اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم
وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم
چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش
از موج موجِ جذبه ی تو در تلاطمم
آن شمع کوچکم که بیفروزی ام اگر
فخر است با چراغ قبولت به انجمم
از آفتاب بیشترم با ولای تو
آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم
حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز
باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم
آری سلام بر تو اماما! که می پرد
از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم
طفل چهارساله و طوفان کربلا؟
حیران این تداعی ام و آن تألمم
از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو
هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم
گنج مراد خویش نجستم ز هیچ کس
الّا تویی که مدح تو را در تکلمم
هر چند لب به خنده گشایم برابرت
زاندوه تو نشسته به خون است مردمم
ای علم را شکافته و رفته تا به عمق
حیران آن چه یافتی از این تعلمم
آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم
بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
#حسین_منزوی
#ولادت_امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
ای ریخته نسیم تو گل های یاد را
سرمست کرده نفحه ی یاد تو باد را
افراشته ولای تو در هشت سالگی
بر بام آسمان علم دین و داد را
خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر
بوسیده آستان امام جواد را
خورشیدِ بی غروب امامت که جود او
آراسته است کوکبه ی بامداد را
جود و سخا جواز تداوم از او ستاند
تقوا از او گرفت ره امتداد را
آن سرخطِ سخا که به جود و کرم زده
بر لوح آسمان رقم اعتماد را
بی رنگ کرده بد دلی دشمنان او
افسانه ی سیاه دلی های «عاد» را
تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر
بوییم از امام نُهم عطر یاد را
وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم
عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟
جز آستان جود و سخایت کجا برم
این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟
بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش
بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟
خط امان خویش به ما ده که بشکنیم
دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را
ای آن که هرگز از درِ جودت نرانده ای
دلدادگان خسته دلِ نامُراد را
بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود
جدت امام ساجد زین العباد را
تا روز حشر یار غریبی شوی که بست
از توشه ی ولای تو زادالمعاد را
#حسین_منزوی
#ولادت_امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
علی ای میر پهلوان عرب
زیر تیغت سر یلان عرب
ای در خیبر از تو کنده شده!
وز تو لات و هبل فکنده شده!
خصم شد هر که کردگار تو را
بوسه زد تیغ ذوالفقار تو را
ای مناجاتی شبانه! علی!
ای نماز تو عاشقانه! علی!
آن چنانی که تیر وقت دعا
کشد از پا برون طبیب، تو را
نیز در وقت سجده بر سر تو
می زند تیغ خصم کافر تو
شانه های تو، آه! قامت تو
آن ستون های استقامت تو
بار اندوه عالمی می برد
دل تو غصه ی جهان می خورد
شب که می شد تو بودی و غم تو
-عالم رنج و راز – عالم تو
تا که پنهان ز خلق زیر گلیم
ببری شام کودکان یتیم
علی! ای پرّ و بال همقفسان!
خود پر از درد و دردمند کسان!
ای درِ شهر علم مصطفوی!
عَلَم سبز حلم مرتضوی!
ای علی! ای تو را هنوز فغان،
در دل چاه های کوفه نهان
حق که دیوار کعبه منشق کرد
هم تو را طفل دامن حق کرد
کعبه در ظاهر ابتدای تو بود
کوفه در ظاهر انتهای تو بود
تو ولی، بی زمان و هنگامی
هم بیآغاز و هم بیانجامی
بودی و آسمان نبود هنوز
هم زمین، هم زمان نبود هنوز
گر به شوقت نیافرید خدا
از چه کرد این جهان پدید خدا
#حسین_منزوى
#امام_علی_ع
@nohe_sonnati
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهی یاد تو باد را
افراشته ولای تو در هشت سالگی
بر بام آسمان عَلَم دین و داد را
خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر
بوسیده آستان امامِ جواد را
خورشیدِ بی غروب امامت که جود او
آراسته است کوکبهی بامداد را
جود و سخا جواز تداوم از او ستاند
تقوا از او گرفت ره امتداد را
آن سرخط سخا که به جود و کرم زده
بر لوح آسمان رقم اعتماد را
بیرنگ کرده بددلیِ دشمنان او
افسانهی سیاهدلیهای «عاد» را
تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر
بوییم از امام نُهم عطر یاد را
وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم
عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟
جز آستان جود و سخایت کجا برم
این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟
بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش
بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟
خط امان خویش به ما ده که بشکنیم
دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را
ای آنکه هرگز از درِ جودت نراندهای
دلدادگان خستهدلِ نامُراد را
بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود
جدت امام ساجد زین العباد را
تا روز حشر یار غریبی شوی که بست
از توشهی ولای تو زادالمعاد را
#حسین_منزوی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
ای چارمین علیِّ ولیّ و دهم امام
وی بر فراز عرش ولایت تو را مُقام
وه! ای به کنیه بوالحسن و در لقب نقی
خورشید و ماه، آینهدار تو صبح و شام
خصمانِ تو که یکسره خصم ولایتند
انداختند سنگ شقاوت تو را به جام
میخواستند تا تو نباشی و بستُرند
از لوح روزگار تو را نقش هرچه نام
پس زهر سینهسوز به کام تو ریختند
پس تیغ کینهساز کشیدند از نیام
«هرگز نمیرد آنکه دلش زندهشد بهعشق»
ای زنده ی همیشه و ای جان مستدام
ای با همه جوانیِ خود آن چه خضر دید
در آینه پدید، تو دیده به خشت خام
ای رهنمای گمشدگان، هادیالبشر
وی این لقب به نام تو ظرفیتش تمام
ماییم و زخمهای گرانی که تا ابد
در سینههایمان نپذیرند التیام
زخم عمیق سینه ی سوزان کربلا
این خونچکان که تازه نماید علیالدوام
ماییم و انتظار، اماما، که کی کشد
از آستین نواده ی تو تیغ انتقام
#حسین_منزوی
#ولادت_امام_هادی_ع
@nohe_sonnati