هدایت شده از حقیقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مصاحبه شنیدنی با شهید مدافع حرم #شهید_جواد_محمدی🌹 پیش از اعزام به سوریه:
♦️من با یک بیت شعر بسیجی شدم
♦یقه ی بدحجاب ها رامی گیرم
#حجاب_حکم_خدا
@hagigei
خاطره گویی و روایتگری 25 آبان در جلسه قران.mp3
10.64M
🌴🌷🇮🇷🌹🌴
#روایتگری و
#خاطره_گویی درخواستی
💐
۲۵آبان #روز_اصفهان
به یاد #شهدای_دانش_آموز_شاه_چراغ
🌷
#هیات_دانش_آموزی #اصفهان
#شهدای_درخواستی
🌹
#شهید_افشار
#شهید_همت
#شهید_جواد_محمدی
#شهید_مرتضی_زارع
👌
+ #آبان۱۴٠۱
#یادواره_نیوز
📌
═हई بچه های مسجد ईह═
{سروش}
https://sapp.ir/joingroup/mfzpkFOt7C3eaEblWgPqwxu5
🌴
{ ایتا }
http://eitaa.com/joinchat/3036741652Cf72ad82739
🌴
┄•❁ امضاء ❁•┄
abdolmahmoud_m14
#عبدالمحمود_محمودی_راوی_دفاع_مدافعان
هدایت شده از شهیدانه
🌷یاد یاران
. گفتہبود:
. اگردرماهرمضانشهیدشوم
. زحمتتشییعپیڪرمرا
. بہمردمنمےدهم
. در #ماه_رمضان شهید شد
. اماطبققرارےڪہباخداداشت
. پیڪرشبعدازماهمبارڪ
. تفحصوتشییعشد... :)
#شهید_جواد_محمدی..🌷
@shahidanehha
هدایت شده از هیئت ثاراللّه علیهالسلام درچه
#گزارش_تصویری
مراسم سالروزقمری شهادت شهید جواد محمدی
.
گلزار شهدای امامزادگان حمیده خاتون و رشیده خاتون
🌹 #شهید_جواد_محمدی🌹
تنها کانال رسمی شهید مدافع حرم جواد محمدی :
🆔 @shahid_javad_mohammadii
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_53
« همسر»
سال ۱۳۹۳ یکی از آشنایان بهش گفته بود که رفته توی دوتا روستا و دیده مردمشان مشکلات زیادی آنجا دارند.
نیت کرده بود برود کمکشان.
می خواست ببیند کس دیگری هم هست که برود آنجا کار جهادی بکنند یا نه .
آقاجواد دوستانش را جمع کرد و همگی رفتند روستای وزوه.
از آنجا به من تلفن میزد تا از او دل خور نباشم .
میگفت میدانم تنها اذیت میشوی؛
ولی اینجا هم به ما نیاز دارند به خاطر
خدا تحمل کن .
ازکارهایشان تعریف میکرد؛
اینکه بچههای روستا یک تکه زمین صاف ندارند ،تویش بازی کنند .
داریم کوه را صاف میکنیم تا زمین بازی شان شود.
به خانواده ها سر می زد و برایشان وسایل اولیه ای را که نیاز داشتند میبرد.
اربعین آن سال آقا تأکید کرده بودند که هرکس میتواند ،پیاده برود زیارت اربعین.
آقاجواد گفت اگر قسمت بشود، من هم میروم.
از یکی دو هفته قبلش خیلی ذوق داشت با دوستانش حرف زده بود که با هم بروند.
فهمیده بود چند تا از آنها مشکل مالی دارند.
بهشان پول قرض داد تا آنها هم بروند زیارت.
وقتی رسید عراق ،یک سیم کارت عراقی خرید و انداخت روی گوشی اش .
به دوستانش هم گفته بود اگر خواستید به خانواده هایتان زنگ بزنید ،از همین گوشی استفاده کنید؛
ولی باز هم بعضی هایشان حیا میکردند
و گوشی را نمیگرفتند
و بهانه میآوردند که خانواده هایشان نگران نمی شوند.
آقا جواد که به من زنگ میزد، اسمهایشان را میگفت و از من می خواست زنگ بزنم به خانواده هایشان خبر بدهم که بچه هایشان سالماند و حالشان خوب است.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کلیپ مشتی🔥
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_69
«مادر »
از مشهد که آمدیم ،دیدم سجاد بدجوری دلخور است. چند روزی مانده بود به اربعین باهاش صحبت کردم که قسمت نبوده بروی و حالا سخت نگیر به جایش اربعین برو کربلا.
قبول کرد و انگار آرام تر شد .
چند روز بعد، خانم سجاد آمد و گفت که سجاد دارد وسایل شخصی اش را میبرد پادگان.فکر کنم دارد میرود سوریه .
گفتم شاید هم دارد آماده میشود برای کربلا .گفت نه.
راستش میخواهد برود سوریه؛
ولی گفت به شما چیزی نگویم که شما فکر کنید دارد میرود کربلا.
عروسم که رفت دیدم سینه ام سنگین شده انگار بغضی چنگ انداخته بود توی گلویم و نفسم بالا نمیآمد.
زنگ زدم به یکی از آشناهایمان.
شماره فرمانده سجاد را گرفتم .
میخواستم بهش زنگ بزنم و بگویم شما خودت پدری بچه داری...
بچه آدم همه چیزش است. ما هم پای کاراین انقلابیم. بچه هایمان را هم تربیت کردهایم برای سربازی امام زمان(علیه السلام) ولی آخریکی یکی بروند.
یکیشان بماند پیش ما .گیرم هر دو رفتند و هر دو... نه ، نه... زبانم نمی چرخید. هی میرفتم طرف تلفن؛حتی گوشی را
برمی داشتم. شاید به گوشی زل هم میزدم؛ اما دستم برای شماره گرفتن پیش نمیرفت .
به خودم می گفتم؛ نگران نباش زن... خدا اگر بخواهد حفظشان کند وسط آتش جنگ هم حفظشان می کند .
اگر اینجا بماند و بچسبد به جگرت، بعد همین جا اتفاقی برایش بیفتد، میتوانی جوابش را بدهی؟
بچه ات را بیخود و بی جهت از این فیض محروم نکن.
ساعت ۹ شب زنگ زدم به دامادمان.
گفتم برایم استخاره کند. جواب
استخاره بد آمد و از تماس با فرمانده سجاد منصرف شدم .
شماره تلفن
را پاره کردم توسل کردم به حضرت زینب (سلام الله علیها)
گفتم شما خودت دو تا پسر مثل دسته گل داشته ای.
بچه های من که عزیزتر از پاره های جگر شما نبوده اند. اصلا من به کنار.
دخترهای مردم توی خانه اینهایند.
هردوشان هم یتیم اند و چشم امیدشان به شوهرشان است. مراقبشان باش.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
میخواهی بدانی شهید کیست؟...
شهید آن کسیست که خدایش را اینچنین شناخته:
«هذه الروح التي تتأرجح بين ذنبٍ واستقامة،
ليست مِثالية
ولكنّها تُحِبُّك يا الله!
تُحِبُّك جدًا»
این مَنی که بین استقامت وگناه،
استقامت را به خاطرِ تو اختیار می کند،
مِثالی نیست ولی خدایا...تو را خیلی دوست دارد!
واقعا دوستت دارم...
حاضریم مثل شهدا بشیم؟
سین. ر
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_90
«همسر»
شب یلدا با فاطمه یک کیک خریدیم شکل هندوانه . زنگ زدیم به آقا جواد . فاطمه برای بابایش شعر خواند و شوخی کرد و خندیدند . گفت یک قاچ کیک برایت میفرستیم ، شما هم بخور . طولانی ترین شب سال با ترکیبی از بغض و خنده تمام شد . روز بعد ، دوباره روز از نو تا ۴۸ روز بعد . این بار به فاطمه نگفتم بابایش کی بر میگردد . فقط گفتم برویم برای بابا هديه بخریم . فاطمه پرسید بابا دارد می آید؟
گفتم آره مامان جان ؛ ولی روزش معلوم نیست از آن روز فاطمه دیگر روی پایش بند نبود . هر برنامه ای داشتیم ، می گفت نه ، بماند برای وقتی که بابا آمد . میگفتم هنوز معلوم نیست کی بیاید . میگفت باشد ، من صبر میکنم .
با همدیگر سبزه انداختیم ، خانه را تمیز کردیم و حیاط را چراغانی کردیم . هر بار که چراغ ها را خاموش و روشن میکردیم ، رنگشان عوض می شد . فاطمه چراغ ها را خاموش و روشن می کرد . می دید رنگشان سبز است . می گفت بابا سبز بیشتر دوست دارد . بعد کمی که میگذشت ، پشیمان میشد و دوباره خاموش و روشنشان می کرد . این بار آبی بود . میگفت این خوب است . بابا آبی دوست دارد . بعد میگفت بابا آبی هم دوست ندارد .
خاموش و روشن میکرد و این بار چراغ ها قرمز بودند .
دوست داشتم برویم استقبالش ؛ اما دوباره پیام داد که نرویم استقبال. گفت شما بمانید خانه ، من می آیم پیشتان . فاطمه لباس نویش را پوشیده بود و هیجان زده هی دور اتاق میدوید و میرفت توی حیاط و می آمد . دوباره با آمدن آقا جواد ، موجی از شور و نشاط وارد خانه مان شد . آقا جواد گفت ما در خدمتیم . بگویید ببینم ، مادر و دختر چه برنامه ای برایمان دارید؟ صبح ها صبحانه را توی حیاط میخوردیم ، بعد میرفتیم خرید . برای ناهار هم می رفتیم پارک . تا عصر پدر و دختر بازی می کردند و شب بر می گشتیم خانه . بعضی شب ها هم می رفتیم به اقوام سر می زدیم .
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥
https://eitaa.com/joinchat/3912827324C996ae41ffe
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
#اطلاع_رسانی
🏴مراسم روضه هفتگی به مناسبت شهادت امام جواد علیهالسلام و سالروز شهادت شهید مدافع حرم جواد محمدی
🔻سخنران:
حجتالاسلام حسینسلیمانی
🔸مداحان:
کربلایی سیدحبیب مجیدی
کربلایی قاسمعلی محسنی
📆 زمان:
چهارشنبه ۱۶ خردادماه ساعت ۲۰:۳۰
📍مکان:
درچه، خیابان شهید بهشتی، کوی مصلی، کوچه نونهال، منزل اسحاقیان
⚠️ویژه برادران
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_151
« همسر »
خانه که ساکت شد دلم رفت پیش آقا جواد ، بالاخره کار خودش را کرد ، من را بگو که فکر میکردم جواد مال من است . فکر میکردم برای همیشه کنارم می ماند باز هم بچه دار می شویم ، فاطمه را عروس میکنیم؛ اما جواد مال من نبود فقط من نمیخواستم این را قبول کنم ، تصاویر زندگی ده ساله مان از جلوی چشمم رد میشد چقدر پر بود از نشاط پر بود از هیجان و شوق به زندگی همین شوق و ذوقش هم فریبم داد ، فکر کردم او هم اهل دنیاست دل بسته به دنیاست و شهادت نمی آید سراغش این آخریها دیده بودم از دنیا دل کنده ؛ اما باور نمیکردم گفتم آقا جواد خیلی آرام تر شده ای ، گفت زندگی دنیا ارزش بیش از این را ندارد توی قنوتش گریه میکرد و میگفت الهی اخرج حب الدنيا؛ اما من گوش نمیدادم حضرت زهرا (س) را قسم میداد برای شهادتش ولی میگفت برای جهاد می روم سوریه این آخریها مدام از صبر حرف میزد و من فکر میکردم دارد تعارف میکند میگفت مبادا دلتنگی و رنج هایت را جیغ و فریاد کنی ، با خودم فکر کردم همین امشب تصمیم بگیر چطوری میخواهی با این ماجرا مواجه بشوی محکم و با قدرت یا ضعیف و ترسو...
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
هدایت شده از موکب امام حسن مجتبی
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_152
« برادر همسر »
آن روزها من درگیر ازدواجم بودم جواد از سوریه برایم پیام صوتی می فرستاد و آنجا هم به فکر کارهای من بود تا اینکه روز آخر برنامه ام بود بعد از تعطیل شدن کلاسم بروم درچه برای نماز حاج آقا مجتبی ، قبل از ظهر شوهر خواهرم علی آقا زنگ زد که کجایی؟
گفتم اصفهان کاری داری؟
گفت نه آمدی بیا خانه حاج آقا
گوشی را قطع کرد ؛ اما دلم ریخت پایین
چند بار زنگ زدم جواب نداد این قدر زنگ زدم تا جواب داد گفتم علی چیزی شده؟
گفت نه فقط بیا
گفتم جواد چیزیش شده؟
گفت زخمی شده
گوشی را قطع کرد؛ اما دلم اشوب بود ، جواد که بار اولش نبود زخمی شده باشد خانه حاج آقا رفتن نداشت ، این بود که با هر آشوبی بود ، تا درچه رفتم خانه حاج آقا شلوغ بود دم در علی احمدی را دیدم بغلم کرد و گریه
کردیم .
بین این همه انتظار و غم حسی آمیخته با شادی داشتم غم و دردش برای ما بود که دیگر جواد را نداشتیم؛ اما خوش حالی ام برای جواد بود . اینکه به چیزی که میخواست رسید ، رفقای جواد آن روزها داشتند خفه می شدند از بغض داشتند منفجر میشدند. حاج آقا مجتبی همه را جمع کرد و گفت جواد امانتی بود بین ما و حالا برگشته پیش صاحبش ، روایاتی هم خواندند دربارۀ اجر و فضیلت جهاد و شهادت .
این روایتهاهم کمی آراممان میکرد
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ https://eitaa.com/joinchat/3912827324C996ae41ffe
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
تپش قلب من امروز فقط یاد شماست
صبح و اول هفتهتان منور به لبخند شهدا☀️🍃
شادی روح شهدا صلوات🌹
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
وصیت روی سنگ مزار شهید مدافع حرم
شهید جواد محمدی:
«اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»
✍️ آقای مسئول خطاب سخنانم به شماست، حواست باشد روی چه صندلی ای نشسته ای و در ازای آن خون پاک چند شهید بر زمین ریخته است.
خوب به وصیت نامه این شهدا توجه کن تا ببینی آنها برای چه رفتهاند و آیا تو مقصد و هدف آنها را در پیش داری!!
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii