༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان امشب
تقدیمی به فرزندان گلم⚘
آقا فرنود زارع و آقا علی ۴ ساله و
دخترم فاطمه معینالدینی از کرمان 7 ساله😍
آقا علی تجلی فر ۴ساله و برادرش آقا طاها ۹ ساله😍
آقا محمد متین علی پور8ساله و
آقا محمد معین علی پور 5ساله 😍
دخترم زینب جعفری ۷ ساله و
دخترم زهرا خیرالدین ۸ ساله 😍
آقا ابوالفضل مرادی ۷ساله وداداشش علی مرادی😍
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۰۰۳_۱۸۲۰۲۵۴۵۹_۰۳۱۰۲۰۲۳.mp3
12.4M
#درخت_آلبالوی_عجول
༺◍⃟🍒჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد داستان: عجول نباشیم❤️
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((قصه درخت آلبالوی عجول ))
یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچ کس نبود .
روزی روزگاری وسط یه باغ بزرگ وقشنگ یه درخت آلبالو 🍒زندگی میکرد.
درخت خیلی بزرگ و پرباری بود امایک خصلت بد داشت اونم اینکه همیشه تو کارهاش عجله میکرد.
اون دوست داشت زودتر از همهی درختها میوه هاش تحویل باغبان👩🌾 بده و اونو خوشحال کنه
برای همین قبل از رسیدن میوه اونها رو میریخت پایین تا باغبون فکر کنه اونها رسیدن و ببره بازار بفروشه
باغبان👩🌾وقتی اومد و میوهها رو اونجوری نرسیده روی زمین دید با ناراحتی جمعشون کرد و برد بیرون باغ و ریخت کنار جاده تا گوسفندا🐑 اونها رو بخورند.
روزها گذشت وفصل چیدن میوهها شد. درختها خوشحال بودند و
از اونها خوشحالتر باغبان🧑🌾 بود
که الان میتونست نتیجهی زحمت هاش رو ببینه
خلاصه تند تند کامیونها 🚛 وارد باغ میشند و پر از میوه از باغ خارج میشدند .درختها 🌳خوشحال بودند ک دور و برشون شلوغ شده و همه دارن میوه ها شونو میچینن و داخل صندوق میزارن .همه آواز میخوندن و خوشحال بودند .
این وسط فقط درخت البالو🍒 هیچ کس طرفش نیومد و هیچ کس بهش توجهی نکرد چون هیچ میوه ای نداشت .مثل سالهای قبل
خلاصه فصل چیدن میوهها تموم شد.
باغبان🧑🌾 اومد تا به درخت هاش برسه و بهشون آب بده ،کود بده ، هرسشون کنه تا برای سال بعد اماده باشن
درخت آلبالو🍒 فکر میکرداول از همه میاد سراغ اون تا بهش رسیدگی کنه
اما اینطور نشد و باغبان🧑🌾بی توجه از کنار اون رد شد و رفت و اصلا بهش توجه نکرد و فقط ی کمی اب بهش داد و گفت این درخت آلبالو هم که امسال بدردم نخوردو میوه ای نداد.مثل سالهای قبل
اینو گفت و رفت
درخت آلبالو شروع کرد به گریه کردن
تا اینکه یه کلاغی اومد پیشش و گفت چرا گریه میکنی؟
اونم کل ماجرا رو برای کلاغ تعریف کرد
کلاغ گفت همهی این بلاهایی که سرت اومده به خاطر عجول بودنته نباید برای خوشحال کردن باغبون عجله کنی و میوه هات رو زودتر بریزی پایین .چون میوه ی نرسیده بدرد باغبون نمیخوره وباغبون میوه ها رو چون نارس هستند میریزه جلوی گوسفند ها و نمیتونه اونا رو بفروشه
اگه یکم صبر کنی تا میوه هات برسن هم باغبون🧑🌾 رو خوشحال میکردی هم خودت عزیز میشدی
حالا هم اشکاتو پاک کن که خدا بزرگه و سال دیگه دوباره فصل میوه میرسه و باید از امسال درس بگیری تا بعدا دوباره اشتباه نکنی
قصهی ما تموم شد
دل آلبالو🍒 آروم شد…
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۰۰۴_۱۸۵۹۴۸۰۱۸_۰۴۱۰۲۰۲۳.mp3
11.35M
#فیل_و_خیاط
༺◍⃟🐘჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد داستان: همدیگر را مسخره نکنیم 🌷
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((فیل و خیاط ))
در کشور هند فیل های🐘 زیادی زندگی می کنند و در روستا ها و مناطق دور افتاده کشور هند از فیل برای باربری و سوار شدن استفاده می کنند، و همه ی مردم فیل ها را دوست دارند.
در یکی از روستای هندوستان یک مردی زندگی می کرد که یک فیل داشت و با آن بار مردم را جا به جا می کرد و پول در می آورد. گاهی اوقات هم مردم را بر فیل 🐘سوار می کرد و آن ها را به معبد ⛩می برد.
زمانی که کار آن مرد تمام می شد به خانه بازمی گشت، در راه خانه یک درخت بزرگ و قدیمی موز 🍌وجود داشت که فیل همیشه از آن جا موز🍌 می خود.
در کنار این درخت قدیمی یک مغازه خیاطی قرار داشت، آن خیاط همیشه می آمد و سوزن خود را در خرطوم فیل فرو می برد و قاه قاه می خندید. صاحب فیل 👳♂همیشه به او می گفت این کار نکن اما خیاط به حرف او گوش نمی داد و می گفت: من که سوزن را محکم نمی زنم، من دارم با فیل شوخی می کنم.
صاحب فیل هر کاری می کرد تا فیل را از راه دیگری ببرد تا از اذیت های خیاط در امان باشد اما فایده ای نداشت چون فیل دوست داشت موز🍌 بخورد.
یک روز که کار صاحب فیل تمام شد، فیل خود را به رودخانه برد تا فیل کمی با آب بازی کند، فیل ها آب تنی را خیلی دوست دارند.
وقتی آب تنی فیل تمام شد، فیل مقداری از آب گل آلود را در خرطوم خود نگه داشت و به راه افتادند و به درخت موز رسیدند. دوباره خیاط آمد تا سوزن به خرطوم فیل بزند، اتفاقا آن روز خیاط لباس های جدید دوخته بود و آن جا آویزان کرده بود. همین که سوزن را به خرطوم فیل نزدیک کرد، فیل هم آب گل آلود درون خرطوم خود را روی خیاط و لباس های دوخته شده پاشید.
مرد خیاط و همه ی لباس ها گل آلود شدند.
همه ی مردم شروع به خندیدن کردند و می گفتند: هر روز تو با فیل شوخی می کردی، امروز فیل با تو شوخی کرد.
شوخی چه مزه ای داشت؟
خیاط قصه ما متوجه کار زشت و بد خود شد و قول داد دیگر فیل را اذیت نکند.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۰۰۴_۱۸۴۳۱۱۳۳۳_۰۴۱۰۲۰۲۳.mp3
16.97M
#دعوتهای_پنهانی
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#زندگانی_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_قسمت_۳۹
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان پیامبر صلی الله علیه وآله
تقدیمی به فرزندان گلم ⚘
آقا ایلیا علی پور از شهرستان ایذه-شهرک طاها و
دخترم نگار ماندی زاده ۸ ساله😍
آقا محمدجواد حسنوند ۶ ساله از اهواز و
فاطمه موسوی و برادرش سید مجتبی موسوی از رشت 😍
کیانا و آریانا و
مهدی شجاعی شاد از زابل ۷ ساله😍
پارسا پارسامنش 8ساله و
حسین هوشنگی ۵ساله
و نرگس ۹ساله و
علی سان ۶ ساله از اصفهان 😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان امشب
تقدیمی به فرزندان گلم⚘
پسرم آقا ماهان ابراهیمی ۴ساله از تهران و
دخترم سیده زهرا جعفری ۵ ساله از بوشهر 😍
آقا محمدحسین و
دخترای گلم ریحانه و نازنین زهرا از اهواز 😍
دخترم نیلوفر ۱۰ ساله و
خواهرش نرگس خانم ۴ ساله و
پسرخاله گلشون اقا حسین سنجری ۶ ساله 😍
آقا محمدطاها ۱۱ ساله و
مهرزاد ۶ ساله و
محمدحسین ۴ ساله از قم 😍
آقا امیررضا ۱۲ ساله و آقا اهورا ۸ ساله از شیراز 😍
::
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۰۰۵_۱۹۲۴۱۴۳۶۶_۰۵۱۰۲۰۲۳.mp3
3.39M
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان امشب
تقدیمی به فرزندان گلم⚘
تولدتون مبارک 🎊
دخترم مبینا شهدادنژاد ۹ ساله و
داداش نازنینشون
محمد معین شهدادنژاد از روستای دریاچهی شهرستان جیرفت😍
حسنا پورملکوتی ۸ ساله از دزفول😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان امشب
تقدیمی به فرزندان گلم⚘
آقا سید محمد امین جمالی۸ ساله و
فاطمه سادات جمالی ۶ساله از تهران😍
پسرم امیرمحمداکبرزاده از شیراز۸ساله و
آقا کیان ایجی ۹ ساله و
آقا سامیار ایجی ۵ ساله از سمنان 😍
دخترم فاطمه جوکار۸ساله از
دولتآباد اصفهان و
آقا محمد امین عباسی ۹ ساله و
آقا امید عباسی ۵ ساله 😍
دخترم زهرا ولیپور ۱۰ ساله از تهران و
زینب ولیپور ۶ ساله و
آقا محمدحسن معلمی ۷ ساله از قم 😍
::
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۰۵۰۴_۱۹۵۳۳۶۸۴۸_۰۴۰۵۲۰۲۳.mp3
13.94M
#جوجه_از_خودراضی🐣
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: مغرور نباش عاقبت غرور و بداخلاقی تنهایی و بی پناهی 🌷
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی۵تا۱۲ سال
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄