جنگ اراده ها
قبلا تصورم در خصوص همه ی انسان های موفق در جهان حول موضوعات متنوعی می گشت. اما امروز به تجربه، به یقین رسیده ام که وجه اصلی و مشترک همه ی ایشان در یک عبارت است: "قدرت اراده".
طبیعتا بسته به موضوع مشغول به آن، شکل و کیفیت اراده متفاوت می شود. از نگاه الهی، فرق تمایز انسان و حیوان، اراده داشتن انسان است و میزان امتیاز انسان ها نسبت به هم میزان اراده و عزم هریک نسبت به سایرین.
در میان با اراده های هستی، آنان که علاوه بر تقویت اراده در شغل و حرفه خود، در ساختن شخصیت خود نیز خرج اراده می کنند، کسانی وجود دارند که خود را به بالاترین حد اراده داشتن نزدیک می کنند. آنان که اراده می کنند حتی در کوچکترین رفتارهای خود از اصولی مشخص عدول نکنند، و طبق آن پیش روند.
امروز جنگ اراده هاست، در دنیا هرکس به هرجایی می رسد با کار بر روی اراده اش می رسد، اگر غرب از ما پیشی گرفت در مستی و ولنگاری و پاسخ به شهوات عنان گسیخته و جدایی دین از سیاست نبود، که دقیقا در این بخش ها به بدترین وضعیت فعلی خود رسیده است؛ تنها عامل موفقیت اینها خرج اراده است، ترسیم و تعیین یک هدف و برای رسیدن به آن اراده کردن و از خیلی از تفریحات و دوست داشتنی های معمول گذشتن.
حالا اراده انسانی یک طیف بزرگ است. از او که برای هوشیاری در جلسه فردایش و موفقیت در آن اراده می کند که شبش مشروب نخورد، تا آن کس که برای حفظ دین بر حقش، انسانیت، عدالت، امنیت و ... اراده می کند که به روی ماه فرزند تازه متولد شده اش هم حتی نگاه نکند تا بتواند برود... این غیر از ایمان کار بر اراده می خواهد، اراده گذشتن از خواستن های کوچکتر برای اهداف بزرگتر!
و همه می دانیم، این در حرف آسان اما در عمل بسیار سخت است... بسیار سخت... شاید بهترین راه برای سنجش میزان اراده مان فهرست کردن تعداد کارهایی است که دلمان می خواسته اما اراده به خرج داده ایم و انجام نداده ایم.
به یقین پیشاپیش مشخص است چه کسانی زمین را به ارث خواهند برد اگر این اراده ها در رویارویی با هم قرار بگیرند که امروز قرار گرفته اند...
چرا که اراده ی انسان اگر در طول اراده ی الهی قرار بگیرد و با آن گره بخورد دارای چنان قدرت عظیمی می شود که هیچ نیرویی در این دنیای فانی قدرت رویارویی با آن را ندارد...
به قول سید مرتضی آوینی: " هیچ قدرتی در جهان نخواهد توانست با تسلیحات پیشرفته خویش بر ایمان ما چیره شود. قدرت حقیقی اینجاست. چرا که دست خدا با جماعتی است که بر محور حق گرد آمده اند."
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
لائیسیته در 3 دقیقه
شاید مفهوم لائیسیته در فرانسه برای برخی دقیق مشخص نباشد. در کلاس استاد یک فیلم سه دقیقه ای پخش کرد که در خلاصه ترین حالت ممکن این مفهوم در فرانسه را تشریح می کرد. فیلم را ترجمه کردم که در سه قسمت در کانال قرار می دهم. (پیوند فیلم در انتها آمده است).
" از سال 1801 با یک توافق نامه شورایی، دولت به کلیسا متصل می شود. در طول قرن نوزدهم یک شکاف بین فرانسه مطلوب با سلطه ی کلیسای کاتولیک و یک فرانسه ی جمهوری خواه بی تفاوت به عقاید شهروندان ایجاد می شود.
جمهوری خواهان در نهایت پیروز می شوند و بخصوص مدارس لائیک را در سال 1882 ایجاد می کنند.اما یکی از آن ها، امیل کمب از کنترل کیش و آیین ها دفاع می کند و به شدت با ادیان مخالف است.
در سال 1902 در حالی که رئیس حکومت است، 2500 مدرسه ی کاتولیک را می بندد. در سال 1904 در پاسخ به این کار، واتیکان روابط دیپلماتیک اش را با فرانسه قطع می کند.
شورا منحل می شود کشور و ملت عمیقا تقسیم شده است و وضعیت در حال انفجاری است.
در سال 1905 جدایی کلیسا و دولت موضوع مناظرات آشفته در مجلس ملی است.
امیل کمب و حامیانش از یک هدف لائیسیته در حذف کردن مذهب در فضای عمومی و کنترل ادیان دفاع می کنند. در حالی که نمایندگان دیگر جمهوری خواه به رهبری آرتیستید بقیان از قانون مصالحه محترمانه به آزادی های فردی و در کنارش جدایی سختگیرانه ی دولت از ادیان دفاع می کنند.
طرح بقان در نهایت غالب می شود و نمایندگان پارلمان با اکثریت آراء به جدایی کلیسا و دولت رأی می دهند. متن تصویب شده قانونی است که به یک قرن درگیری، تضاد و تعارض پایان می دهد.
جمهوری لائیسیته بر 4 ستون متکی است که از این قانون تصویب شده 1905 و اعلامیه حقوق بشر و شهروندی و قانون اساسی 1958 منشا می گیرد...
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
https://www.youtube.com/watch?v=fx50d_aqaUo
نماز در دانشگاه
تا غروب کلاس داشتم، خانه هم نمی شد بروم. ساعت ناهار بود و برخی کلاس ها خالی.
دانشگاهمان محل عبادت ندارد. کلاسی خالی پیدا کردم جانمازم را پهن کردم و یک قطعه کربلا را مقابلم گذاشتم. فلسفه ی نبرد حق و باطل را مرور کردم و الله اکبر...
نماز که تمام شد سر بر سجده از زمین خواستم گواهی دهد که بر این قطعه از زمین خدا امرش را اطاعت کردم.
سریع بلند شدم و در حال پوشیدن کفش هایم بودم که دخترخانمی محجبه آرام در کلاس را باز کرد که ببیند در کلاس کسی هست یا نه. که با هم چشم در چشم شدیم...
گفت: السلام علیکم...
لبخند زدم و جواب دادم.
مکثی کرد و پرسید: اینجا کلاس داری؟
گفتم: نه. و شروع کردم به من من کردن که بگویم برای نماز آمده بودم یا نه...
که خودش گفت: نماز می خواندی؟ سری به تایید تکان دادم...
لبخند زد و گفت: من هم برای نماز آمدم. ظاهرا پایش مشکل داشت. روی صندلی نشست و گفت ولی باید این طوری بخوانم...
لبخند زدم. تکبیر گفت و دست ها را مقابلش قفل کرد...
کمی نگاهش کردم و بیرون آمدم...
دوست داشتم بمانم بعد نمازش با او آشنا شوم و از اینکه حتی یک جای عبادت نداریم درد دل کنم. اما گفتم شاید معذب شود...
امروز که وضع از این هم بدتر شد. هیچ کلاسی خالی نبود، در راهرو رو به قبله ایستادم و...
امروز با خودم فکر می کردم از جمله آثار جدایی دین از حکومت، نبود مکان عبادت در همه جا و یا حتی ترس برپا داشتن عبادت خدا در ملا عام می تواند باشد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
تا انتهای افق
لائیسیته در 3 دقیقه شاید مفهوم لائیسیته در فرانسه برای برخی دقیق مشخص نباشد. در کلاس استاد یک فیلم
لائیسیته در 3 دقیقه
دقیقه دوم
جمهوری لائیسیته بر 4 ستون متکی است که از قانون تصویب شده 1905، اعلامیه حقوق بشر و شهروندی و قانون اساسی 1958 منشا می گیرد...
ستون اول: آزادی
شهروندان آزاد هستند در اعتقاد داشتن یا نداشتن یا تغییر مذهب یا دیگر نداشتن آن و بیان آن در خانه و همچنین در فضای عمومی در حد احترام به نظم عمومی
بنابراین آن ها آزاد هستند در پوشیدن حجاب یا صلیب در خیابان، یا کلاه یهودی و هندی برای رفتن برای رأی دادن در شهرداری یا مترو و ...
ستون دوم: جدایی کلیسا و دولت
مذاهب (ادیان) نمی توانند در مدیریت دولت و قانون مداخله کنند و این قانون فقط از سوی مردم به وجود می آید و متقابلا دولت در سازمان داخلی ادیان دخالت نمی کند.
ستون سوم: بی طرفی دولت
این بی طرفی مربوط به نمایندگان دولت و خدمات عمومی است، اما نه کاربران آن.
به طور مثال، افسران پلیس، قضات یا معلمان نباید هیچ وابستگی به هیچ دینی نشان بدهند. البته بی طرفی به معنای بی تفاوتی نیست. مثلا وزیر کشور می تواند روابط خود را با نمایندگان مذاهب حفظ کند.
ستون چهارم (آخرین ستون): برابری
همه ی شهروندان در برابر قانون و خدمات عمومی برابرند با هر اعتقادی که داشته باشند. در نهایت لائیسیته به هرکس اجازه می دهد که عقایدش را در چهارچوب احترام به قانون و دیگران آزادانه بیان کند.
البته جمهوری لائیسیته همچنان در مقابل عوارض بنیادگراییِ بر خلاف قانون و همچنین در مقابل کسانی که از مذاهب و معتقدان به آن ابراز تنفر می کنند، باقی می ماند.
(البته در متن های بعدی با مثال شرح خواهم داد که آنچه به این زیبایی در کاغذ آمده با آنچه در عمل رخ می دهد فاصله دارد. یعنی ظاهر امر آزادی دادن است، باطن امر در چهارچوب تعریف شده قرادادن مردم و به نوعی محدودتر کردن ایشان جهت کنترل و مدیریت)
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
https://www.youtube.com/watch?v=fx50d_aqaUo
به زودی این فیلم در آپارات بارگذاری خواهد شد
گوشت حلال در مهمانی فرانسوی
خب ما اینجا فقط گوشت حلال می خوریم، همچنین هر چیز خوراکی بخواهیم بخریم بررسی می کنیم که در موارد تشکیل دهنده آن الکل یا شراب استفاده نشده باشد.
در شرکتی که همسرم مشغول به کار است، اخیرا مدیرشان، تیمش را به صرف شام در منزلش دعوت کرده بود. همسرم تعریف می کرد که مدیرش فقط به خاطر او گوشت حلال و نوشیدنی های غیر الکلی تهیه کرده بوده چون از قبل قوانین دینی ما را می دانسته.
همچنین تعریف می کرد که قبل او هم همکار مسلمان دیگری داشته اند که حتی در جلسه اگر اذان می شده، برای نماز جلسه را ترک می کرده و یا در ماه رمضان تا ساعت ده شب منتظر او می شدند که اذان شود، بعد با هم شام بخورند. همچنین تعریف کرده بود که در دانشگاه هم یک همکلاسی یهودی داشته که مقید به مصرف مواد غذایی کوشر (طبق قوانین دینی یهود) بوده که بسیار سخت گیرانه تر از قوانین مسلمانان است و تقریبا هیچ چیز از غذاهای رستوران دانشگاه را نمی توانسته مصرف کند.
یکی دیگر از همکاران همسرم وقتی می فهمد که او مشروب نمی خورد به او میگوید من اعتقادات دینی ندارم ولی من هم هیچ وقت نوشیدنی های الکلی نمی خورم و برایم قابل فهم است که چرا در ادیان مصرف الکل ممنوع شده است چون وقتی مردم الکل مصرف می کنند کارهای دیوانه واری انجام می دهند.
دیروز هم یکی از دوستان ایرانی مان اینجا به اتفاق همسر، منزل استادشان دعوت شده و استاد در ایمیل ذیل دعوت و ارسال نشانی توضیح داده که در این میهمانی گوشت خوک و مشروب سرو نمی شود.
این رفتارها و خرج احترام ها برایم جالب و ارزشمند و این میزان دقت نظرشان برایم درس است.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شنبه، پاریس، وعده حضور جلیقه زردها در خیابان شانزلیزه و درگیری با پلیس...
دیشب، در حال پخش گزارش تصویری از شبکه خبری تلویزیون فرانسه
@ninfrance
دانش آموزان بدون کتاب در فرانسه
دبیر بود، با هم که هم صحبت شدیم از فرصت استفاده کردم و در خصوص وضعیت مدارس پرسیدم.
در دبیرستان تدریس داشت، هشت کلاس داشت و با آه و ناله داشت از سختی کار معلمی می گفت.
این که برای هرجلسه باید کلی تحقیق کند و محتوا آماده نماید و بعد هم باید برای هر کلاس حجم زیادی برگه کپی کند و...
علتش را که پرسیدم، گفت: خب دانش آموزان کتاب ندارند، چون یک کتاب دانش آنها را محدود می کند. هر معلم موظف است طبق طرح درس از کتب مختلف مرجع تحقیق کند و و هر جلسه بخشی از آن را در قالب کپی در اختیار دانش آموزان قرار دهد.
برای من که این مساله خیلی جالب و قابل توجه بود با هیجان توضیح بیشتر می خواستم، اما برای او که حجم زیاد کار کلافه اش کرده بود، بیشتر از دردسرهایش می گفت☺️
در دانشگاه هم به این شکل است، دانشجو کتاب ندارد، استاد به فراخور موضوع و طرح درس، هرجلسه از کتب مختلف کپی در اختیار دانشجو قرار می دهد.
از این موضوع به تجربه، مطلع بودم، اما نمی دانستم این سیستم در مدارس هم در حال اجراست.
خیلی خوشم آمد و در ذهنم کلی نقشه کشیدم☺️
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
شوک خوشایند
بلاخره بعد از دو سال و اندی درس و بحث و سرشلوغی، فرصت یافتیم که سری به پاریس بزنیم.
غیر از همه ی تجارب جالب، عجیب، خوشحال کننده و ناراحت کننده به عنوان تجربه ی طبیعی هر سفری، اگر بخواهم به عنوان اولین، پر رنگ ترین، جلب توجه کننده ترین و به چشم آمدنی ترین☺️ خاطره ام در شب و روز نوئل در کنار برج ایفل و خیابان شانزلیزه بگویم، وفور خانم های محجبه از نوجوان تا مسن از انواع کشورها و ملیت ها بود.
واقعا در این حد تصور نمی کردم و برایم حیرت آور بود.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
میل پرواز
"زندگی زیباست، سلامت تن زیباست، اما پرنده عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند...
مگر نه آن که خانه تن، راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح آباد شود؟
و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟
و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟
پس اگر مقصد را نه این جا، در زیر سقف های دل تنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه هایی بن بست باز می شوند نمی توان جست، بهتر آن که پرنده روح دل در قفس نبندد...
پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
و تو می دانی که هر تعلقی، هر چند بزرگ، در برابر آن تعلق ذاتی که جان را به صاحب جان پیوند می دهد کوچک است..."
بخشی از دکلمه سیدمرتضی آوینی؛ سید شهیدان اهل قلم...
#خلاصه_نویسی_هایم
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
Avini.mp3
1.44M
صوت دکلمه تمرینی شهید آوینی که اینجا برایم شنیدنی تر شده است...
فرانسه
@ninfrance
شوک دوم در پاریس
فرصت کم بود اما برایم بسیار مهم بود که حتما موزه لوور بروم. صبح اول وقت راه افتادم و خودم را به موزه رساندم و با گرفتن برگه راهنما شروع به بازدید کردم. شنیده بودم که یک بخش مجزا درباره ایران باستان دارد که بخش هایی از تخت جمشید در آنجا نگهداری می شود. اما غیر از این با چیزهای دیگری مواجه شدم که مرا دچار شوک کرد...
موزه خیلی بزرگ بود، خیلی. بخشی برای دوران گذشته فرانسه، برخی رم، مصر و... از مجسمه ها و نقاشی ها گرفته تا ابزار و وسایل به جا مانده از آن دوران... حدودا از ساعت ده که شروع کردم ساعت سه بعدازظهر موفق شدم با دور تند همه را ببینم.
یک بخش مخصوص ایران باستان بود. واقعا سنگ های بزرگ تخت جمشید، تکه های سنگی با خطوط قدیمی، مجسمه های نقش بسته بر کاشی ها، همه و همه برای ایران بود اما در موزه فرانسه... غم انگیز بود. از طرفی خوشحال بودم که به هر حال در این نقطه از جهان هم با کیفیت قدمت و تمدن ایران مردم سراسر جهان آشنا می شوند، از طرفی می دانستم اینها با اجازه ی مردم کشورم به اینجا فرستاده نشده و حتی قیمت سنگینی هم بابت این نقل و انتقال به ایران پرداخت نشده...
اما همه ی ماجرا به اینجا ختم نشد. من کاملا از این بخش از موزه لوور بی خبر بودم. قسمت هنر ایران بعد از ظهور اسلام... البته عنوان کلی هنر در اسلام بود، اما به جرات می توانم بگویم بخش اعظم این هنر در ایران بعد از اسلام خلاصه می شد.
در ابتدای ورود به این بخش بر دیوار نقشه جهان تصویر شده بود و به شکل مصور ظهور اسلام و پیشروی آن در جهان به نمایش گذاشته شده بود که بسیار زیبا بود. بسیار زیبا. از آن فیلم گرفته ام که ارسال خواهم کرد، و بعد از آن تعداد بسیار زیادی از ظروف سفالی و کاشی های تذهیبی و ابزار و وسایل هنری ... که بخش ایرانی اش همه هنر دست مردم اصفهان و یزد و کرمان و آذربایجان و ... بود با نوشته های فارسی و اذکار الهی و نام و صفات خداوند...
انقدر این آثار زیبا بود، انقدر چشم نواز بود، من متحیر مانده بودم. حتی یک بخش که وارد می شدی صوتی در فضا پخش می شد که کسی به فارسی شاهنامه می خواند، از این فضا هم فیلم گرفته ام که به نوبت ارسال خواهم کرد...
واقعا برایم شوکه کننده بود. خیلی نمی شود حسی که به آدم دست می دهد را خوب بیان کرد. فکر می کنم شما هم اگر بروید حتما این حس را تجربه خواهید کرد. چند حس در هم گره خورده، حس غرور و حزن و افتخار و تاسف...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمایش ظهور و پیشروی اسلام در جهان در موزه لوور پاریس؛ فرانسه
@ninfrance
لائیسیته در 3 دقیقه
دقیقه سوم
"اما دو قانونی که اخیرا تصویب شده است، اغلب گیج کننده هستند.
در سال 2004 یک قانون ممنوعیت برای دانش آموزان مدارس راهنمایی و دبیرستان دولتی اعلام شد. پوشیدن نشانه ها یا لباس ها یا تجهیزاتی که به صورت ظاهری وابسته به مذهب باشند.
البته دانش آموزان می توانند نشانه های مذهبی خود را تا زمانی که آنها را پنهان نگه می دارند همراه خود داشته باشند.
این قانون با هدف در امان نگه داشتن کودکان از فشار همکلاسی هایشان است تا آنجا که آنها بتوانند پس از آن انتخاب صحیح خودشان را بکنند.
این قانون نه به مدرسه های خصوصی و نه به دانشگاهی که دانشجویان بالغ هستند مربوط نمی شود. همچنین به والدین دانش آموزان و به سخنران خارجی مانند کسانی که از بنیادی یا صلیب سرخ هستند مربوط نیست.
قانون 2010 نیز گیج کننده است. این قانون پنهان کردن چهره در مکان های عمومی را ممنوع می کند. یعنی پوشیدن یک حجاب کامل (چادر به همراه برقع)، کلاه کاسکت موتور، یک کلاه بافتنی که صورت را در سرما می پوشاند.
البته این قانون بر اساس اصل لائیسیته نیست. این با هدف امنیت و نظم عمومی نوشته شده است.
در نهایت، لائیسیته یک عقیده نیست اما چهارچوبی است که به همه لائیک بودن را اجازه می دهد.
لائیک بودن تنها پیروی از قوانین و اصول است
بنابر این ما می توانیم مسیحی باشیم و لائیک باشیم. بی خدا و لائیک باشیم. مسلمان و لائیک باشیم. یهودی و لائیک باشیم..."
پایان.
(این متن فقط ترجمه بود. در متن های بعدی با مثال شرح خواهم داد که آنچه با این ملاحت تشریح شده با آنچه در عمل رخ می دهد بسیار تفاوت دارد.
همچنین بر اساس منطق فلسفه وجود دین در زندگی بشر، امکان وقوع ندارد که انسان دین داشته باشد (باید ها و نبایدهایی فرستاده شده از سوی خالقش) اما دینش محدود به یک بخش از زندگی اش شود و سایر بخش ها با ایدئولوژی دیگران هدایت شود.)
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
https://www.youtube.com/watch?v=fx50d_aqaUo
به زودی این فیلم در آپارات بارگذاری خواهد شد
میدانی، شعار فرانسویها «آزادی، برابری، برادری» است.
🍃نویسنده مهمان: دوستی عزیز؛ دانشجو و ساکن در فرانسه
هوا سرد نبود، بارانی بود. چترم را برداشتم و راه افتادم. زیر باران دعا میکردم برای همه... برای...
اتوبوس و مترو را که پشت سر گذاشتم، به گوگل گفتم دستم را بگیرد و ببرد در مؤسسه. وقتی رسیدم، هنوز یک ربع مانده بود تا زمان قرار. آیة الکرسیای خواندم و رفتم داخل. روزبخیری گفتم و خودم را معرفی کردم و گفتم قرار ملاقاتم ساعت دو و ربع است. گفتند منتظر بمانم، نشستم به انتظار.
رأس ساعت صدایم کردند و گفتند بروم بنشینم پشت سیستم و تست بزنم. انگلیسی و فرانسه. تمام که شد گفتند قبول شدهام و فرم را دادند که پر کنم و از من خواستند خود را برای تدریس آزمایشی آماده کنم. سوژهٔ تدریس را خودشان انتخاب کردند.
فرم را هم پر کردم و دمو هم انجام شد. برای ده دقیقه خانم مسئول شد شاگردم و من معلم انگلیسیاش و همه چیز خوب پیش رفت. بعد از آن تازه سؤال و جوابها آغاز شد؛ از تحصیلات و سابقهٔ کارم گرفته تا تعریف تدریس و هدفم از کار. آخرش هم گفت کمیسیون تصمیم نهاییاش را ایمیل خواهد کرد.
موقع خداحافظی عید نوئل را به او تبریک گفتم، با تعجب لبخند زد و تشکر کرد و متقابلاً تبریک گفت.
بیرون که آمدم هوا در حال تاریک شدن بود و باران بند آمده بود. پیاده راه افتادم به سمت مترو. در راه فکر میکردم به حرفهای ژرالدین که میگفت بعید میدانم با حجاب بتوانی کار پیدا کنی! ژرالدین همکلاسی فرانسوی 49 سالهام است که خودش معلم ابتدایی است. همه چیز آنقدر خوب پیش رفته بود که میگفتم شاید هم بشود!
دو روز بعد ایمیل زدند و آب پاکی را ریختند روی دستم و برایم آرزوی موفقیت کردند در پیدا کردن شغل. شب جمعه بود، هشت صبح فردایش امتحان داشتم. تا صبح خوابم نبرد...
صبح با ژرالدین به دانشگاه رفتم. توی راه ماجرا را به او گفتم، گفت بهتر است بین جامعهٔ محجبهٔ عربزبان دنبال کار بگردم و نمیدانم دقیقاً کدام جامعه را میگوید وقتی هیچ مؤسسه و نهاد مستقلی از آنها نیافتم! 😐
بعد از امتحان با سیلیا و لیلا صحبت میکردیم. لیلا میگفت شغل موقتی پیدا کرده است. خوشحال شدم. لیلا محجبه است و مراکشی. دختر زیبارویی که تنها به پوشاندن موهایش اکتفا میکند و حجاب ناقصی دارد.
به آنها گفتم باز هم ردم کردهاند. از چند و چون کار پرسیدند. گفتم دنبال تدریس زبان انگلیسیام. کمی که گذشت، پرسیدند: «راستی، تو برای مصاحبههایت با همین حجاب میروی؟» گفتم: «خب، البته!» سری به علامت تأسف تکان دادند که نکن، که آنها دوست ندارند بچههایشان معلم مسلمان محجبه داشته باشند که مبادا به اسلام متمایل شوند، که وقتی حجاب داری یعنی عقایدت سفت و سخت است و آنها میترسند از چنین مسلمانانی، که کاش بتوانی حجابت را برداری روز مصاحبهها و برای کار. رو کردم به لیلا: «لیلا، تو حجابت را برمیداری؟!» شانه بالا انداخت و گفت: «اگر با حجاب بروم که قبولم نمیکنند!» نگاه متعجب مرا که دید، ادامه داد: «خب، اگر این کار را نکنم که از گشنگی میمیرم!» و بعد شروع کردند به تعریف کردن قصهٔ محجبههایی که میشناختند از بین اطرافیانشان که برای پیدا کردن کار مجبور شدهاند حجابشان را ببوسند بگذارند کنار.
اتوبوس از راه رسید و لیلا رفت. من و سیلیا ماندیم به انتظار ترام. به لیلا گفتم: «این هم از کشور آزادی. حتی برای زندهماندن مجبورت میکنند حجاب از سر برداری!» گفت: «ببین، به هر حال ترجیح میدهند بچههایشان زیر دست آدمهای متمدنتری تربیت شوند و چیز یاد بگیرند.» گفتم: «ملاک تمدن برداشتن روسری است؟!» شانه بالا انداخت و سری تکان داد: «از نظر فرانسویها، بله!»
میدانی، شعار فرانسویها «Liberté, Égalité, Fraternité» است. البته به نظرم اگر جورج اورول دختر محجبۀ جویای کاری در فرانسه بود شاید با شنیدن این شعار پوزخندی می زد و میگفت: «در فرانسه همه با هم برابرند اما قطعاً غیر محجبهها برابرترند!»
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
#خلاصه_نویسی_هایم
مومن وابسته نیست، هر نوع وابستگی مومن را از وصول به حق باز می دارد و همچون غل و زنجیری که بر دست و پای زندانیان می بستند، او را به زمین می چسباند و قدرت قیام را از او می گیرد.
مومن اگر وابستگی داشته باشد، نمی تواند قیام کند و عصر ما عصر قیام است...
سید مرتضی آوینی. روایت فتح؛ مجموعه یک.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
هزینه های زندگی یک زوج دانشجو در شهر رن فرانسه
نویسنده مهمان: جواد امیریان
دانشجوی دکترای کامپیوتر - موسسه اینریای رن فرانسه
من و همسرم برای تحصیلات دکترا ژانویه 2018 به شهر رن در غرب فرانسه مهاجرت کردهایم. ما تمامی هزینههای ریز و درشتمان را در این 12 ماه لیست کردیم و اکنون یک مجموعه داده بسیار با ارزش در اختیار داریم که برای افرادی که میخواهند به این کشور مهاجرت کنند، میتواند جالب توجه باشد.
من ماهیانه 1592 یورو بعنوان بورس تحصیلی بطور خالص دریافت میکنم که جمعا نزدیک 19 هزار یورو در سال میشود. ما همچین هنگام مهاجرت، 5 هزار یورو باخود همراه آوردیم.
ما هزینههای خود را در دسته های مختلف طبقه بندی کردیم. همانطور که میشود حدس زد، بزرگترین هزینه ما، مربوط به مسکن بوده: ما ماهی 620 یورو برای آپارتمان 30 متری خود پرداخت می کنیم: میشود جمعا نزدیک 7500 یورو در سال. همچنین نزدیک 900 یورو مالیات مسکن و بیمه باید بصورت سالیانه پرداخت کنیم. خلاصه ماهیانه 44% از درآمد ما بابت مسکن هزینه میشود. 1300 یورو هم برای رهن و هزینه بنگاه دادیم که بخشی از آن بعدا برخواهد گشت. با این که منزل ما مبله است ما 800 یورو هم برای خرید ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و... و یک فرش کوچک کنار گذاشتیم.
هزینه دوم ما، خواروبار است. ما امسال جمعا 3100 یورو (میانگین ماهی 260 یورو) و اکثرا از فروشگاههای LiDL و Carrefour یا U Express خرید کردهایم و یا از سلف دانشگاه ناهار گرفتهایم. این بخش فقط 16% درآمد ما را تشکیل داده است. البته مدل زندگی ما یک مدل دانشجویی بوده و معتقدم برای خانوادههای دیگر این عدد ممکن است بین 300-400 یورو در ماه باشد.
هزینه سوم ما، چیزی است که من آن را هزینه های اداری نامیدم. 2600 یورو (14% درآمد) بابت دوبار ثبتنامهای دانشگاه، کارت اقامت سه ساله، برخی هزینه های پستی و...
هزینه چهارم ما هزینه های سفر است. ما برای دو بار مسافرت به ایران، یک بازدید چهار روزه از ایتالیا و چند سفر یک روزه به دور و اطراف رن، 2000 یورو (10% درآمد) هزینه کردیم. سفرهای کاری ما به سوئیس و پاریس هم کاملا توسط دانشگاه پوشش داده شد.
ما همچنین نزدیک 1500 یورو برای خانواده و عزیزانمان هدیه و سوغات (لباس، اسباببازی،... ) خریدیم که یک سهم 8% ی از درآمد را شامل شده است.
ما امسال کلی لباس خریدیم (نسبت به سالهای گذشتهمان در ایران). البته ما معمولا از برندهای نه چندان لوکس مانند C&A, H&M یا Zara و Nike و غالبا در فصل تخفیفها خرید میکنیم. جمع این هزینه ها، 1100 یورو بوده (متوسط ماهی 100 یورو) که 6% از درآمد ما را تشکیل میدهد.
ما همچنین 1000 یورو بابت اشتراک حمل و نقل شهری (اتوبوس و مترو) پرداخت کردیم که دانشگاه 50 درصد آن را پوشش میدهد. اشتراک یک ساله دوچرخه هم نفری 27 یورو شده. یعنی جمعا 3% درآمد.
رستوران رفتن 3% و هزینه های درمانی 3% (شامل بیمه تکمیلی و یکی دوبار دکتر عمومی) در رده بعدی هزینه ها قرار گرفته اند. همچنین مجموع هزینههای مربوط به ارتباطات، ورزش و سرگرمی کمتر از 2% درآمد را تشکیل دادهاند.
اگرچه مجموع درصدها 109% شد و این یعنی اینکه ما 9% بیشتر از درآمدمان در سال 2018 هزینه کردهایم. اما فرض میکنیم هزینههای اداری در سالهای بعد، کمتر خواهد بود. همچنین به لطف آقای مکرون، سال بعد مالیات مسکن نخواهیم داد. بنابراین ما امیدواریم در سال بعد درست اندازه درآمدمان خرج کنیم.
یکی از دلایل اصلی شورش اخیر در فرانسه به اعتقاد من همین است؛ درآمد خیلی از اقشار در فرانسه همینقدر است و با یک زندگی نه چندان لاکچری، نه تنها نمیتوانند پسانداز کنند بلکه ممکن است، درآمدشان چند درصدی از خرجشان عقب بیفتد.
به نقل از @MojtabaInFrance
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
تنگه ابوقریب
حرمان هور...
خب ما اینجا از رفتن به سینما محرومیم. سینمای ایران منظورم هست. برای دیدن برخی فیلم ها که ارزش رفتن به سینما را دارد.
شنیده بودم که فیلم سینمایی تنگه ابوقریب خاص بوده و مدام پیگیری می کردم که کی برای فروش در نت قرار می گیرد.
وقتی آمد بلافاصله خریدیم.
دو دوست ایرانی هم داشتیم که دعوت کردیم و با هم در اتاق سینمای ساختمان نشستیم به تماشا...
همه در شوک بودیم و آخرهای فیلم نفس کشیدن هم سخت شده بود. خیلی نمی شد راحت بود و گریه کرد.
یاد آن سفر افتاده بودم آن زمان که گفتند: اگر می توانید اینجا کفش هایتان را در بیاورید به احترام؛ اینجا وجب به وجب برای باز پس گیری از دشمن یک جوان به زمین افتاده و خونش جاری شده...
به خانه که برگشتیم کتاب "حرمان هور" را برداشتم؛ کتاب حرمان هور یکی از کتب محبوبم هست که با خود به فرانسه هم آورده ام. دست نوشته هایی خاص از جوانی کمتر شناخته شده که در جنگ تحمیلی به آرزویش "شهادت" می رسد؛ با رتبه یک قبولی رشته تجربی در دانشگاه... شهید احمدرضا احدی.
هر وقت خیلی دل گرفته ام می روم سراغش؛ واقعا آرامم می کند، بخصوص آن بخش « برخیز پسرک که تنهایم...»
گاهی حتی تفالی با آن برخورد می کنم. صفحه ای را باز می کنم و...
صفحه را گشودم...
" فکر می کردی که دنیا بعضی از وقتها این قدر تنگ باشد؟ یا زندگی در بعضی شرایط این قدر تلخ؟ بستگی دارد با چه دیدی آن را بنگری. وقتی که حرمان و ناکامی فرارویت باشد، طعم تلخی را خواهی چشید. شاید این حرفها انسان را از فعالیت زندگی باز دارد؛ این یک برداشت ناصحیح از مطلب است. در زندگی باید منتهای سعی و کوشش خود را کرد، ولی این همه غمها را هم باید خورد...
باید در دو جبهه همواره رو به رو باشی: یکی زندگی عادی که باید فعال ترین شخص باشی، و دیگری تنهایی که این یکی کمرت را می شکند...
"چمران" می گفت: که ارزش انسان و شخصیت انسان به ناگفتنی هایش است... با تمام این حرفها، گاهی اوقات انسان دوست دارد درد دل کند. دوست دارد با کسی از ته قلب حدیث نفس کند! و گاهی انسان دوست دارد سیر گریه کند؛ ولی قساوت قلب امانش نمی دهد..."
پ.ن: منظور شهید از حرمان و ناکامی، جا ماندن و جدا شدن از یار شهیدش است...
🌾مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance