eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.5هزار دنبال‌کننده
346 عکس
11 ویدیو
1.2هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی خمارِ غزل گرم گفتگو بودیم به وجد و شور و نشاط و به های‌وهو بودیم مدام در طلب باده و سبو بودیم تمام مستی شب را به جستجو بودیم ندا رسید که امشب طلوع خواهد شد کسی می‌آید و فردا شروع خواهد شد شکوفه زد غزل و روی لب هجا گل کرد ردیف و قافیه در صورت دعا گل کرد سحر رسید و اذان آمد و خدا گل کرد بهار فاطمه در صبح سامرا گل کرد ((رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند)) امین وحی خدا با خودش خبر آورد خبر برای وصی پیامبر آورد که نخل عسکری از فیض حق ثمر آورد عروس فاطمه و مرتضی پسر آورد جمال مهدو‌ی‌اش آنچنان که پیغمبر ز هیبتش چه بگوییم، وارث حیدر زمان به قدرت او اعتراف خواهد کرد و زیر سایه‌ی او اعتکاف خواهد کرد و تیغ دشمن او را غلاف خواهد کرد و کعبه دور قد او طواف خواهد کرد بخوان که حضرت صاحب به راه می‌افتد که حق می‌آید و باطل به چاه می‌افتد ببخش کوچه‌ی ما را که مثل میکده است گلوی شاعرت آقا اسیر عربده است ز ما هرآنچه نباید اگر چه سر زده است تمام حسرت ما جمعه‌ی نیامده است دخیل بسته‌ی این نیمه‌های شعبانیم به جان فاطمه سوگند که پشیمانیم @nohe_sonnati
مربع ترکیب آسمان ها همه بر روی زمین مهمانند ابر و باد و مه و خورشید و فلک خندانند خبری تازه از احوالِ جهان می دانند علت این است که اینگونه غزل می خوانند اشتیاق دلِ عالم شده بی اندازه بشریت شده آماده ی فصلی تازه سال ها بود جهان گرمِ زمستان شده بود و چنین بود که دلخسته و بی جان شده بود خاک هم تشنه ی باریدنِ باران شده بود گوییا منتظرِ منجیِ انسان شده بود که در این لحظه گلی آمد و شد جانِ جهان عالَمِ پیر به عطرِ نفسش گشت جوان سحرِ نیمه ی شعبان شد و دلها وا شد حسنِ دوّمِ زهرا و علی بابا شد چشم وا کرد نگاری و جهان زیبا شد سامرا سبزترین منظره ی دنیا شد آخرین آینه ی حضرت معبود رسید مژده ای منتظران مهدیِ موعود رسید عشقِ این طفل جهان را بکشد سمتِ جنون می شود با قدمش برکتِ دنیا افزون مدحِ او را بنویسم به کدامین مضمون چه نگاری شده تقدیم به نرجس خاتون قلم از وصفِ جمالش به خط نور نوشت که پیمبر لقبش داده به طاووس بهشت محوِ نورانیتِ او شده خورشید، وَ ماه صف کشیدند ملائک همه با شوقِ نگاه همه خواندند به هنگامِ طلوعش ناگاه ذکرِ لاحولَ وَ لا قوه الاّ با الله شده جاری به زمین چشمه ی خیر و برکات حجت ابن الحسن آمد به جمالش صلوات @nohe_sonnati
دوبیتی إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَی سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَی دست تو همیشه بوده بر روی سرم جز لطف تو توشه ای نبوده به بَرَم رسوا ننموده ای مرا در دنیا بر لطفِ تو بعد مرگ محتاج ترم @nohe_sonnati
دوبیتی قـرار قلب پریشـــان، سلام یا مهدی امیر و منجی دوران، سلام یا مهدی بیـــا که تشــنه ی بـاران رحمتــیم آقا ! ببـار حضــرت باران، سلام یا مهدی @nohe_sonnati
مژده بیداردلان! پیک سحر در راه است شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است همه‌جا صحبت درمان تب سختی‌هاست همه‌جا حرفْ سرِ نسخه‌ی خوشبختی‌هاست گوش کن! زمزمه‌ی خاتمه‌ی تاریکی‌ست خیمه‌ی حضرت خورشید، همین نزدیکی‌ست! گوش کن لایحه‌ی دولت خوش‌عهدی را بر دماوند بزن پرچم یا مهدی را شوق دیدار رسانده‌ست به لب جان‌ها را بوی اسپند قرق کرده خیابان‌ها را خبر این‌بار دقیق است! می‌آید منجی وعده‌ی عهد عتیق است، می‌آید منجی لوح محفوظ بشارت به ظهورش داده دل به آن لهجه‌ی آرام و صبورش داده می‌رسد بت شکنی! چون بت و نمرودی هست قول قرآن و زبور است که موعودی هست گفته انجیل که فریادرسی می‌آید صبح آدینه مسیحا نفسی می آید دو قدم مانده فقط! خسته شدن بی معناست پشت این گردنه‌ی سخت، بهشتی پیداست عمر دجال به فردا نرسد، کوتاه‌ست باخبر باش! خبرهای خوشی در راه‌ست ذوالفقار خِردش مصلح کژ تابی‌‌ها برسد کاش به گوش کر وهابی‌ها کعبه آماده‌ی اثبات مسلمانی‌هاست نوبت بستن پرونده‌ی سفیانی‌هاست @nohe_sonnati
چه می‌شود که ای صبا حاجت ما برآوری این همه انتظار را به یک خبر سر آوری تمام عمر خویش را به جاده خیره مانده ام که یک خبر ز قائم آل پیمبر آوری صبا رفیق خوش خبر چه می‌شود که یک سحر نسیم جانفزایی از دیار باور آوری صبا به شوق روی او چه می‌شود ز کوی او ز ساغر و سبوی او شراب کوثر آوری چه می‌شود به سرخوشان به ساقی و سبو کشان نفس نفس و هو کشان می مکرر آوری کاش به شاخه ی عنب به شور و شادی و طرب چو مطرب از ره وفا چنگ به مضمر آوری چه می‌شود که از وفا دهی به عالمی صفا ز هجر آل مصطفی پیام آخر آوری که جاده گشته پر ز گل و آمده ست عقل کل شود ز زیر پای او گلاب قمصر آوری؟ @nohe_sonnati
دوبیتی ای حضرتِ خورشید فروزان برگرد ای ماهِ شب نیمه شعبان برگرد برگرد که لاله ها تو را می خوانند ای منتقم خون شهیدان برگرد ▪️ ای جلوه ی پهلوان خیبر برگرد ای وارث ذوالفقار حیدر برگرد با سیصد و سیزده امیر لشکر با سیصد و سیزده دلاور برگرد ▪️ تو نور خدایی قمر اندر قمری تو خوبتر از خوبتر از خوبتری افسوس که روزهای پر حسرت عمر بی جلوه ماه روی تو شد سپری ▪️ ای وارث هفت و چار یابن الزهرا عالم به غمت دچار یابن الزهرا برگرد که گُل کند به یُمن قدمت سرسبزترین بهار یابن الزهرا ▪️ ای جن و ملک خادم دربار شما خوبان جهان تشنه دیدار شما ای کاش که چشم های آلوده ما روشن بشود به نور رخسار شما ▪️ یابن الحسن ای دوای هر درد، بیا هرگز نشود که بی تو سر کرد، بیا دور از تو تمام فصل ها پاییز است ای رایحه بهار، برگرد بیا ▪️ یابن الحسن ای پناهگاهِ عالم ای خیره به سویتان نگاه عالم بی جلوه آفتاب رخسار شما روشن نشود روز سیاه عالم ▪️ این ندبه و اشک پُر ثمر خواهد شد این دوره انتظار سر خواهد شد بعد از شب تاریک و غم انگیز فراق خورشید دوباره جلوه گر خواهد شد ▪️ ای خاکِ قدومت آسمان ادرکنی ای ذکر لب پیر و جوان ادرکنی بنما نظری تا که نرفتم از دست یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی ▪️ در شام فراق بی سر و سامانم از دوری تو به لب رسیده جانم دلخونم و یاد تو بود تسکینم بیمارم و روی تو بود درمانم ▪️ ای مهدی صاحب الزمان! آقا جان! بنما نظری به شیعیان، آقا جان! یک عمر صدا زدم بیا یا مهدی دیگر به لبم رسیده جان، آقا جان! @nohe_sonnati
شده‌ست آینه‌ی حیّ لایموت، صفاتش کسی که خورده لبِ خضر هم به آب حیاتش به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است کدام نور به خورشید می‌رسد برکاتش؟ بگو به کعبه عقب‌تر بایستد که تنِ طور به لرزه آمده روزی مقابل جلواتش می‌آید او که جهان روزه‌ی سکوت بگیرد به زیر سایه‌ی نهج البلاغه‌ی کلماتش ربیع الاول و آخر... تمام سال بهار است اگر که ریشه دواند به فصل‌ها نفحاتش کسی که گفت امام ششم به او "لَخَدِمتُه" به راستی که محال است وصف کردن ذاتش در الغدیر شریک است طبق قولِ امینی کسی که بوی "وَعَجّل" می‌آید از صلواتش @nohe_sonnati
اگرچه زود؛ می‌آید، اگرچه دیر؛ می‌آید سوار سبزپوش ما به هر تقدیر می‌آید همان خورشید موعودی که در روز طلوع او حدیث صبح صادق می‌شود تفسیر، می‌آید زمین آبی‌تر از این آسمان‌ها می‌شود وقتی که آن آیینۀ سبز «خدا تصویر» می‌آید شکوه مهربانی که نگاه نافذش حتی به روی سنگ‌ها هم می‌کند تأثیر، می‌آید در اعماق نگاهش می‌توان خشمی مقدس دید دلش لبریز از مِهر است و با شمشیر می‌آید چنان با ضربه‌های حیدری اعجاز خواهد کرد که از دیوار هم، گل‌نغمۀ تکبیر می‌آید دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است نه قدری زودتر از آن، نه با تأخیر می‌آید @nohe_sonnati
ای شده محوِ روی تو، شمس جدا، قمر جدا روی کند به سوی تو، ملک جدا، بشر جدا آدم و نوح هر یکی، دست زده به دامنت منتظر ظهور تو، پدر جدا، پسر جدا ای تو گلِ بهار ما، بیا به لاله‌زار ما تا که نهیم بر رهت، دیده جدا و سر جدا با نمکین بیان خود، از شکرین دهان خود بریز در وجود ما، نمک جدا، شکر جدا بیا که از اشارتت، شود فزوده خلق را عشق جدا، خرد جدا، ادب جدا، هنر جدا در انتظارِ مقدمت، به اشتیاق دیدنت گریه کنند عاشقان، شام جدا، سحر جدا مهدی منتظَر تویی، امام منتقِم تویی که خیزد از قیام تو، عدل جدا، ظفر جدا عنایتی که شام غم، سر آید و سحر شود ای که رَوَد به حکم تو، قضا جدا، قَدَر جدا ز فتنه‌ی ستمگران، ز کینه‌ی مخالفان رسد به جان دوستان، بلا جدا، خطر جدا بسته "موید" آرزو، بر علی و حسین او تا که شوند، شافعش، پسر جدا، پدر جدا @nohe_sonnati
کرامت پیشه‌ای بی مِثل و بی مانند می‌آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می‌آید کسی که نسل او را می‌شناسد، خوب می‌داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می‌آید همان تیغی که برقش می‌شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می‌دهد پیوند می‌آید همه تقویم‌ها را گشته‌ام، میلادی و هجری نمی‌داند کسی او چندِ چندِ چند می‌آید جهان می‌ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می‌ایستد، بوی خوش اسفند می‌آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی‌تابند، می‌آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب‌ها برای بیعت با او نمی‌آیند، می‌آید برای یک سلام ساده تمرین کرده‌ام عمری ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می‌آید به در می‌گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می‌آید @nohe_sonnati
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده... تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود، مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم! به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربه‌دری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @nohe_sonnati