eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.9هزار دنبال‌کننده
348 عکس
10 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
"ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"* که هر چه از تو بگویند، باز برتر از آنی به نام نامی‌ات ای دختر بزرگ شب قدر! به نام نامی‌ات ای دختر شُکوه نهانی! گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی! تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم ورای فهم زمینی، ورای درک زمانی! که کوله بار علی، عطر دستپخت تو را داشت برای کودک بی نان، هنوز دل نگرانی! چه سایه‌های بلندی که پشت کودکی تو برای "واقعه" با کوچه کرده‌اند تبانی... گدازه‌های کلامت، شراره‌خیزِ همیشه مگر هنوز هم ای کوهِ داغ در فورانی؟! به روی ساعت سه، کوک شد زمان و پس از آن رسید موسم گودال و فصل جامه درانی در آن غروب دویدن میان خیمه و صحرا "تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"* تمام عقلی و دور از مدار زینبی تو هر آنچه مست سر بام، گرم سنگ پرانی! و کوچه ها همه خمیازه‌های وا شده بر خواب به‌نام هر چه سپیده، بمان که خطبه بخوانی غبار مرده‌ی رخوت گرفته‌ایم و ملولیم مگر تو چادر خود را به روی ما بتکانی.. شروع می‌شود این روضه با لهوف نگاهت مدد گرفته قلم باز از حروف نگاهت :: به یال اسب گره می‌زند زنی گله‌ها را چنان صبور که کم کرده روی حوصله‌ها را زنی شگفت که زیبایی نگاه بلندش به هم زده‌ست برای ابد معادله‌ها را شب و قیام نشسته، هنوز هم نشکسته گواه این نشِکستن، گرفته نافله‌ها را از اولین نفس صبح تا همین دم مغرب به پای خسته دویده مسیر هلهله‌ها را کسی نبود به غیر از رمیدگانِ به صحرا به دست خیمه گرفتند فاتحان صله‌ها را! ز سنگ‌های سرِ بام‌ها نیامده پیداست کشیده‌اند به شهر امتداد غائله‌ها را آهای وارث اعجاز "نَبتَهِل"! به نگاهی** بکش به شومی تقدیرشان مباهله‌ها را! چنین که بر گسلِ بغض ایستاده نگاهت به شهر می‌کشی آخر تمام زلزله‌ها را "سری به نیزه بلند است" و سخت بوده بگویی که بیشتر بکند نیزه‌دار فاصله‌ها را به جز سؤالِ "عمویم چرا به خیمه نیامد" عقیله‌ای تو جواب تمام مساله‌ها را... چقدر خاطر آسوده دارد این سرِ بر نی که داده است به دستت زمام قافله‌ها را مسیر قافله کج شد به سمت عصر تلاطم و زانوان تو خم شد کنار تربت چندم؟ :: حساب داغ من از روز و ماه و سال، گذشته نپرس! حال من از غصه و ملال گذشته همینکه کمتر از آنی که رفته‌ایم، رسیدیم مشخص است که بر کاروان چه حال گذشته! من آن تمامیِ شرمم که مانده‌ام به جوابی تو آن نجابت محضی که از سؤال گذشته! رسیده‌ها که به جای خود، از تطاول طوفان چقدر تیغ که از سیب‌های کال گذشته! زمین گریست که: "چیزی نمانده تا کف گودال" زمان گریست که: "ساعاتی از زوال گذشته"! حریم خیمه به فتوای شرع سوخت و یعنی حرام‌ها همه از بسترِ حلال گذشته! محال بود تصور کنم به نیزه سرت را محال بود و چه‌ها دیدم از محال‌، گذشته! کسی برای خرید کنیز اشاره به ما کرد حدیث غارت و تاراج ما ز مال گذشته! شبی نبود که لالایی‌اش به گوش نیاید ببین که کار رباب تو از خیال، گذشته! شبیه هر چه که زخمم، شبیه هر چه که داغم بیا که وصف من از مثل و از مثال گذشته به اشک نیست امیدی که داغ دل بنشاند اگر چه دیری از این حسرت زلال گذشته "مَضَی الزّمانُ و قَلبی یقول انّک آتٍ"* اگر چه عمر من از وعده‌ی وصال گذشته به مویه‌های زنانه سبک نشد دلم اما حدیث هجر، مفصل شد و مجال گذشته مسیر آمده را بی تو می‌روم نه به دلخواه چگونه رد شوم از خاطرات روشنِ این راه :: نه آرزوی رسیدن، نه اشتیاقِ سلامی نه رغبتی به نشستن، نه شور و شوق کلامی! نمی‌شناسی‌ام ای زادگاه ایل و تبارم! ز بس گذشته‌ام از کوچه‌های کوفی و شامی "تو خود حدیث مفصل بخوان ز مجمل" و بگذر به زیر تیغ امامی، میان شعله امامی...! به لطف آیه‌ی "الا المودّةَ" نگذشتیم ز کوچه‌ای که ندیدیم احترام تمامی! به سرسلامتی ما، سری نماند سلامت مگر به اینکه خطا رفت سنگی از سرِ بامی! کدام شعله به "در" زد که عصر روز دهم هم نمی‌رسید به جز بوی سوخته به مشامی! به غیر فصل پیمبرکُشانِ وادی تورات کدام فصل در این قوم داشته‌ست دوامی؟ به پیشواز من ای شهر، شیرخواره نیاور شراره خیزتر از این نخواه داغ مدامی! گذار باد نیفتد به کوی هاشمیانت که مانده است بر او ردّ یادگاریِ گامی بگو به مادرِ آن چار قبرِ تازه‌ی خالی که کوچه مانده صدایت کند دگر به چه نامی! بگو به تربت معصوم "مجتبی" که ندارم ز شهدنوشِ قبیله به غیر زخم، پیامی! فدای خانه‌ی دربسته‌ات، برادرِ زینب! نمی‌شود که دری وا کنی به ذکرِ سلامی؟! که بغض، تکیه زده روی شانه‌های صدایم چقدر روضه شود خواهرانه‌های صدایم... *سعدی *اشاره به آیه مباهله @nohe_sonnati
۱ (حضرت رباب س) ای رباب غمپرور، مادر علی اصغر بر سبط نبی همسر، مادر علی اصغر در کرب و بلا بودی، در دام بلا بودی با دو دیدگان تَر، مادر علی اصغر اصغرت چو عطشان بود، گریان و پریشان بود دستِ غم زدی بر سر، مادر علی اصغر حنجرش چو خوردی تیر، روی دستِ بابایش نوگلت شدی پرپر، مادر علی اصغر می‌خواست کند دفنش، گفتی به حسین کن صبر تا ببیندش مادر، مادر علی اصغر باب او حسین است و مادرش شما هستی بُد سکینه‌اش خواهر، مادر علی اصغر ای ربابِ با ایمان، کن دعا تو از احسان بهر دوستان یکسر، مادر علی اصغر یک دعای دیگر هم، فرمای تو ای بانو بر «مقدّم» مضطر، مادر علی اصغر زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای @nohe_sonnati
۱ (حضرت رباب س) ای مادر اصغر رباب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات قلبت ز غم باشد کباب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات ای آن‌که در کرب و بلا، رباب غمپرور تویی ای یار پور بوتراب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات ای بانوی نیکو سِیَر، در راه دین دادگر دیدی به روی دست باب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات در یاری دین نبی، فرزندِ فرزندِ علی روزی که بُد قحطیِ آب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات درخواست کردی تا حسین، آب از برای اصغرش سه شعبه تیرش شد جواب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات با آن‌که بودی اصغرت، آن نور چشمان تَرَت از تشنگی در پیچ و تاب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات یا رَب حَقِ سوّم امام، بخشا محبّان را تمام گفتا «مقدّم» ای رباب، پرپر شدی شش‌ماهه‌ات زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین @nohe_sonnati
۱ (حضرت رباب س) بشنید رباب شهادت اصغر بی شیر، شد ز جان خود سیر رباب اجر فراوان، گرفت از سوی یزدان خونین جگر از وضع پسر رباب گردید، دل‌کباب گردید رباب اجر فراوان، گرفت از سوی یزدان آن گل هدف تیر بلا به کربلا شد، جان او فدا شد رباب اجر فراوان، گرفت از سوی یزدان اصغر به روی دست پدر شد گل پرپر، ای رباب مضطر رباب اجر فراوان، گرفت از سوی یزدان زمینه:کافی @nohe_sonnati
۱ (حضرت رباب س) ای ربابی به اصغر تو مادر همسری بهر سبط پیمبر در خیام حسین قحط آب است زین جهت دل‌مکدّر رباب است از غم آب در اضطراب است نالد از تشنه کامیِ اصغر طفل شش‌ماهه‌اش تشنه کام است العطش العطش در خیام است زین سبب روزِ او همچو شام است دیده‌اش باشد از اشک و خون تَر اصغرش را حسین بُرد میدان تا که آبی بگیرد زِ عدوان قسمت کودکش گشت پیکان روی دستِ پدر گشت پرپر تا شنیدی رباب این خبر را داده دیگر زِ کف آن گوهر را بیشتر دید در دل شرر را ناله و آه او شد فزون‌تر درد ما را خدایا دوا کن از محبّان تو رفع بلا کن حاجت مسلمین را روا کن حُرمَت خونِ شهزاده اصغر زمینه:هر شب جمعه زهرای اطهر @nohe_sonnati
۱ (حضرت رباب س) ای رباب اصغرت، تشنه لب شد شهید روی دست پدر، به شهادت رسید ای رباب ای رباب شدی از غم کباب از عدو آب خواست، بهر اصغر حسین حرمله از جفا، گلویش را درید ای رباب ای رباب شدی از غم کباب با خبر تا که شد، خواهرش در خیام ناله‌اش شد بلند، آه از دل کشید ای رباب ای رباب شدی از غم کباب گلویش تیر خورد، اصغر شیرخوار مرغ روحش سوی، باغ رضوان پرید ای رباب ای رباب شدی از غم کباب خون او مُهر شد، از برای حسین پای عهدی که داشت، با خدای مجید ای رباب ای رباب شدی از غم کباب زمینه:همه جا کربلاست،همه جا نینواست @nohe_sonnati