اگه کودک تون با گریه حرف هاش رو میزنه و ازتون بطور ناواضح کمک میخواد ،
قصه ی امشب رو براش بزارید تا ببینه
خوش زبونِ قصه ی ما چه میکنه😍✨
با داستان امشب همراه باشید
در کانال👇
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
::
83.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داستـــــان تــــصــــویــــری
🎙قصه گو: معین الدینی
🎞انیماتور: عارفه رضائیان
📚قصه ی :
| خوش زبون|
༺◍⃟ ✨჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
|خوش زبون باشیم|
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۷_۱۲
#گوینده_معین_الدینی
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان شب|معین الدینی
🎥داستـــــان تــــصــــویــــری 🎙قصه گو: معین الدینی 🎞انیماتور: عارفه رضائیان 📚قصه ی : | خوش
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((خوشزبون))
اگه فرزندت با گریه حرف میزنه
روی زیباترین درخت جنگل قناری کوچولویی باپدرومادرش زندگی میکرد
اسم این قناری کوچولو "خوشزبون" بود
خوش زبون، اسمی بودکه پدرو مادرش انتخاب کرده بودن. چون اوخیلی قشنگ وزیبا حرف میزد همه پرنده هاوحیووناعاشق آواز خوندن خوشزبون بودن
خوشزبون بچه ای بودکه همه دوستش داشتند، اماپدرومادرش اونو از همه بیشتردوست داشتنداونا دوست داشتن به خوشزبون کمک کنن اماهمیشه این اتفاق نمی افتاد همیشه پدرومادرخوشزبون بهش کمک نمیکردندیاچیزی که میخواست بهش نمیدادن برایهمین بعضی روزها خوشزبون با ناراحتی وگریه میخوابید.
یکروزکه خوشزبون ازدوستش ناراحت شده بودباناراحتی وگریه کنان پر زد و پیش مادر آمد به مادر گفت: « اوووو مممممم منووووو مممممم اااااا ووووو!» ودوباره بلندترازقبل گریه کرد. او خیلی ناراحت بود و دوست داشت مادر بهش کمک کنه.مادرهم دوست داشت بهش کمک کنه امااصلا حرفهای اونو نمیفهمیدچون با گریه حرف میزد.
اونروزخوشزبون باناراحتی به رختخوابش رفت
وخیلی غصه خوردچون از دوستش ناراحت شده بود و مادر هم بهش کمک نکرد
کم کم خوشزبون خوابش بردو خواب جالبی دیدقناری دانای جنگل به خوابش اومدخوشزبون خیلی خوشحال شداوهمیشه آرزو داشت قناری دانای جنگل را ببینه. قناری دانا بهش نزدیک شدوگفت:چی شده که انقدرناراحتی خوشزبون جنگل؟!
خوشزبون جواب داددوستم ناراحتم کرد رفتم ازمامانم کمک بگیرم باهاش حرف زدم امااصلا کمکم نکرد.خیلی ناراحتم الان!قناری دانا گفت:به مامان چی گفتی که کمکت نکرد؟
خوشزبون باناراحتی گفت:بهش گفتم اون منو ناراحت کرد.چون اسباب بازی منو برداشت و بهم حرف بدی زد!». قناری دانا گفت:اگه اینطور میگفتی مامانت حتما کمکت میکرد.
من اونجاحرفای تورو شنیدم تو اینطوری گفتی:اووووممممممم مننووووو مممممم ااااااا ووووو.
چون اون موقع خیلی ناراحت بودی و گریه میکردی برای همین درست حرف نزدی ومامانت چیزی نفهمید!».
قناری دانا ادامه دادوگفت:اگه باگریه حرف بزنی،کسی چیزی نمیفهمه. بهتره اون لحظه یکم صبر کنی وقتی گریه ت آروم ترشد سه تانفس عمیق بکشی بعدبه خودت بگی مامان کمکم میکنه.بعد بامامان قشنگ حرف بزنی! خوشزبون وقتی این حرفها رو شنید، ازخواب بیدار شد.صبح شده بود ولی خوشزبون هنوزخیلی ناراحت بود.او میخواست با گریه پیش مادر بره و حرفهای دیروز راتکرار کنه که ناگهان یادحرفهای قناری دانا افتاد.
برای همین اول کمی صبر کردگریه ش آروم ترشدبعدچندتانفس عمیق کشیدوگریه اش خیلی زود تمام شد سپس به خودش گفت:مامان میتونه بهم کمک کنه! بعد پیش مامان رفت وگفت:مامان دیروز اون دوستم منو ناراحت کردچون اسباب بازی منو
برداشت و بهم حرف بدی زدچکار کنم مامان؟!
مادرکه حالاحرفهای اونو فهمیده بود اول بغلش کرد وبعدبهش کمک کرد. حالا هم خوشزبون خیلی خوشحال بودهم مادرش
وقتی مادردور شدخوشزبون به آسمان نگاه کردوازقناری دانا تشکر کرد.
اوبرای همیشه خوشزبون جنگل باقی ماند.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مامانا این شعر با خنده و شادی و حس
و حال خوب با بچه هاتون اجرا کنید
من تو خونه هر بار این شعر با بچه هام
کار میکنم کلی میخندن 😊☝️
🎙🌙@nightstory57
InShot_20241024_1647023431.mp3
14.62M
قصه ی | #خرس_زورگو 🐻 |
༺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: زورگویی عاقبت خوبی نداره هااااا😉💫
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۳_۱۰سال
#قصه
#گوینده_معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((خرس زورگو))
آقا خرسه از خواب بیدار شد، گرسنه بود و کم حوصله.
دست و صورت نشُسته راه افتاد توی جنگل تا برای صبحانه یه چیزی پیدا کنه.
حسابی هوس عسل کرده بود. یه راست رفت سراغ لونه زنبورا.
دید زنبورا دارن عسل میفروشن. خرگوش، گوسفند، سنجاب، گاو، زرافه، خلاصه همه حیوونا، هم توی صف ایستادن.
خرسه اصلا حوصله نداشت توی صف وایسه و اصلا هم نمی خواست بابت عسل پول بده با بداخلاقی اومد ظرف بزرگ عسل زنبورا رو برداشت و راه افتاد.
زنبورا دنبالش رفتن و بهش صدا زدن آقا خرسه، آقا خرسه، اون عسل مال ماست باید پولشو بدی باید توی صف وایسی
خرسه که میخواست زنبورا رو از خودش بترسونه یه غرش بلندی کرد و با عصبانیت فریاد زد اگه بازم اعتراض کنید خونه و کندوهاتونو خراب می کنم. از این به بعد همه عسلهاتون مال منه فهمیدید؟؟؟؟!
زنبورا که خیلی ترسیده بودن به خونه برگشتن
بچه زنبورا گفتن باید بریم خرسه رو نیش بزنیم
اما زنبورای بزرگتر گفتن نیش زدن آقا خرسه هیچ فایده ای نداره. اون پوست کلفت و سفتی داره.
بالاخره زنبورا به این نتیجه رسیدن تا با کمک همه حیوونای جنگل با خرس زورگو مبارزه کنن.
اونا پیش حیوونای جنگل رفتن و ازشون کمک خواستن اما هیچ کس قبول نکرد بهشون کمک کنه
زنبورای بیچاره هم با ناامیدی برگشتن و بساط عسل فروشی رو جمع کردن اونا دیگه از ترس خرسه جرات نمی کردن عسلهاشونو بفروشن
روز بعد صبح زود که حیوونا برای خرید عسل صبحونه اومدن سراغ کندوهای زنبورا، از عسل خبری نبود. فردا و فرداش هم همینطور.
کم کم حیوونا از اینکه به زنبورا کمک نکرده بودن پشیمون شدن
اینطوری دیگه توی جنگل اثری از عسل نبود
حیوونا به سراغ زنبورا رفتن و گفتن برای همکاری با اونا آماده هستن
همه با هم یه نقشه کشیدن و دست به کار شدن
صبح دو روز بعد،زنبورا با خیال راحت دوباره شروع به فروش عسل کردن
آقا خرسه از سر و صدای بیرون متوجه شد که دوباره زنبورا دارن عسل می فروشن.
به سرعت به سمت کندوی زنبورا به راه افتاد. اما همین که داشت نزدیک کندوی زنبورا میشد یه دفعه افتاد توی یه گودال بزرگ و شروع کرد به دست و پا زدن و فریاد کشیدن.
حیوونا قبل از اینکه خرسه از گودال بیرون بیاد رفتن کنار جنگل، جایی که یه جاده از اونجا رد شده بود کنار جاده شروع به جست و خیز و سر و صدا کردن
اونا بالاخره توجه آدما رو به خودشون جلب کردن آدما راه افتادن دنبال حیوونا تا خرسه رو توی گودال پیدا کردن
اونا تصمیم گرفتن خرس زورگو رو به باغ وحش شهر تحویل بدن
خرسه که از جنگل رفت حیوونا یه جشن بزرگ گرفتن زنبورا هم برای تشکر از همه حیوونای جنگل بهترین ظرف عسلشون رو به این جشن آوردن و با اون از همه پذیرایی کردن از اون روز تا حالا زنبورا همیشه به همه حیوونای جنگل عسل می فروشن و همه برای صبحانه عسل خوش طعم دارن و با زنبورا مهربونن
༺◍⃟💫჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟💫჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۰۵۲۷_۲۰۳۱۱۰۳۹۷_۲۷۰۵۲۰۲۳.mp3
14.07M
#کلوچه_های_خدا🍪🌱🐻
ا﷽
┄┄┄❥•.👧🏻🧒🏻.•┄┅┅┄
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🍪჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🍪჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄