eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
24.1هزار دنبال‌کننده
514 عکس
154 ویدیو
22 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_۲۰۲۳۱۱۰۵_۱۹۰۶۰۲۱۲۹_۰۵۱۱۲۰۲۳.mp3
12.78M
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 🆔@nightstory57 ༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ داستان امشب تقدیمی به فرزندان گلم ⚘ آقا محمدحسن علوی‌پیام ۷ساله‌از قم و محمدمتین‌عسکری‌زاده ازاستان اصفهان شهرستان دهاغان 😍 پدرام آشفته ۸ساله‌ازاصفهان و هانا سلیمانی ۵ساله 😍 محدثه‌سادات‌عالم‌پور ۶ساله و آقا علیرضای گل 😍 :: ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۱۰۵_۱۸۵۸۴۱۱۳۹_۰۵۱۱۲۰۲۳.mp3
13.81M
🦒 ༺◍⃟🦋჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: هیچ کس زشت یا زیبا نیست، اسمش جورواجور بودنه 🌿 ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
روزی وقتی زرافه کوچولو 🦒از مدرسه به خانه رسید خیلی ناراحت بود مادرش از او پرسید: زرافه کوچولو چرا ناراحتی؟ زرافه کوچولو گفت آخر امروز یکی از بچه های کلاس به من گفت " گردن دراز و خندید کاش من قشنگتر بودم و گردنم کوتاه تر بود تا کسی به من نمیخندید مادرش کمی فکر کرد و گفت: آهان می دانستی من با پری جنگل دوست هستم؟ حالا که چنین آرزویی داری دفتر نقاشی ات را بردار و همه ی حیوانانی را که میبینی در دفترت نقاشی کن بعد انتخاب کن که دوست داری شبیه کدام یکی شان بشوی آن وقت باهم پیش پری🧚 جنگل میرویم تا با معجون جادویی اش تو را به حیوانی که دوست داری تبدیل کند. زرافه کوچولو از جا پرید و با خوشحالی گفت: واقعا؟ مادرش گفت بله واقعا اگر تو دلت میخواهد شبیه فرد دیگری باشی همین کار را میکنیم تا تو خوشحال شوی. از آن روز به بعد زرافه کوچولو همیشه دفتر نقاشی 🖼همراهش بود تا هر حیوان جدیدی که میبیند بکشد. چون فقط یک بار میتوانست با معجون پری جنگل تبدیل شود برای همین میخواست زیباترین حیوان را انتخاب کند و پشیمان نشود زرافه کوچولو هر روز به حیوانات نگاه میکرد و نقاشی میکشید تا وقتی دفتر نقاشی پر شد و زمان آن بود که انتخاب کند. زرافه کوچولو تمام روز در حال نگاه کردن و ورق زدن دفترش📒 بود مادرش در حالی که یک سبدبرگ تازه و خوشمزه برای او آورد پرسید: چی شد عزیزم تصمیمت را گرفتی؟ زرافه کوچولو گفت: مامان انتخاب کردن خیلی سخت است.مادرش گفت: دوست داری باهم درباره اش حرف بزنیم و کمکت کنم؟ زرافه کوچولو با خوشحالی :گفت بله اینطوری خیلی بهتر است. برای همین کنار مادرش نشست و دفتر نقاشی را باز کرد و ورق زد. ༺◍⃟🐘჻ᭂ࿐❁❥༅•• اولین نقاشی تصویر فیل بود. زرافه کوچولو گفت فیل بزرگ 🐘است گوشهای قشنگی دارد میتواند حتی خودش تنهایی آب بازی کند. اما راستش میترسم به من بگویند چاق هستی. در صفحه ی بعدی نقاشی خرس قهوه ای🐻 را کشیده بود. زرافه کوچولو با دقت به نقاشی نگاه کرد و رو به مادرش گفت: خرس قوی است و خیلی بامزه عسل میخورد. اما راستش میترسم به من بگویند پشمالو مادر لبخند زد و گفت خب ورق بزن تا ببینیم در صفحه ی بعدی تصویر چه حیوانی را کشیده ای وقتی نقاشی میمون🐒 را نگاه میکرد یادش آمد که بچه میمون به او گفته بود زرافه کوچولو خوش به حالت که قد بلندی داری و میتوانی شیرین ترین میوه ها را از بالاترین نقطه ی درخت بچینی زرافه کوچولو به مادرش گفت: راستش میمون خیلی باهوش است و میتواند از درخت هم آویزان شود، اما من زودتر از او به میوه های بالای درختها میرسم برای همین به صفحه ی بعدی رفت خرگوش🐇 دم خوشگلی دارد و خیلی سریع می پرد. اما میترسم اگر شبیه خرگوش بشوم، بچه های مدرسه دندان هایم را مسخره کنند. زرافه کوچولو یک برگ خوشمزه در دهانش گذاشت و صفحه ی بعدی را به مادرش نشان داد میدانی مامان؟ روباه نارنجی🦊 دم خیلی خیلی قشنگی دارد اما میترسم بچه های دیگر با من دوست نشوند. بخاطر اینکه روباه دوست خوبی برای بقیه نیست و بیشتر وقت ها تنها میماند. مادر فقط گوش میداد تا زرافه کوچولو نظراتش را بگوید. گورخر🦓 یک عالمه دوست دارد و همیشه در دشت با هم بازی میکنند و میخندند. اما میترسم پوست راه راهام را مسخره کنند گرچه از نظر خودم قشنگ است. شیر 🦁هم شال گردن زیبایی دارد اما خیلی‌ها از او میترسند و مغرور است من دوست ندارم مغرور باشم مار پوست براقی دارد اما نگرانم به من بگویند نیش نیشو و فرار کنند. زرافه کوچولو خسته شد و دفترش را بست در این موقع مادرش مداد رنگیها را برداشت و روی یک کاغذ شروع کرد به نقاشی کشیدن بعد آن را روی جلد دفتر نقاشی زرافه کوچولو چسباند. زرافه کوچولو دفترش را برداشت تا ببیند مادر چی کشیده است. عکس زرافه کوچولو بود مادرش گفت خب حالا نظرت را درباره ی این یکی هم بگو یادت رفت او را ببینی زرافه کوچولو به چشمهای قشنگش به خالهای رنگی به پاهای بلند به گوشهای کوچکش🦒 نگاه کرد و گفت خب هم زشت است هم زیبا مثل بقیه حیوانات که هم قشنگ بودند. هم چیزهای زشت داشتند. مادر گفت نه عزیزم اسم این دنیا پر از حیوانات جورواجور است. جورواجور بودن یعنی هرکسی یک شکلی است و هیچ کس زشت تر یا زیباتر نیست. زشت بودن نیست. اسمش جورواجور است. ممکن است یکی پوست خال خالی را زشت ببیند یکی زیبا یکی کوتاه بودن را زشت ببینید یکی زیبا بداند. اما جنگل و دشت خانه ی همه ی ماست هرجوری که هستیم، ما فقط جورواجوریم.🌿🌱 ༺◍⃟🦁჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_20231106_205333376_06112023.mp3
10.64M
༺◍⃟🦄჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: هرکار خداوند حکمتی دارد ❤️ ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: (( کره اسب شاخدار))🦄 روزی روزگاری توی یه دشت بزرگ و سرسبز یه عده اسب 🐴زندگی می‌کردند. اونا همه جا با هم می‌رفتند و همیشه پیش هم بودند. روزا می‌رفتند از دشت‌های سرسبز علف می‌خوردند و از چشمه خنک که داشتن آب💦 می‌خوردند. بچه‌ها باهم می‌دویدند و بازی می‌کردند. بین این اسب‌ها🐴 یه کره اسب خوشگل هم بود که یه فرقی با اسب‌های دیگه داشت. اون روی سرش یه شاخ خیلی کوچولو داشت. اسم این کره اسب شاخدار بود.🦄 همه‌ی اسب‌ها اسب شاخ‌دار 🦄رو خیلی دوست داشتند، ولی خودش اصلا از شاخش خوشش نمیومد. دلش می‌خواست شکل اسب‌های دیگه باشه. احساس می‌کرد این شاخ مزاحمشه و زشته. پیش خودش می‌گفت: آخه این شاخ به چه درد من می‌خوره؟ اصلنم قشنگ نیست. من دلم می‌خواد شکل اسب‌های دیگه باشم. تا اینکه یه روز از پیش اسب‌ها 🐴رفت. رفت تا شاخشو یه جوری از بین ببره. همینجوری که تنها به راهش ادامه می‌داد، یهو توی آسمون، اونور دشت، چشمش به یه رنگین کمون🌈 خیلی خوشگل افتاد. نه یکی، چند تا رنگین کمون. آنقدر محو تماشای اون‌ها شد که شاخش یادش رفت. دوید به سمت رنگین کمون‌ها بعد یهو چشمش به یه صحنه‌ خیلی عجیب و قشنگ افتاد. اسب شاخ‌دار🦄 خیلی تعجب کرده بود. کلی اسب پشت اون دشت بودند که مثل خودش شاخ 🦄داشتند؛ و از شاخ هر کدوم از اسب‌ها یه رنگین کمون🌈 خیلی خوشگل بیرون اومده بود. اسب شاخ‌دار هاج و واج داشت نگاهشون می‌کرد که اسب‌ها اونو دیدند. همه اومدند به سمتش و بهش سلام دادند: سلام. تو چه تک شاخ‌دار 🦄خوشگلی هستی. عجب شاخی داری! اسب شاخ‌دار🦄 گفت: تک شاخ؟ تک شاخ چیه؟ من یه اسبم. تک شاخ‌ها 🦄بهش گفتند که به اسب‌هایی که یه شاخ روی صورتشون دارند می‌گویند تک شاخ. تک شاخ‌ها توی باغ وحش‌هایاتوی کتابهای علمی نیستند. اونا فقط توی رویا‌ها و کارتون‌ها زندگی می‌کنند و تازه شاخشون هم یه چیز بی مصرف نیست. بلکه یه شاخ جادوییه و کمترین کارش اینه که از توش رنگین کمون دربیاد؛ و بعد بهش یاد دادند چه جوری از شاخش استفاده کنه. اسب شاخ‌دار🦄 خیلی خیلی خوشحال بود که با اینکه شبیه اسب‌های دیگه نیست، ولی یه موجود رویایی ومنحصر به فرده. با این حال دلش برای خونواده‌ اسب‌ها تنگ می‌شد. بخاطر همینم برگشت پیششون تا بهشون نشون بده با شاخش چیکار می‌تونه بکنه. و اینکه ب دوستاش بگه داشتن این شاخ از حکمتهای خداوند هست و بی فایده خدا اون رو روی پیشونی اون قرار نداده خلاصه دوید و دوید و دوید تا کنار خانواده و دوستاش رسید ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_۲۰۲۳۱۱۰۸_۱۷۳۹۴۸۱۵۳_۰۸۱۱۲۰۲۳.mp3
11.12M
༺◍⃟✏️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: نق نقو نباشیم 😉 ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۱۰۸_۱۸۲۲۴۲۰۸۷_۰۸۱۱۲۰۲۳.mp3
2.2M
اسامی بچه های گلم ❤️👆   :معین‌الدینی ༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ سنااکبرزاده استان‌البرز شهرستان‌نظرآباد😍 سهیل طالبی ۸ ساله از اصفهان😍 محمدحسین اکبریان تولد ۸ سالگی😍 ریحانه عسکری ۷ ساله از تهران😍 تولدتون مبارک ❤️❤️👆👆 ༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ علی فرخی فرد ۸ساله از قم 😍 محمد و محیا و مهدی حسین‌زاده 😍 عباس و علیرضا حیدری ۷ و ۴ ساله از مشهد😍 کوثر و میثم قنبریان ۶ و۴ساله از یزد😍 محمد یاسینو یسنا تسلیمی ۹و۶ ساله از تهران 😍 محمد علی ۸ ساله و فاطمه ۵ساله از استهبان😍 هلما عیوضی از قم 😍 محمدصدرا حیدرزاده 😍 مائده برزو 😍 فاطمه ایمانلو ۶ ساله و داداشش امیرحسین۱۰ ماهه 😍 ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🔆 🔆 💥 جــــــــشنواره قصه گویی از قــــــــــــصه تا قــــــــــــــــصهگروه ســــــــــنی : 7تا12سال مهلت ارسال آثار : تا 23آبان از روی قصه مشخص شده بخوانید و ارسال کنید😍 ⛔️ابتدا داستان نام‌ونام‌خانوادگی: سن: شهر: خود را اول داستان بگید همچنین در قالب یک پیام هم حتمــــــا ارسال کنید 😍 👇👇 اینجــــــــا بزن و متن داستان مسابقه قصه گویی را مشاهده کن 😍 👆👆 اسم داستان: باغچه مادربزرگ 👵🏻 بخوانید و به آیدی زیر ارسال کنید ❤️ 👇👇👇 👉👉👈👈 کانال ما 👇❤️ ༺◍⃟ ჻@nightstory57⚘❥༅••┅┄