﷽
____________________
من اگر بگویم هر شب زیر آسمان مینویسم و شما ندانید دیواری از اتاقم چند ابر آبی دارد و آسمانی که میگویم، اینجاست چند فهم و استدلال نادرست خلق کردهام؟
تغییرات در من زمانی کلید خورد که دیدم پستی در اینستاگرام عمیقا درست و حق است اما مصلحت اندیشی افراطیام اجازه نمیدهد قلبش را قرمز کنم. محتوای پست را یادم نیست اما نقطهای که در من فشرده شد، هنوز درد میکند.
تبیین احتمالا باید از باز تعریف کلمه "مصلحت اندیشی" شروع شود.
#خرق_عادت
﷽
___________________
من کم از تو یا برای تو مینوسیم، اما زیاد به تو فکر میکنم.
تولدت مبارک.
#بیست_نُه_سالگی
#سه_آبان
#عادت
﷽
_______________________________
پرسیدید نسک یعنی چه؟
ناظم الاطباء آورده پاکیزه کردن زمین از شوره زار،
منتهی الارب آورده مداومت کردن در راه پسندیده.
جدای از اینها معنای لغویش فصلی است از کتابی. برخی میگویند اختصاصا کتاب اوستا، دیگران معتقدند بابی از هر کتاب را نسک میگفتند.
چرا سر در اینجا نامش نسک شده؟
به همان دلیل که سفارشمان کردند برای فرزندانمان نامی نیک انتخاب کنیم. بسا فرزند ما علی و محمد و محسن نباشد، امید میرود شباهتهایی به نامشان داشته باشند.
من نام فرزندِ قلمم را گذاشتم نسک.
پینوشت: عکسها بیربطند.
#خرق_عادت
﷽
__________________________
مادر بزرگم صبح دیروز از کربلا برگشت. صبح امروز زنگ زدم زیارتش را قبول بگویم.
گفتم هوا خوب بود؟
شمالی گفت: خله. با میزان بیه. نا گرم نا سرد.
"با میزان" گوشم را گرفت. نشنیده بودم تا بحال.
گفتم از امام حسین چه خبر؟
گفت: کار باتن نیه
یعنی کار حرف نیست.
این ترکیب هم برایم تازه بود.
#خرق_عادت
﷽
_____________________________
اعتراف میکنم یادداشتهایم را خیلی دوست دارم، لیک این دلبستگی تا زمانی است که از دریچهای منتشر نشده باشند. تا آنجا که پس از انتشار به جمله مبارک "کی بود کی بود من نبودم" روی میآورم:)
" قصه ها از کجا می آیند؟":
https://evav.ir/%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86/
#خرق_عادت
﷽
____________________________
سرد بود. هم شَبش هم صبحدم. ملحفه انداختم رویش. پس زد. گفت میخواهم سردی هوا را حس کنم.
چشمانش که سنگین شد دوباره تنش کشیدم. بازشان کرد. چشمهاش را. گفت میخواهم سردی این ساعت از شب را بچشم.
باز ملحفه را پس زد.
صبحدم، سرما هشدار گوشیام شد. سی دقیقه زودتر از زمان همیشگی.
ملحفه کشیدم روی پهلویش. توی خواب پس زدش.
گفت سرمای این ساعت با آن یکیش توفیر دارد. میخواهم سرما را حس کنم...
#خرق_عادت
May 11