هزار دلار کمک مرد باغیرت شیعه ایرانی
خدا دنیا و آخرت برات جبران کنه
سینه زن امام حسین غم از سینه خارج میکنه
گریه میکنه و اشک مظلومی رو پاک میکنه
#ماجور_باشی_برادر
#ایثارگری
17.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🍂🌱🍂
یا جان بگیر و به راهت شهید کن
یا در مسیر نوکریت مو سفید کن
🖊رضا محمدی#پیکر_عالم_عامل_مجاهد #شهید_سید_هاشم_صفی_الدین @niyat135
هدایت شده از نیَّت
قرار عاشقی منتظران
غروب جمعه ها ساعت ۱۷:۰۰
#شهریار_میدان_شهدای_گمنام
#نیت_استغاثه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#نشر_حداکثری
@niyat135
نیَّت
قرار عاشقی منتظران غروب جمعه ها ساعت ۱۷:۰۰ #شهریار_میدان_شهدای_گمنام #نیت_استغاثه #اللهم_عجل_لولیک_ا
فردا ساعت ۱۶:۴۵ شروع میکنیم اذان مغرب ۱۷:۳۵ دقیقه است،
فردا استغاثه و پس فردا شنبه ام البنینی هم طلا دوس دارید کمک کنید بیارید، یکشنبه حرکت باذن الله
#استغاثه
سلام و عرض ادب
حاج آقا امروز سومین سالگرد آسمانی شدن برادرم هست. اگر امکانش هست تو کانال بزارید عزیزان بزرگوار مرحمت کنن برای شادی روح تمام مومنین و مومنات و در بینشون برادر مظلوم و جوانم فاتحه ای صلواتی بفرستند و برای عاقبت بخیری جمیع فرزندان شیعه دو طفل معصوم برادر منم دعا کنن.
الهی خیر کثیر روزیتون🙏
سلام در مسجد مقدس جمکران دعا گوی شما بزرگوار واعضای محترم کانال هستیم
#پیام_مخاطبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید حسن باقری: برادرا عقب بایستیم، ترسو بار میایم!
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان بیست و سوم : حالی برای نماز
🌹راوی : سید کاظم حسینی
یک ساعتی مانده بوده به اذان صبح ؛ جلسه تمام شد .
آمدیم گردان .
قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی .
تا پام رسید به چادر ، خسته و کوفته ولو شدم روی زمین .
فکر میکردم عبدالحسین هم می خوابد .
جورابهایش را درآورد .
رفت بیرون !
دنبالش رفتم .
پای شیرِ آب ایستاد .
آستین ها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن .
بیشتر از همه ی ما ، فشار کار روی او بود . طبیعی بود که از همه خسته تر باشد .
احتمالش را هم نمی دادم حالی برای خواندن نماز شب داشته باشد .
خواستم کارِ او را بکنم ؛ حریف خودم نشدم .
فکر این را میکردم که تا یکی ، دوساعتِ دیگر ، سر و کله ی فرمانده ی محور پیدا می شود .
آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و می رفتیم پشت دوربین .
خدا می دانست کِی برگردیم .
پیش خودم گفتم : بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت ، احتیاج به یک استراحتی داره که ...
رفتم توی چادر و دراز کشیدم .
زود خوابم برد .
اذان صبح آمد بیدارمان کرد . بلند شدم و پلکهایم را مالیدم .
چند لحظه ای طول کشید تا چشمهایم باز شد .
به صورتش نگاه کردم .
معلوم بود که مثل هر شب ، نماز با حالی خوانده است .
# ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت