eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
24.1هزار دنبال‌کننده
514 عکس
154 ویدیو
22 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
@nightstory57(3).mp3
8.5M
ا﷽ ༺◍⃟🕊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکـــــرد: با پرنده ها و حیوانات مهربان باشیم❤️ :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب:(غذا برای پرنده ها) امیرحسین پرنده ها را خیلی دوست داره.دلش میخواد در روزهای سرد زمستان براشون غذا بریزه تا بخورن. اما اونا توی آپارتمان زندگی می کنن و حیاط و باغچه ندارن تااونجا برای پرنده ها خرده نان بریزند. در یک روز سرد زمستانی وقتی امیرحسین سر کلاس نشسته بود، یک گنجشک کوچولو پشت پنجره ی کلاس شون اومد وشروع به نوک زدن به شیشه کرد خانم مربی پنجره رو بازکرد و گنجشک کوچولو وارد کلاس شد و گنجشک پرزد و رفت روی لامپ مهتابی کلاس نشست. همه ی بچه ها از دیدن گنجشک توی کلاس خوشحال شدند. بچه ها دلشون میخواست به گنجشک غذا بدن ولی گنجشک کوچولو میترسید پایین بیاد همونجا روی لامپ نشسته بود و باچشمهای ریز و سیاهش به بچه ها نگاه میکرد. خانم مربی گفت:«بچه ها، پرنده ها در فصل زمستان نمیتونن راحت غذا پیدا کنند.اگر شما هرروز کمی خرده نون یا برنج در باغچه یا حیاط خانه هاتون بریزید، میان و میخورن.» امیرحسین گفت:« خانم اجازه !ما که حیاط نداریم.» چندنفر دیگه از بچه ها هم گفتن:« ما هم حیاط نداریم.» خانم مربی گفت:شما میتونید کمی خرده نان یا گندم بیارید و توی باغچه ی مدرسه بریزیدتا پرنده ها بیان و بخورن.» بعد خانم مربی پنجره رو بازکرد و گنجشک کوچولو پر زد و رفت. فردای اون روز امیرحسین از مادرش خواست تا کمی غذا برای پرنده ها بهش بده. مادرش مقداری نانِ نرم را خرد کرد و در یک کیسه ی پلاستیکی ریخت و به امیرحسین داد. امیرحسین به خانم مربی گفت خانم من برای پرنده ها غذا آوردم خانم مربی و امیرحسین و تمام بچه هایی که برای پرنده ها غذا آورده بودن، به حیاط رفتن و خرده نون ها و گندم ها را کنار باغچه ریختن و به کلاس برگشتند. چنددقیقه ی بعد،یک دسته گنجشک و دوتا یاکریم اومدن ومشغول خوردن غذاها شدن. همه ی بچه ها پشت پنجره ایستاده بودن و به پرنده ها نگاه میکردن. ناگهان یک کلاغ سیاه قارقارکنان اومد و وسط گنجشکها نشست. کلاغ به گنجشکا نوک میزد تا برن و اون تنهایی همه ی غذا ها رو بخوره. اما گنجشکا فقط کمی ازکلاغ دور میشدن ودوباره به خوردن ادامه دادند. کلاغ هم کمی از نانها را خورد و قارقارکنان پرید و رفت. خانم مربی گفت:« بچه ها فکر می کنم کلاغه رفت تا دوستاشو خبرکنه بیان اینجا و صبحونه بخورن.» بچه هاخندیدند. خانم مربی گفت:«حالا سرجاهاتون بشینید و یک نقاشی قشنگ از این منظره بکشید.» اون روز امیرحسین و دوستاش فقط عکس گنجشک و کلاغ و یا کریم و باغچه ی مدرسه رو کشیدن. و کلی از غذا خوردن پرنده ها لذت بردند و فهمیدند محبت کردن به پرنده ها و حیوانات و غذا دادن بهشون مخصوصا در روزهای سرد زمستون چقدر کار خوب و پسندیده اییه ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
399.2K
:: اسامی شنونده های قصه ی شب😍 سیده فاطمه زهرا مرتضی پور ۹ساله از تهران حسین جلیلی فر ۸ ساله از قم فاطمه سادات۵سال ونیم وسدنا سادات۳ساله زهرا نیاری ۷ساله از شهرکرد کلاس اول فاطمه طالبی فرپیش دبستانی.دزفول مسیح ترکیان۸ساله از روستای ولاشان اصفهان احمدرضا وامیرحسین وراحیل شادزی ازبندر گناوه ابوالفضل منصوری۳سال ونیم از نوش آباد کاشان تبسم و ترنم ۵ساله و ۸ساله از شیراز فاطمه زهرا مطهری۹ساله وتکتم کوچولوی ۴ساله از شهر قم فاطمه سادات عزیزی پاکدل۴ساله از تهران سیدمحمدحسن حسینی نیا۷ساله از قم حیدراحمدی۵ساله وعلیرضا۲ساله از یزد فاطمه لقمانی ۱۱ ساله از تهران محمدمَهدی هدایت نژاد۳ساله از بهبهان ارشیدا پارمیدا حیدری دوقلو ازچهارمحال وبختیاری.وآقا اهورا ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ ::
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و نور این روزها باید بیشتر مراقب بچه ها باشیم سرماخوردگی زیاد شده این نکات کمک کننده است مخصوصا استنشاق کودکان ☝️ https://eitaa.com/nightstory57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرسیدید استنشاق چطوریه؟ اینطوریه☝️ . بد نیست اگر قراره خیلی ها آموزه های غرب قبول کنن، بدونن که این عملی که اینها انجام میدن از دستور ۱۴۰۰ ساله پیش از اسلام هست☺️ . صدای کودک رو گوش کنید چقدر سینوس هاش گرفته!! وقتی مدام در طول روز وشب اینکارو انجام بدید مطمئن باشید کودک شما نه آسم میگیره نه دارو نیاز پیدا میکنه! این کار یا با سدیم کلراید یا آب نمک رقیق و کم نمک درست میشه
. من خودم همیشه استنشاق میکنم و بچه هام از نوزادی عادت به استنشاق دادم حتما براشون انجام بدید ☝️☝️☝️ .
:: آیا کودک شما هم همیشه در حال قهر کردنه ؟؟؟🤦‍♀ آیا وقتی با دوستاش بازی میکنه اولین نفر قهر میکنه و یک گوشه میشینه؟؟؟👭👬🧍 یا اینکه با قهر کردن بازی رو بهم میزنه؟؟؟ اگر کودکت از قهر کردن خودش ناراحته داستان امشب رو از دست نده 🐠((ماهی کوچولوی قهر قهرو))🐠 ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ ::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
8.57M
ا﷽ ༺◍⃟🐟🐠჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکـــــرد: زود قهر نکنیم 😊 :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((ماهی کوچولوی قهر قهرو)) روزی روزگاری توی یه رودخونه قشنگ و بزرگ چند تا ماهی کوچولو کنار هم زندگی میکردن ماهی کوچولو ها هرروز صبح که از خواب بیدار میشدن باهم بازی میکردن تا شب،که اونقدر خسته میشدن نمیدونستن که کجا خوابشون میبرد. بین این ماهیها،یک ماهی کوچولویی بود که خیلی با بقیه فرق داشت و هميشه بهونه گیری میکرد و با بقیه قهر میکرد و میرفت یه گوشه و دیگه بازی نمیکرد. یک روز از روزهابچه ماهی ها تصمیم گرفتن که ماهی کوچولو رو به بازی راه ندن تا شاید درس خوبی براش بشه و یاد بگیره که بچه خوبی باشه و دیگه انقدر قهرقهرو و لوس نباشه اونروز قبل از اینکه ماهی کوچولو بهونه گیری کنه ، دوستاش شروع کردن به بهونه گرفتن و باهاش قهر کردن ماهی کوچولو هم سرشو پایین انداخت و از بازی بیرون رفت و یه کمی یه گوشه ای نشست و به دوستاش نگاه کرد ولی خیلی زود حوصله ش سر رفت تصمیم گرفت به سمت ساحل حرکت کنه. نزدیک ساحل یک قورباغه ای رو دید که روی یه بلندی نشسته بود و گریه میکرد ماهی کوچولو از قورباغه پرسید: چرا گریه میکنی؟ چرا تنهایی؟دوستات شما رو هم توی بازی راه ندادن؟ قورباغه گفت: من از بلندی میترسم همه دوستام پریدن توی آب ولی من نتونستم،اونا همه رفتن و منو اینجا تنها گذاشتن ماهی کوچولو فکری کرد و گفت: خب قورباغه عزیز ،من بهت کمکت میکنم تا بیای توی آب ولی به شرطی که من و شما دوستای خوبی برای همدیگه باشیم. قورباغه گفت: باشه ولی چطوری میخوای به من کمک کنی؟ ماهی کوچولو بهش گفت: صبر کن الآن میام،بعد رفت و از لاکپشت پیر خواهش کرد که به لب رودخونه و زیر بلندی بره تا قورباغه پشتش سوار بشه و به داخل آب بیاد. لاکپشت هم این کار رو کرد و قورباغه داخل آب پرید و هردو از لاکپشت تشکر کردن اونا وسط رودخونه رفتن و یه کمی با هم شنا و بازی کردن  قورباغه یه دفعه دوستاشو دید و اونقدر خوشحال شد که به کل ماهی کوچولو که کمکش کرده بود تا به داخل آب بیاد رو فراموش کرد و به سمت قورباغه های دیگه دوید و رفت. ماهی کوچولو اون روز سراغ هر حیوونی رفت ، اون حیوون بعد از مدتی اونو رها میکرد و به سراغ دوستای خودش میرفت. ماهی کوچولو که تنها شده بود و یه گوشه ای نشسته بود و به اطرافش نگاه میکرد همون لحظه چند تا اسب آبی رو دید که با همدیگه شاد و خوشحال بازی میکردن ، ناگهان یاد دوستاش افتاد و با خودش گفت: مثل این که هر کسی باید با دوستای خودش بازی کنه منم باید برم پیش دوستام و قدر اونا رو بدونم تا هیچ وقت تنها نباشم. ماهی کوچولو رفت و از دوستاش معذرت خواهی کرد و تا غروب با هم بازی کردن و کیف کردن. ماهی کوچولوی قصه ما تصمیم گرفت که دیگه از این به بعد زود ناراحت نشه و اگر هم چیزی باعث ناراحتی اون شد حتما با دوستاش در میون بزاره ماهی کوچولو یادگرفت که قهرکردن راه درستی برای نشون دادن ناراحتیش نیست. حالا شما دختر و پسر عزیزم بهم بگو ماهی کوچولو زمانی که ناراحت میشه چطور میتونه، ناراحتیشو با دوستاش در میون بزاره، آیا شما میتونید با کمک مادر یا پدرت چند تا کار درست رو مثال بزنی که ب جای قهر کردن ازش استفاده بکنی؟ ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_۲۰۲۴۱۲۱۵_۱۸۲۳۳۳۰۸۳_۱۵۱۲۲۰۲۴.mp3
18.86M
༺◍⃟ ☀️🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: داســـتــــان زنـــدگــــی خــانــم ام‌الـبــــنـیـــن سلام‌الله‌علیها ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟ 🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄