eitaa logo
تا انتهای افق
10هزار دنبال‌کننده
639 عکس
193 ویدیو
1 فایل
مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک ایرانی از هلند و فرانسه برای تحقق آرمان بر حقت، جهانی بیندیش! ارتباط با نویسنده کانال: @N313mohajer
مشاهده در ایتا
دانلود
«بشر امروز پس از این همه موفقیت‌های علمی، دردمندانه می‌نالد. از چه می نالد؟ کسری ها و کمبودهایش در کدام ناحیه است؟ آیا جز در ناحیه خُلق و خوی و آدمیت است؟ بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جایی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراط‌ها و افلاطون‌ها باید افتخار شاگردی‌اش را بپذیرند، اما از نظر روح و خوی و منش، یک زنگیِ مستِ تیغِ برّان به دست بیش نیست. انسان امروز با همه پیشرفت‌های معجزه آسا در ناحیه علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته، بلکه به سیاه ترین دوران سیاه خویش بازگشته است با یک تفاوت، و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، بر خلاف گذشته، تمام جنایت‌ها را در زیر پرده‌ای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوع پرستی، آزادی خواهی و صلح‌دوستی انجام می دهد. صراحت و یکرویی جای خود را به دورویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده است. در هیچ دوره ای مانند عصر جدید دربارهء عدالت، آزادی، برادری، انسان دوستی، صلح و صفا، راستی و درستی، امانت و صداقت، احسان و خدمت سخن گفته نشده است، و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امور عمل نشده است.». برشی از کتاب حماسهء حسینی؛ علامه مرتضی مطهری 🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
کاربرد صلوات شمار در فرانسه☺️ بارها دیده‌ام مسئولان درب ورود و خروج همایش‌ها و انواع برنامه‌ها هنگام ورود میهمانان با صلوات شمار ما☺️ تعداد را شمارش می‌کنند. هرکس وارد می‌شود، یک بار دکمه را فشار می‌دهند، هنگام خروج هم به همین ترتیب... از هیچ ابزار دیجیتال حرفه‌ای هم استفاده نمی‌کنند برای سرشماری☺️ می‌دانم چین سازنده‌ی این ابزار است و در واقع نام این ابزار صلوات شمار نبوده... اما خب... ما به هر چیز مادی، رنگ معنوی‌ می‌زنیم...✨😊 🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
خاطراتِ سفیرِ دوم! تا امروز دوستان زیادی پیام داده‌اند که: - شما نویسنده کتاب خاطرات سفیر نیستید؟ -کتاب خاطرات سفیر را خواندید؟ -دست نوشته‌های شما را می‌خوانم یاد کتاب خاطرات سفیر می‌افتم... خلاصه فکر می‌کنم باید من هم این دست‌نوشته‌ها را کتابی کنم تحت عنوان: «خاطرات سفیر دوم»، در فرانسه☺️📚 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
نمایشگاه‌ها و موزه‌های تابلو‌های نقاشی مدرن در فرانسه سطح فوق معناگرای نقاشی‌ها متعجبم می‌کند😊 واقعا نمی‌دونم شوخی می‌کنند یا چی... @ninfrance
کلیساها یکی از مکان‌های توریستی در غرب محسوب می‌شود. بزرگ و عظیم و پر از ریزه‌کاری. این یکی از کلیساهای متروکه شهر محل سکونت ماست و در حال باز سازی... @ninfrance
تجربه تلخ روزانه یکی از تجارب تلخم که روزانه تکرار میشه، دیدن مردم در حال لایعقل بودن است... چیزی که حتی یکبار هم به شخصه در کشورم تجربه نکرده بودم. نه اینکه نباشد. اما اینطور نبود که در طول روز که در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر رفت و آمد داشتم، در تاکسی و اتوبوس و کوچه و خیابان شاهد چنین صحنه‌هایی باشم. همین الان که در حال نوشتن هستم، خانمی که مست است چشم در چشمم در اتوبوس در حال بلند بلند حرف زدن است، بی هدف... داد می‌زند... خیلی غم‌انگیز است. جرات نمی‌کنم نگاهش کنم بدتر می‌کند، بیشتر داد می‌زند... برای مردم هم عادی است، کسی کاری ندارد... @ninfrance
قطره ای کز جویباری می رود از پی انجام کاری می رود... یک عمقی دارد هرچی داریم که واقعا نادر است پیدا کردنش در جهان. با کمی خواندن ادبیات جهان هم این قیاس خیلی به چشم می آید. یکی از محبوب ترین شعرهایی که حقیقتا برایم خاص است ابیاتی است که در ادامه می آید. خب سریعا می شود به این رسید که فکر یک انسان چه زمان امکان و توان عمق یافتن پیدا می کند. در واقع وقتی مواد فکری ای فراتر از داشته های دنیایی خود می یابد، به کمال شکوفایی استعدادهای بالقوه خود می تواند دست پیدا کند و آثاری متصل به منبع نور خلق کند. من نمی گویم، به طور مثال خود پروین اعتصامی می گوید. بنا بر اتفاقی این چند روز این ابیات را برای خود زمزمه می کنم و به نظرم رسید با شما هم به اشتراک بگذارم. این بخش کوچکی از شعر است که می توانید کاملش را از طریق پیوند زیر ملاحظه کنید و از خواندنش حظ ببرید: https://ganjoor.net/parvin/divanp/mtm/sh139/ این ابیات برگرفته از آیات ابتدایی سوره مبارکه قصص و طه است به نظرم... مادر موسی، چو موسی را به نیل در فکند، از گفتهٔ رب جلیل خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کای فرزند خرد بی‌گناه گر فراموشت کند لطف خدای چون رهی زین کشتی بی ناخدای وحی آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است پردهٔ شک را برانداز از میان تا ببینی سود کردی یا زیان ما گرفتیم آنچه را انداختی دست حق را دیدی و نشناختی در تو، تنها عشق و مهر مادری است شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است نیست بازی کار حق، خود را مباز آنچه بردیم از تو، باز آریم باز رودها از خود نه طغیان میکنند آنچه میگوئیم ما، آن میکنند ما، بدریا حکم طوفان میدهیم ما، بسیل و موج فرمان می‌دهیم نسبت نسیان بذات حق مده بار کفر است این، بدوش خود منه به که برگردی، بما بسپاریش کی تو از ما دوست‌تر میداریش قطره‌ای کز جویباری میرود از پی انجام کاری میرود... این سخن، پروین، نه از روی هوی ست هر کجا نوری است، ز انوار خداست 🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
یک صبر عجیبی دارند مردم این شهر در صف ایستادن... و یک صبر عجیبی دارند فروشندگان و صندوق دارها... تا زمانی که کار رجوع کننده تمام نشود، امکان ندارد پاسخ نفر بعدی را بدهند! بیش از بیست دقیقه در داروخانه همه در صف بودیم. نمی‌دانم چه شده بود که کار نفر اول تمام نمی‌شد... نهایت اعتراض کسانی که در صف بودند، این بود که آنچه انتخاب کرده بودند برای خرید، همانجا می‌گذاشتند و با حالت شاکی فقط می رفتند... اما حتی یک نفر در صف غر نمی زد و برای من عجیب بود حقیقتا☺️ @ninfrance
برخی اینجا بجای کودک، سگ‌هایشان را در کالسکه می گذارند... @ninfrance
سبک تبلیغ کردن‌شان که استند را مثل کوله‌پشتی بر دوش گذاشته بودند برایم جالب بود. فکر کنم روش تبلیغی خوبی برای انتقال پیام‌ها در پیاده‌روی اربعین باشد☺️✨ @ninfrance
اینکه تصور بشه همیشه، همه جا، در اروپا تمیزی و نظم و بهداشت پابرجاست، غلطه. فرانسه. @ninfrance
پیاده نظام ظهور... تجربه‌ی زندگی در غرب خیلی برایم ارزشمند است. بدون هیچ بالا پایینی، کم و زیادی، سانسوری، بزرگنمایی یا کم‌بینی، صفر تا صدِ حقیقت و ماهیتِ زندگی به سبک غربی را درک می‌کنی. در این ایام که در شرق این کره‌ی خاکی، پیاده نظام ظهور، در اربعینِ بریدن سرِ حق، بپاخاسته‌اند و با هدف تشکیل امت واحده و تمدن نوین اسلامیِ جهانی، برای بستن عهد با سید و سالار حق علیه باطل، میلیونی راه‌پیمایی می‌کنند، در غرب، گردهمایی‌ها یا برای مسابقه دومیدانی است، یا حمایت از حقوق همجنس‌گراها، یا برای اعلام نگرانی از گرم شدن زمین و آلودگی هوا یا اعتراض به سیاست‌های اداره‌کنندگان جامعه برای حقوق پایمال شده‌ی زنان و اقشار آسیب‌پذیر جامعه... خب پرواضح است آینده‌ از آن کدام یک از این دو جریانِ در حرکت است؛ و کدام‌یک با کدام افق و بُرد دغدغه، زمین را به ارث خواهند برد... گاهی فکر می‌کنم چشمان و فکرها و دل‌های خسته و خالی مردم غرب هم منتظرند برای جاری شدن این سیل خروشان و رسیدنش به سرزمین‌هایشان. ✨مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
استادهای ارزشمند فرانسوی از جمله تجارب شیرینم در فرانسه مواجهه با ادب و کیفیت رفتار چند نفر از اساتیدم در اینجا بوده‌است. نگویم شاید بهتر باشد اما مشابهش را خیلی کم در دوره‌ی تحصیلی سابق خودم (شاید برای دیگران متفاوت بوده باشد، تعمیم دادنی نیست) در ذهن دارم. برای نمونه: چند وقت پیش، استاد تکلیفی داده بود و تاریخ تعیین کرده بود که بخش اول را تا فلان روز از طریق ایمیل ارسال کنید. من متاسفانه نرسیدم طبق تاریخ تمام کنم. ساعت حدودا یازده شب بود و با خودم گفتم حالا حداقل در همین تاریخ مهلت ارسال کنم، هرچند از ساعت اداری خیلی گذشته است. نیم ساعت هم از ارسال پیامم نگذشته بود که دیدم ایمیل جدیدی دارم. پاسخ استاد بود! ضمن تشکر از این که کار را برایش ارسال کرده ام، اشکالاتی از کارم گرفته بود و بعد خواسته بود متن اصلاح شده را مجدد برایش ارسال کنم. حتی سبک اشکال‌گیری‌اش هم در نهایت ادب و درس‌گرفتنی بود. مثلا یک جمله اشتباه من را علامت زده بود و نوشته بود: آیا منظور شما این بوده؟ می‌خواستید اینطور بگویید؟ یعنی هم ضمنی راهنمایی کرده بود، هم مرا متوجه اشتباهم کرده بود، هم فرصت داده بود که اصلاح کنم، هم به رویم نیاورده بود که بدوقت ارسال کرده‌ام، هم کلا جواب ایمیلم را داده بود. می‌توانست بگوید چون دیر فرستاده، حداقل فردا در ساعت کاری پاسخ دهم... این درس اول درس دوم را در پست بعدی عرض می کنم.☺️ 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
اروپایی‌ها مهربان‌تر اند؟ ساندرا، دوست فرانسوی‌ام که چند سالی از خودم بزرگتر است هم‌صحبت خیلی خوبی است برای من. هم هنگام صحبت ایرادات زبانم را می‌گیرد، هم موضوعاتی که پیش‌ می‌اندازیم برای گفتگو، مورد علاقه‌ی هردویمان است. بی مقدمه گفتم: سخت نیست این همه خارجی از ملیت‌های مختلف در کشورتان هست؟ با تعجب گفت: چه‌طور؟ گفتم: مثلا ناراحت نیستید که کشور شماست اما تا چشم کار می‌کند پر شده از خارجی؟ خندید و گفت: نه! برای ما عادی است، ما از وقتی که چشم باز کرده‌ایم فرانسه همین بوده. گفتم: برای من جای تعجب دارد، شاید هم علتش این باشد که مثل شما چنین تجربه‌ای نداریم و تقریبا همیشه یک دست بوده‌ایم. تایید کرد که همین است و برای آن‌ها کاملا یک مساله عادی است. گفتم: در کشور ما دو دسته آدم هستند؛ برخی می‌گویند اروپایی ها مهربان‌تر از ما هستند که اینطور هر ملیتی را در خود می‌پذیرند و با احترام برخورد می‌کنند؛ برخی هم می‌گویند این احترام ارزشی ندارد چون این کشورها گذشته‌ی استعماری دارند و مردم کشورها از ویرانه‌های خود به کشورهای اینها می‌آیند و در واقع برای اینها کار‌ می‌کنند... گفت: مهربان‌تر؟ نه بابا! هستند کسانی که واقعا مهربان‌اند طبیعتا، اما این مهاجرت‌ها به نفع کشورهای ما هم هست... گذشته استعماری را هم تایید کرد و گفت: خب این گذشته و خشونت‌های رخ داده حقیقت دارد و نمی‌شود انکارکرد... گفتم: سالیان سال پیش بین کشورهای اروپایی جنگ و کشتار بوده درسته؟ تایید کرد... گفتم: اما الان شدید اتحادیه اروپا و مردم کشورهای شما به راحتی با هم رفت‌و‌آمد دارند، ازدواج می‌کنند، تحصیل می‌کنند، همکاری می‌کنند و مشکلی ندارند. تایید کرد... گفتم: ۳۰ سال پیش بین ما و کشور همسایه‌مان عراق جنگی ۸ ساله در گرفت‌. البته به ما حمله شد و ما دفاع می‌کردیم... حالا آن سال‌ها تمام شده و بین ما و عراق روابط دوستانه برقرار، بخصوص بین مردم این دو سرزمین... اما برخی از مردم کشور من و عراق ناراحت و شاکی هستند که چون ما سی سال پیش با هم جنگ داشتیم هرگز نباید رابطه دوستانه بینمان شکل بگیرد... خندید و گفت: مثل ما! اینجا هم همین است... فکر نکن همه با این روابط دوستانه موافق هستند... هنوز برخی مردم فلان کشور را در خود راه نمی‌دهند یا به شکل واضح بد رفتاری می‌کنند... گفتم: پس مشکلات همه‌جای دنیا تقریبا شبیه هم است و ما بی‌خبریم... لبخند زد و گفت: تقریبا... و این سفرها و دیدارها و چهره به چهره صحبت کردن‌های بی واسطه، ما را از حال هم خبردار می کند. بعد گفت: پیشنهاد می‌کنم تجاربت را ثبت کنی، روزی می‌شود کتابش کرد... تایید کردم و لبخند زدم و گفتم: حتما! 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
حرمان... تا چند قدمی رفتن به اربعین حسینی رسیدم و توفیق رفتن حاصل نشد... از حال و روزم نگویم بهتر است؛ اما از جمله تسلی ها پیام هایی بود که به واسطه کانال و غیر آن می رسید که به نیابت از ما هم قدمی برداشته اند. تصویر فوق، ارسالی از یکی از اعضای محترم کانال است که بی اندازه قوت قلب شد با این عنوان: «پیاده روی اربعین به نیابتتون از عمود ۷۲۷ تا ۷۴۷» البته روز اربعین به تاسی از مردم در کربلا، در پیاده روی تهران به سمت شاه عبدالعظیم حسنی حاضر شدم که لحظات پر نوری شد که به زودی گزارشی از آن را ارسال خواهم کرد. @ninfrance
زبان ملی الجزایری بود؛ گفتم خوب فرانسوی صحبت می‌کنی؛ چند ساله مگه اینجایی؟ گفت: خب ما زبان دوم کشورمان فرانسوی است! گفتم: یعنی اجباری؟ گفت: در مدرسه می‌خوانیم؛ البته در مدرسه زبان تدریس عربی است؛ اما مثلا تمام فرم‌ها و برگه‌های کارهای اداری کشور به زبان فرانسه است! دوست همراهم که از کشور دیگری بود با تعجب گفت: چرا؟! گفت: خب الجزایر سال‌ها مستعمره فرانسه بوده! دوستم ابرو در هم کشید و گفت: خب الان که نیست! چرا برنگشتید به زبان خودتان... شانه بالا انداخت که یعنی نمی‌دونه چرا... و من به فکر فرو رفتم... در دل گفتم: بی شک رهبر و رئیس ملی نداشتن... که دغدغه حفظ داشته‌های کشورشان را داشته باشد... و یاد سخنرانی اخیر رهبر افتادم که گفته بود، نه تنها زبان کشورمان که فارسی است باید حفظ شود، بلکه، تا پنجاه سال آینده، باید علم در کشور تا حدی پیشرفت کند و مقالاتمان از چنان اعتباری برخوردار شود که اگر کسی خواست از علم روز دنیا باخبر شود، مجبور باشد زبان فارسی یاد بگیرد... تازه به نظرم از یک وجه دیگر هم این یعنی، اصلا کی گفته مجبور باشیم مقاله به انگلیسی در دنیا منتشر کنیم که اعتبار کسب کنیم؟! تو علم را پیش ببر، هرکس خواهان علم است بیاید درخواست کند، نه اینکه تو بروی پیش پیش یافته‌هایت را تقدیم کنی... یعنی نمی‌تونم بگم چه حس غرور و افتخاری به من دست داده بود... گفتم: من مسلمانم؛ اما فارسی زبان!کشورم ایران است اما دینم، کامل ترین اندیشه‌ی دنیاست که هرگز روی دستش نیامده؛ دین یک اندیشه است، مثل علم، مرز جغرافیایی ندارد، ملیتم مشخص است؛ دینم هم. و به هر دو افتخار می‌کنم... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
ایران مشهدالرضا... با حسرت به زائران سرخوش و خاطرجمعش نگاه می‌کردم... حرم شده بود یک تنگ بزرگ آبی زلال و مردم، ماهی‌های در آب‌... غرب حرم نداره... حالا هرچقدر بشمری چی داره... چه فایده... ترکیب ساختار روان انسان اینطوریه... دنیا دنیا مادیات هم آرامش نمی‌کنه هرکس قبول نداره فقط باید تجربه کنه... @ninfrance
عکس‌هایی که از ایران در این سفر اخیر گرفته بودم را به دوستانم نشان دادم. دوست فرانسوی گفت: خیلی متفاوت بود از تصوری که داشتیم... تو ذهنمون یه چیزی تو مایه های فلسطین فکر میکردیم درباره ایران. ولی دیدیم که خیلی متفاوت هست.... @ninfrance
دیشب را منزل دوستم سپری کردم؛ نماز صبح را که خواندم بیرون زدم. باران دیشب چه هوایی ساخته بود... هوا رو به روشنی می رفت و فقط پرنده در خیابان پر می زد... باران شدید دیشب برگ های پاییزی را پخش زمین کرده بود و فضایی نمی دانم بگویم شاعرانه یا فلسفی ساخته بود. چند روز پیش بود که یک صوت در خصوص امام حی شنیده بودم و شاید امروز جمعه صبح فرصت خوبی برای اندیشیدن کمی عمیق تر به آن بود. این زمان و این هوا و این منظره و این سکوت، همه دست به دست هم داده بود برای لحظاتی به فکر عمیق فرورفتن. در میان همه افکار در خصوص امام حی، ناگهان نام «امام» برایم پر رنگ شد. به خودم گفتم: امام یعنی؟ خودم جواب دادم: امام یعنی راه نما. بعد کمی سکوت و بعد فکر کردم چند بار در روز رجوع می کنم به این راه نما که راه را نشانم دهد؟ بعد به این فکر کردم که بیشترین علت ارتباط روحی و کلامی ام با این موجودیتی که نامش را «امام» آموخته ام، زمانی رخ می دهد که مشکلی، گره ای، حاجتی شخصی یا جمعی و یا برای دیگری، برایم ایجاد می شود و بعد بلافاصله در ذهنم یاد «امام» از لابلای هزاران فکرِ جلوتر، بیرون کشیده می شود. بعد می روم سفره ی دلم را پهن می کنم مقابل امامی که شاهد و ناظر می دانم و می گویم این طور شده و اون طور شده و بیایید بزرگواری کنید شما که دستتان می رسد کاری بکنید و تمام... هرچه از سر لطف و احسان در این سفره گذاشته اند را بقچه می کنم و بر می دارم و می روم و پشت سرم هم نگاه نمی کنم تا حاجت بعدی... به ایستگاه اتوبوس می رسم، چون امروز تعطیل رسمی است 48 دقیقه دیگر اتوبوس می رسد. با اتوبوس ده دقیقه دیگر خانه هستم. بدون اتوبوس 40 دقیقه دیگر. به نظرم می رسد که شاید باید به این افکار ادامه دهم... قید اتوبوس را می زنم و به راه رفتن ادامه می دهم. فکر می کنم و هر چند دقیقه یکبار از فضای خاصی که باران ایجاد کرده است عکس می اندازم. امام یعنی راه نما! اما من از امام چه بهره ای می برم؟ فقط می روم کمک میخواهم. کمک برای باز شدن گره هایم. شخصی یا جمعی. البته که از همین باب هم خوش به حالم. خیلی ها هستند که این باب را نمی شناسند و دری ندارند که بکوبند در زمان احتیاج... اما آیا فلسفه وجود امام، همین بوده است؟ این که صرفا بروم حاجتم را عرضه کنم؟ امام هم بدهند و خداحافظ شما؟ هرچند ایل و تبار این خانه لطف دارند و می بخشند دمادم؛ اما آیا صرفا فلسفه وجودی ایشان همین بوده است؟ اگر همین بود که نام اصلی شان باید چیز دیگری می شد: مثلا قاضی الحاجات کافی المهمات کاشف الکربات اما این ها صفات فرع است برای ایشان. به یک مرتبه یاد زیارت جامعه کبیره در ظرف مغزم ریخته می شود: ای گنج های علم و معرفت ای امامان هدایت ای چراغ های تاریکی ها پرچم داران علم ای کسانی که دل هایتان محل معرفت خداست ای معادن حکمت الهی ای حاملان علم کتاب خدا شهادت می دهم! که شما پیشوایان و امامان راه نما و راه دان هستید. خدا شما را به علم ازلی برای کشف عالم غیب خود برگزید. شما گنج علم لدنی، محل ودایع حکمت، مفسران وحی، ارکان علم توحید هستید... بی شک توصیف حالم با کلمات سخت است؛ وقتی به این نقطه می رسم که چه ارتباطی بین من و امام عصر و زمانم که زنده اند، می بینند، می‌شنوند، و منتظر اند! هست... چه بهره ای از وجودشان می برم و فقط در چه زمان هایی به یادشان می افتم و کیفیت ارتباطم به چه شکل است و به چه دلیل سراغشان می روم و در چه محدوده ای ایشان را می شناسم و چه سقفی دارد نگاهم به ایشان و خواسته هایم از ایشان... هوا بی اندازه دل انگیز است، شبنم صبحگاهی در هوا پراکنده است و صورتم را می نوازد اما خروجی پردازش عقل به قلبم مخابره شده است، و حالا این حرم خدا انقدر فشرده شده که نفس‌ها را هم تحت‌الشعاع قرار داده است... تند و کوتاه می آید و می رود و من به خانه می رسم... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
فرانسه صبح جمعه پاییز 2019 @ninfrance
عکس‌هایی که در سفر اخیرم از #کشورم_ایران گرفته بودم را به دوست تونسی ام نشان می‌دادم... برای هر تصویر کلی ابراز احساس می‌کرد و خیلی ذوق نشان می‌داد... بعد گفت: من باید حتما به ایران بیایم. خیلیی زیبا و باشکوه هست همه چیز... پس این رسانه‌ها چه می‌گویند... من فکر می‌کردم در ایران جنگ است! خندیدم... گفت: الان هرجا در اروپا می‌روی یک شکل است، حتی تونس هم شبیه همین‌جا شده است‌‌. اما شما داشته ها و فرهنگ خودتان را حفظ کرده‌اید! این خیلی ارزشمند است. ایران پر از چیزهای جدید است که هیجان دارم از نزدیک شاهدش باشم.... راستش این اندازه هیجان را دیگر انتظار نداشتم. حس شیرین و پرافتخاری بود... @ninfrance
استادهای ارزشمند فرانسوی درس دوم استادهایمان اکثرا خانم هستند و مسن. این اندازه انرژی و حوصله را با این سن بخصوص از ایشان انتظار نداشتم. خیلی پرحوصله و با طمانینه و گاهی خیلی فعال برخورد می کنند. انقدر با جدیت درس می دهند، با جدیت به سوالات جواب می دهند و با جدیت پیگیر می شوند که درس را خوب فهمیده ای یا نه که برای من درس گرفتنی هست. یکی از اساتیدم که فکر می کنم حتما بالای 60 سال سن دارد وارد کلاس شد، (خب اینجا عموما نه همیشه، میز استاد با میز دانشجویان تفاوت ندارد، دقیقا یک شکل است . یک مدل میز و یک مدل صندلی. در اتاق های کاری شان دیده ام که صندلی های چرخ دار معمول را دارند اما در کلاس درس هیچ تفاوتی با میز و صندلی دانشجو ندارد. میزهای و صندلی های ما تمام چوبی است و استاد هم از همین نوع استفاده می کند. البته یک اخلاق عجیبی که برخی اساتید دارند این است که کل زمان تدریس می ایستند و راه می روند و اصلا با این سن نمی نشینند حتی در کلاس چهارساعته هم این مورد را شاهد بوده ام.) من اصلا دقت نکرده بودم اما در این کلاسی که رفته بودیم صندلی استاد چرمی بود و صندلی ما چوبی. البته باز هم صندلی چرمی در کلاس بود و مثلا یکی از بچه ها روی آن نشسته بود. استاد تا وارد شد با یه حالت تعجب و ناراحتی گفت: این چیه! من اول متوجه منظورش نشدم. بعد دیدم صندلی را برداشت و یک صندلی چوبی گذاشت! آخه این استاد تمام زمانی که تدریس می کند می نشیند. بچه ها گفتند اشکال نداره استاد و یکی گفت ببینید من هم روی صندلی چرمی نشسته ام. اما استاد قبول نکرد و گفت: شما اشکالی نداره، اما من نه... من از این رفتارهای مودبانه و پرتواضع در ایران بخصوص بین اساتید مذهبی و اخلاقی زیاد سراغ دارم، اما از اساتید اینجا از نوع دانشگاهی، راستش در این حد انتظار نداشتم و هر بار غافل گیر می شوم... من واقعا تحت تاثیر رفتار ایشان قرار گرفتم و درس دوم عملی را هم در این ترم از دومین استاد گرفتم... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
کلاس درس و میز و صندلی استاد فرانسه @ninfrance
آرتیشو (کنگر فرنگی) فرانسوی‌های سنتی خیلی به مصرف میوه و سبزیجات تازه اهمیت می دهند. بازارهای سرباز آخر هفته با انواع سبزیجات و میوه‌هایی که عموما کشاورزها از زمین‌های خود مستقیم برای فروش می‌آورند، به دلیل تازگی و تنوع، مشتری زیادی دارد. یکیش هم ما☺️ وقتی از این اصطلاحا تره‌بارهای هفتگی خرید کردیم، واقعا تفاوت کیفیت را با میوه و سبزیجات موجود در فروشگاه‌ها حس کردیم. در بین این تنوع، آرتیشو، یکی از گیاهانی بود که وفور حضورش ☺️ توجه من را به خود جلب کرد، با جستجوی نامش در نت، با خواص بسیارش مثل تقویت کبد و کلیه و معده و طریقه مصرفش آشنا شدم و سعی می کنم در برنامه غذایی گهگاه قرار گیرد. @ninfrance
تصمیم کبری! یک درسی داریم به نام زبان بدن؛ استاد داشت با جزئیات از حرکات بدن و معنا داشتنش و دیدگاه های مختلف می گفت. وسط بحث یک دفعه پرسید: شما فکر می کنید: بدن، هستید یا بدن، دارید؟ من جا خوردم اما به رو نیاوردم. از هفت نفری که در کلاس بودیم سه نفر دستشان را بلند کردند که بدن هستند. بقیه که من هم شاملش بودیم: من، بدن، دارم. یعنی برای «من» جایگاه مستقل از بدن قائل شدن. همانجا در کلاس به فکر فرو رفتم و تصمیم کبری گرفتم! وقتی یک موجودی خودش را یک بعدی یعنی همین جسم در نظر می گیرد و می شناسد، اگر اهل همت و حرکت هم باشد، سقف نگاهش و همه هم و غم و انرژیش صرف پرورش این بعد و تامین خواسته هایش می شود. همه موفقیت را در شکوفایی همه ی استعدادهای این بعد می بیند. تصورش این میشود که اگر به همه خواسته های آن پاسخ دهد به نهایت آرزویش که با آرامش و لذت در این دنیا زندگی کردن است رسیده است. اما، اما اگر به این انسان بشود گفت و بتوان خبر داد که تو یک بُعد دیگر هم داری که از آن بی خبری و در واقع، آن، «خود» اصلی تو است و آن بُعد جسمانی تو به دست این بُعد، هدایت و مدیریت می شود چه حالی خواهد شد؟ شاید یکی از عللی که بشر با اینکه هر روز رفاه و مادیات و خوشی و سرگرمی بیشتری را برای خود فراهم می کند، اما همزمان ناآرام تر و مضرب تر و خشن تر می شود این باشد. اینکه به همه ابعاد وجودش با هم دست نیافته! اینکه حتی اگر به نهایت اشباع نیازهای یک بعد هم برسد وقتی ابعاد دیگر بی سروسامان رها شده باشند معلوم است که هرگز به آرامش تمام و لذت کامل و جامع نخواهد رسید. غرق در افکار خود یاد داشته ی خودم افتادم، اولین و اساسی ترین کتابی که مرا با ابعاد دیگرم آشنا کرد، و از آثار و برکات شناخت آن تا امروز بهره برده ام. دیدم اینطوری نمی شود، هرچند در این سه سالی که دستم از دوستانم کوتاه شد، در همین شبکه ها با تشکیل کلاس مجازی از راه دور مطالعه و بهره مندی از این کتاب را کنار نگذاشتیم، اما به نظرم می رسد باید این محتوا را جدی تر و مصر تر، اول به سمع و نظر خودمان، بعد به سمع و نظر جهانیان برسانم! خلاصه اینکه یک کانال زده ام تا آن کتاب ارزشمند را که با خواندنش سبک دیگری از فکر کردن و زندگی کردن را تجربه کرده ام، به شیوه ی خود، با هرکس که سر پر درد کشف و شناخت بیشتر ابعاد وجودی خود را دارد، به اشتراک بگذارم. پیوند زیر شما را به این کانال می رساند: @chelhadisemam 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance