39.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با معرفی یک کتاب خوب
در خدمت شما عزیزان هستم
📚بچه ها با غذای خوب رشد میکنند
و با کتاب خوب درست فکر میکنند
#معرفی_کتاب
#خجالتی
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
فرزند شما هم شکلات زیاد میخوره؟ 😐
قصه امشب حتما براش بزارید.😊😍
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
InShot_۲۰۲۴۱۰۰۱_۱۷۵۱۵۹۵۰۷_۰۱۱۰۲۰۲۴.mp3
12.16M
ا﷽
#سلطان_شکلاتی
༺◍⃟🤓჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
کمتر شکلات بخور
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#گوینده:معین الدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:(سلطان شکلاتها)
روزی پسر بسیار پرخور و بی ادبی در شهری دورافتاده زندگی میکرد. اون فقط برای یک وعده صبحانه مقدار بسیار زیادی شیرینی و شکلات از همه طعم ها میخورد.
مثلا شکلات های رنگی و سفید، پاستیل های نوشابه ای ، پانزده تا کیک تولد بزرگ، چندتالیوان شربت شیرین و کاپ کیکهای گیلاس
اینها فقط یک وعده کوچک اون بود.
شما فکر میکنید که بعد از خوردن همهی اینها این پسر سیر میشد؟ یا اینکه هیچوقت خواسته بود که این غذاهای ناسالم را کنار بگذاره و غذای سالم بخورد؟ نه افسوس که هیچ چیز به جز شیرینی وشکلات برای اون جذاب نبود. برای اون این رفتارها بسیار خوب و خوش بود.
اون پسر همیشه با خودش می گفت: من با خوردن شکلات و شیرینی زیاد حالم خیلی خوبه. خوردن این شکلاتها و شیرینیها بسیاربراش لذت بخش بود. او در حالی که یک تکه کیک بزرگ را به داخل دهنش هل میداد با صدای بلند و نق نق کنان فریاد میزد که: مامان، من گشنمه😩
برای میان وعده قبل از نهارهمیشه چهارصدتابیسکوییت بزرگ میخورد. و این تازه اول کارش بود. بعد ازاون حمله اصلی شروع میشد.او از ظرف بزرگ موردعلاقه اش چندتا قاشق شکلات آب شده میخورد و بعد از آن نوبت شربت توت فرنگی غلیظ و شیرینش بود.
بعد از آن هم با فریاد مادرش را صدا میکرد و میگفت: مامان، من یک کاسه آدامس میخوام.
او میجوید و میخورد و میخورد و این کار را تا جایی ادامه میداد که دیگر نمیتوانست فکشو تکون بده.
وقتی میخواست به رختخواب بره قبل از خواب هم دوتا بطری نوشابه با طعم لیمو سر میکشید و سپس با عجله از پله ها پایین میرفت و دوباره سراغ ظرف بزرگی آدامسهای خرسی.
بعضی ازهمسایه ها میگفتن این پسر حتی توی خواب هم خواب شیرینی و شکلات میبینه و توی خواب هم شکلات و شیرینی میخوره.
تا اینکه یک روز درحالیکه در حال بازی با اسباب بازی مورد علاقه ش بود فریاد زد: مامان، مامان زود بیا و ببین. موهای من سبز شده
مادرش با نگرانی و وحشت به بهش نگاه کرد و گفت: وای خدای من. پوست صورتش بنفش شده بودو یک لکه های بزرگ زرد روی صورتش پیدا شد.
پسرباگریه گفت: وای نه! حالا چیکار کنم؟
مادرش گفت:باید بریم دکتر مطمئنم که دکتر میدونه دلیلش چیه.
پاشو زود کفشاتو بپوش.
مادرش اونوبه سرعت به سمت مطب دکتر برد. درحالی که مردم با شوک و ترس به صورت اون نگاه میکردن
میگفتن: ما در تمام زندگیمون پسری ندیدیم که شبیه پاستیل و شکلات باشه.
دکتربعد از معاینه گفت: پسر عزیزم. من برای مشکل تو یک درمان دارم. اما باید به من قول بدی که رفتار و این مدل غذا خوردن وحشتناک را فراموش کنی. و هر روز سبزیجات و میوه بخوری.
پسر گفت: من قول میدم پسر خوبی باشم و تا زمانی که بزرگ بشم هر روز سبزیجات و غذاهای سالم بخورم. و این مدل غذا خوردن شیرین و پر از شکلات خودمو تغییر بدم.
دکتر گفت: آفرین، این خوبه و حالا روی تخت دراز بکش و صورتت را پایین بگیر تا بهت آمپول بزنم.
آمپول برای پسر درد زیادی داشت و فریاد زد: من دیگه این شیرینیها و شکلاتهای بدردنخور وبد رانمیخورم. قول میدم.
پسر به قولش عمل کرد و ازاون لحظه به بعد دیگه شیرینی و شکلات را کنار گذاشت و فقط میوه ها و سبزیجات و غذاهای سالم استفاده کردتا بدنش همیشه سالم و سلامت باشه
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
108.6K
وای خدا من مردم براش 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😄
من خوابم شُب میفلستم بلات 😍😄
72.1K
امیرالمومنین علیه السلام پشت و پناهتون باشه.
همینقدر که هر شب بیشتر از ۱۰۰
نفر از بچه های کشورم با ذکر امیر المومنین علیه السلام میخوابن
من اجرم از این کانال گرفتم 😍
.
دلیل رفتار برخی کودکان معین الدینی.mp3
8.91M
دلیل برخی رفتارهای کودکان ☝️😊
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57