eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
چنان که خوانده خداوندت بخوان تو نیز خدایت را چنان که بشنودت تاریخ که آیه آیه صدایت را اراده کرده برانگیزد خدا صدای تکامل را در انعکاس خودت ریزد طنین غار حرایت را و ما محمدٌ الّا تو که گل نکرده مگر با تو ازل خروش تو را در خود ابد صدای رسایت را جهان هر آینه می سوزد اگر که سایه نیندازی بگیر بر سر این عالم تو سایه سار عبایت را به راه مانده قیامت را سه سال شعب ابیطالب زمان رسیده که بگذاری درون حادثه پایت را بنای کفر براندازی به فتح مکه بپردازی و تا همیشه برافرازی به روی کعبه لوایت را هزار لات و هبل از رو هزار بولهب از یک سو نشسته اند چه فرعون ها که بشکنند عصایت را چقدر مثل اباذرها نشسته دور تو سلمان ها بلال ها قَرنی هایت رها نکرده ردایت را الا مدینه ی دانایی ! نشسته پشت دریم امّا اجازه ای که درون آئیم ، اجازه ای که ولایت را...! @nohe_sonnati
"بگو چگونه از عروج تو خبر بیاورد؟! فرشته هر چقدر هم که بال در بیاورد چگونه ممکن است که پیمبری در این جهان از آیه‌های چشم تو زلال‌تر بیاورد؟! تویی تو نور بی‌کران، اشاره کن که آسمان برای سینه چاک تو شدن قمر بیاورد هزار مدعی یکی حریف غم نمی‌شود بگو به هر که مرد عشق شد جگر بیاورد تو جاده‌های عشق را به انتها رسانده‌ای خدا چگونه بعد تو پیامبر بیاورد؟!"! @nohe_sonnati
"به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت جهان جزیره ی سبزی در اختیار نداشت گلوی خاک پر از دردهای بغض‌آلود و انجماد زمین، رنگی از بهار نداشت از این کویر نسیمی سر عبور نداشت به غیر تیرگی این‌جا کسی حضور نداشت صدای عشق به گوش زمین نمی‌آمد در آن سیاهی سنگین، ستاره نور نداشت سیاه‌چال زمین جای بت‌پرستی بود فراز دیده نمی‌شد تمام، پستی بود نه شوق پرزدنی، پرگشودنی، سفری نه کورسوی چراغی به بام هستی بود نه آفتاب به باغ جهان صفا می‌داد نه ماه جاذبه ی خاک را صلا می‌داد نه اختران به قناری سلام می‌گفتند نه باغ، مژده ی صبحی به شام ما می‌داد به ‌ناگهان گل وحی از حرا شکوفا شد به کوه لرزه درافتاد و پُر ز آوا شد به گوش‌های محمّد صدا صدا پیچید «بخوان به نام خدا» خواند و خواند و گویا شد بخوان به نام خدایی که آفرید تو را میان آینه و آب برگزید تو را بخوان به نام خدایی که با عنایت خاص برای زینت گلدان خویش چید تو را به نام او که قلم را به دست انسان داد بدین‌ وسیله به اندیشه ی نهان، جان داد تو را ودیعه ی پیغمبری عطا فرمود بدین مقام تو را عزّت فراوان داد بخوان که عالم اندیشه پر ز نور شود تمام کوچه پر از جلوه ی حضور شود بخوان که عطر خدا در جهان شود جاری بخوان که قلب جهان غرق در سرور شود و خواندی آن‌ همه آیات کبریایی را پیام‌های روان‌پرور خدایی را تو آمدی و به پرواز آشنا کردی تمام سوخته‌بالان استوایی را تو آمدی و بر این خاکدان بهار شدی طلوع کردی و خورشید ماندگار شدی کتاب نور به دست تو داده است خدا که نوربخش شب تار انتظار شدی تمام زنده‌دلان، سرخوش از سبوی تواند همیشه سرخوش آیات مُشک‌بوی تو‌اند از آسمان و گل و نور آن چه می‌بینم تمامشان متأثر ز خُلق ‌و خوی ‌تواند به کائنات! که خورشید کائنات تویی به جسم مُرده ی عالم گل حیات تویی قسم به لوح و قلم! عرش و فرش می‌دانند به روز واقعه، آیینه ی نجات تویی" @nohe_sonnati
مرا امشب رها کرده است بر بال دعا احمد که این گونه شده ذکرم میان ربنا احمد به دور سجده هایش کعبه می گردد نمی دانم چه دیده از خدای خود در این غار حرا احمد خدا را در صفات اعظم خود دیده یک چله تجلی می کند من بعد، از ذات خدا احمد چهل سال است جبریل امین در پشت در مانده تکلم می کند حالا میان طور با احمد نباید گفت نور و فوق کل نور جایی که ندارد در میان آسمان هم ردپا احمد نمی خوانیم احمد را بدون ذکر یا الله نمی گوییم بسم الله را بی اذن یا احمد صدا از عالم بالاست از حیدر الی حیدر نمی بینیم در افلاک جز احمد الی احمد نمی دانم به معشوقش کنم تشبیه یا عاشق علی وقتی که می گوید به سلمان، کُلُّنا احمد نمی خوابد کسی در جای احمد جز علی یعنی ندارد جانشینی بعد خود جز مرتضی احمد شدم در قاب قوسین چهار ابرو چه سر در گم نفهمیدم کجای شعر علی بود و کجا احمد برای دیدن شأن نزول فاطمه بوده تنزل کرده در دنیا اگر از ابتدا احمد اذان سر می دهند از عرش، با نام علی اکبر تجلی می کند هر بار در کرب و بلا احمد بُرش دادند شاید خرد گردد آینه اما... فقط تکثیر می کردند از آیینه ها احمد @nohe_sonnati
خبر دهید به عالم شد انتخاب محمد نوشته با خطِ بعثت؛ رسولِ ناب محمد شدی محافظِ قرآن، دلیلِ آیه ی «إقرأ» تویی حدیث مفصّل از این کتاب، محمد اصولِ بندگی ات بی حساب بود و خدا هم سلام بر تو رسانده چه بی حساب محمد هوای غار حرا شد چه عاشقانه معطر تویی گلِ صلوات و تویی گلاب محمد قسم به مُهر نبوت که بینِ کتف تو خورده فقط تو حضرتِ احمد شدی خطاب محمد کنار کعبه ی توحیدی ات سرانِ قریش شدند لال تر از لال و بی جواب محمد زمان زمانه ی ظلمت! ندا رسید از عرش تو نور حقّی و بر این جهان بتاب! محمد نماز و روزه و در هرآن چه خیری هست تویی شریک، تویی اصل این ثواب محمد مرورِ واقعه ی لیلة المبیت آمد شده ست حافظ جان تو بوتراب محمد نه آن حرامیِ ترسو؛ فقط علی خوابید شبانه جای تو در بینِ رختخواب، محمد دلیل بعثت تو شد علی ولی الله که در غدیر به دستت شد انتخاب؛ محمد! @nohe_sonnati
نفسی تازه شد از عطر خدایی آری شد عطا باز به ما فیض گدایی آری شد نصیب دل غمدیده صفایی آری شد غزلخوان همه عالم به نوایی آری شعر ، الهام ز سرچشمه ی سرمد دارد تا که بر دل همه دم نور محمد دارد باز ماه رجب از نور منور گشته به شمیم قدم دوست معطر گشته چشم در راه نبی دیده ی حیدر گشته گو خدیجه، که عزیز تو پیمبر گشته شد پیمبر به همه آن که خدای کرم است شد پدر بر همه آن کس که یتیم حرم است آمد از غار پیمبر نفسش قرآن شد قبله ی کعبه شد و بر تن کعبه جان شد جان جانان شد و جانش به ره جانان شد بعد از آن عشق به احمد محک ایمان شد اولین مرد علی بود مسلمانش شد و خدیجه که زن اول میدانش شد شب مبعث شده احوال خوشی دارم من همچو مجنون پی هر کوچه و بازارم من گاه مجنون شده ی احمد مختارم من گاه در تاب و تب حیدر کرارم من فاش گویم که به دل هست دو صد شور و شعف می پرد مرغ دل از مکه به ایوان نجف گرچه امشب همه جا نور خدای ازلی ست گرچه احمد همه آیات خداوند جلیست نکته ای هست که در گفتن آن شکی نیست نمک سفره ی احمد همه دم نام علیست همه جا یار نبی حضرت حیدر بوده و علی بود که دلدار پیمبر بوده و علی بود که در جای پیمبر خوابید و علی بود که جز روی خدا هیچ ندید و علی بود که دل از همه ی خلق برید و علی بود که انگشتری اش را بخشید نیست بالای دو دستان علی دیگر دست مدح حیدر چه کنم تا که خدا مداح است مدح حیدر بشنو روی خدا دارد او فاطمه محور اصحاب کسا دارد او چو حسن شیر جمل شاه عطا دارد او چو حسین پادشه کرب و بلا دارد او زینبی مردتر از از هرچه پسر دارد او شیر مردی چو ابوالفضل قمر دارد او @nohe_sonnati
فصلی از نور ورق خورد و زمان روشن شد به زمین آمدی و چشم جهان روشن شد آمدی مونس تنهایی انسان باشی سبب ریزش خیر از لب باران باشی آمدی کینه ز دل های بشر رانده شود مهربانی خدا با تو شناسانده شود تکیه بر شانه ی لبخند تو می داد جهان ماه و خورشید به دنبال نگاهت نگران خاک تا عطر قدم های تو را می بویید باغ در باغ، بهشت از نفسش می رویید "نشنیده ست کسی زخم زبانت را نه جان خود می دهی و مال امانت را نه " و خدا خواست که پایان رسالت باشد خواست بر دوش تو این بار امانت باشد پیک نور است خبر از سحری آورده از عزیزی به حبیبی خبری آورده ایستاده ست خدا محو تماشا "اقرَأ" چشم و گوشند همه عالم بالا "اقرَأ" تو بخوان رونق بازار رطب را بشکن گوشه چشمی بکن و شیشه ی شب را بشکن عطر گیسوت گرفته همه ی عالم را آبرو داده به تکریم، بنی آدم را حُسنی از یوسف و داوود و مسیحا داری "آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری" با خودت جلوه ای از عرش برین آوردی سیزده شاخه طوبی به زمین آوردی بولهب ها همه از جذبه ی تو حیرانند "عشق داند که در این دایره سرگردانند" ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندت همگی در به در رایحه ی لبخندت نفست گرم الا کودک چوپان حجاز! آیه در آیه بخوان از تب باران حجاز "بِاسْمِ رَبّک..." بگشا دفتر دانایی را هدیه کن دست خدا این همه زیبایی را "أَنذِر…"ای عشق در این قوم اگر مردی هست چشم در چشم خطر گر که هماوردی هست پس همان ها که زِ چشمان تو سر چرخاندند "ها علی بشر کیف بشر" را خواندند ماه را بر سر دست تو تماشا کردند پشت هم معجزه دیدند و حاشا کردند قصه از وادی عشق است و ندارد پایان چشم این بادیه شور است، حذر کن باران! @nohe_sonnati
چو بر اریکه سوار آن یگانه فارس شد پیاده یوسف و یعقوب و نوح و یونس شد بزرگ مکتب توحید را مؤسس شد « ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد» قدم نهاد به خاک احمد فرشته سرشت گرفت گلشن هستی طراوتی چو بهشت به مزرع دل عشاق تخم عاطفه کشت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرٌس شد» به سوی او زده پر مرغ فکرت اُدبا به خوی او گرویده بُتان پاک قبا ز روی او شده شرمنده مهر و مه عجبا «به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد» یگانه گوهر گنجینه ی طریقت اوست امیر کشور عشق است و دولتش نیکوست شکوه معجزه را بنگر و مگو جادوست «به صدر مِصطَبَه ام می کشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد» به بام عرش، ملائک زدند پرچم نور شد از تجلّی او چشم بت پرستان کور بگو به غصّه و غم دور باش از ما دور «طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منَش مهندس شد» دهد منادی غیب از فراز عرش ندا رسید مظهر حق رکن دین و میر هدا به پاس مقدمش ای جرعه نوش پاک ردا «لب از ترشّح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد» بیا بنازمت ای شهسوار عرصه ی جود بخوان ترانه ی پر شور حمد یا محمود تو در قیام و ملائک به سجده اند و قعود «کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد» فرشته آمد و بگریخت دیو با خواری به جمع دلشدگان مژده داد و دلداری شدم به رغم رقیبان غلام درباری «چو زر عزیز وجودست نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد» به عاشقان خبر وصل دوست برسانید سرود گرم محبت ز نای جان خوانید به مقدمش چو «کلامی» گلی بیفشانید «ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که «حافظ» از این راه رفت و مُفلس شد» @nohe_sonnati
و آن شب از شميم عطر نامش گلستان پر شد تمام خانه از بوی خوش اين ميهمان پر شد شگفتا "يوسفی در کاروان حسن پيدا شد" که از نور جمالش صحن جان عاشقان پر شد گريبان چاک کرد از مقدم او طاق کسرايی زمان خالی شد و درياچه های باستان پر شد سماع لحظه ها از چشم صحرا سرخ می باريد فرشته بس! دگر ميخانه ی پير مغان پر شد خبر دادند سيمرغی ز کوه طور باز آمد که از آوای سرشارش تمام آشيان پر شد چنان مضمون صفت بود آن دو چشمان غزل گونش که تا يک پلک زد ديوان جان شاعران پر شد طواف لاله گرد کعبه ی آيينه ديدن داشت شبی که مکه از نام محمد ناگهان پر شد @nohe_sonnati
ابتدای خلقت ما از علیست نیز اصل طینت ما از علیست ما ز کَرَّمنا کرم دریافتیم در حقیقت عزت ما از علیست از محمد بعثت اسلام شد آری آری بعثت ما از علیست صنعت دست علی هستیم ما هستی ما، صُنعتِ ما از علیست ربّ ما، ربّ جلی ربّ علیست لاجرم تربیّت ما از علیست سوره ی اخلاص خود باشد گواه کُنه ذات فطرت ما از علیست معنی ارکان کل شییء چیست رکنِ رُکنِ مکنت ما از علیست ما که از لطف قدیم احسان شدیم نسل، نسل قدمتِ ما از علیست کار ما از روز اول عاشقی شک مکن این عصمت ما از علیست چیست هبنی لاِبتداء نعمتک بخشش هر نعمت ما از علیست "از علی آموز اخلاص عمل" بر فقیران خدمت ما از علیست بر جمال ما نوشته یا علی صورت ما سیرت ما از علیست از ازل تا حشر یک حرف است و بس هرچه پرسی علت ما از علیست بی علی توحید هم معنا نداشت با خدا هم وحدت ما از علیست از نبوت تا ولایت بی گمان خطّ و ربط بیعت ما از علیست فرصت حیدر شناسی مبعث است عید مبعث، فرصت ما از علیست آیه آیه آن چه از احمد رسید گفت یا حق آیت ما از علیست بسم ربّک گفت بر احمد، علی گفت یا رب صحبت ما از علیست فطره الله التی در جان ماست با خدا سنخیت ما از علیست چارده معصوم یعنی مرتضی خاندان عترت ما از علیست هم اصول و هم فروع دین ما هم جنان و جنت ما از علیست در عبادت خشیت ما از علیست در شهادت حاجت ما از علیست معنی یعلوا و لا یعلی علیه در حقیقت هیبت ما از علیست جز تولا و تبرا نیست دین با همین دو، رفعت ما از علیست خصم ما مرعوب اگر از ما شود در دل او سطوت ما از علیست برقی از تیغ علی شمشیر ماست اقتدار و قوت ما از علیست رهبر آن جا یک حدیث ناب گفت گفت کسب قدرت ما از علیست مرد رزم روز تحریمیم ما روز غربت، نصرت ما از علیست دولتی خواهد کریمه، این دیار اعتبار دولت ما از علیست همنشین دشمنان کی می شویم ملت ما، حکمت ما از علیست بعدِ تهدیدش مقاوم تر شدیم همت ما نیت ما از علیست حق مولا را ادا خواهیم کرد در ولایت طاعت ما از علیست یادگاری از امام است این نظام پرچم ما رایت ما از علیست یار هر مظلوم و محرومیم ما این خدایی سنت ما از علیست قلب ما جای علی مرتضی ست خوی ما و محنت ما از علیست کربلا را از علی داریم ما روضه ها و هیئت ما از علیست از شب معراج پیغمبر چه گفت گفت با حق، صحبت ما از علیست نوکر زهرای اطهر گر شدیم این لباس خلقت ما از علیست با حسین و با حسن خو کرده ایم حب آل عصمت ما از علیست گر غلامان اباالفضلیم ما این همه شخصیت ما از علیست با رضا دل های ما دارند انس میزبان رأفت ما از علیست حجه بن العسکری را عاشقیم رؤیت آن طلعت ما از علیست ذکر یا مهديست بر لب های ما انتظار دولت ما از علیست @nohe_sonnati
بی مهر علی این ، دل در دام نمی آید جز وِردِ علی ما را ، در کام نمی آید شد حُبّ علی ما را از روز ازل روزی ساقی به سوی مستان بی جام نمی آید آدم که شده مسجود حق را به علی بشناخت وَر نَه ز هبوطش این اکرام نمی آید نوح از کرَم مولا شد ناجیِ قوم خویش وَرنَه نظرِ لطفی مادام نمی آید آتش که گلستان شد بر حضرت ابراهیم دانست که بی مولا فرجام نمی آید عیسی دمِ گرم خود از ذکر علی دارد وَر نَه به دعای او الزام نمی آید موسی دل دریا را بشکافت به نام او ورنه مددی در آن هنگام نمی آید همراهِ پیمبرها مخفی است علی، اما همراه نبی جز با اندام نمی آید در فلسفه ی بعثت سِرّیست نهان حق را بی حبِّ علی دینِ اسلام نمی آید اسلامِ پیمبر جز ابلاغِ ولایت نیست جز امر علی امری اعلام نمی آید رمزیست در این نکته رازیست در این جمله جز سِرّ علی در گوش پیغام نمی آید در قلب محمد حق تمثالِ علی بنهاد زین رو به لبش غیر از این نام نمی آید فرمود: سخن با تو با صوت علی گویم چون جانِ تو جز با او آرام نمی آید آیاتِ خداوندی با لحنِ علی زیباست بی صوت علی این کار انجام نمی آید هر سوره امینِ وحی با ذکر علی آورد جبریل که بی اِذنش اعزام نمی آید چون ختم رسل هر بار تا غار حرا می رفت می دید که جز مولا همگام نمی آید هر جا که رود احمد آن جاست علی قبله از هیچ مصلّایی ناکام نمی آید بی یادِ علی هرگز قرآن نشده نازل در ذهنِ نبی هرگز اوهام نمی آید در منطقِ پیغمبر شک نیست علی مولاست در گفتنِ این مطلب ابهام نمی آید این هست نبی الله او هست ولی الله بی همرهیِ مولا یک گام نمی آید از یک شجرند این دو یک ریشه و یک ساقه دین بی شجرِ طوبی تا بام نمی آید این دین نبوی، اما ذاتی علوی دارد بی ذات کسی در هیچ اِفهام نمی آید او کاشفِ کرب است و از یار زُداید غم تا هست علی او را آلام نمی آید این قصرِ مَشید است وآن بِئرِ مُعَطَّل شد بی عدل که اجرای احکام نمی آید او تیغ دو دم دارد در پنجه علَم دارد دین جز به علی تا این ایام نمی آید شد جانِ نبی حیدر جانانِ نبی حیدر جز او شبِ جانبازی در دام نمی آید بس دور و برِ احمد او شد سپرِ احمد فرمود تو را غیر از زهرام نمی آید زهرا سپرِ او شد دفعِ خطرِ او شد فرمود که یاری بر مولام نمی آید بانو چه تلافی کرد در کوچه طوافی کرد می گفت دگر وقتِ اقدام نمی آید بهتر که بمیرم در مظلومیَت ای حیدر جز این به تلافی از بابام نمی آيد از سینه و از پهلو خون ریخت و می فرمود: هرگز به برِ ظالم آرام نمی آید با خویش مگو از چه آقام نمی آید تا کس نکند سعیی اَنعام نمی آید هر قافله در هر راه گردید اگر آگاه در گوشِ دل از دشمن پیغام نمی آید ما امتِ زهراییم ما شیعه ی مولاییم دشمن نکند تهدید کس رام نمی آید ایران ز دو صد تحریم هیهات شود تسلیم آن روز نخواهد دید آن شام نمی آید دستِ طمعِ دشمن کن قطع از این کشور خیر و برکت از این برجام نمی آید دستِ طمعِ مفسد کن قطع ز بیت المال ای شیخ تو را خیر از اقوام نمی آید مسئول قضا باید بر دار کِشد فاسد فریادِ عدالت بی اعدام نمی آید یاریِ علی باید تا منتقمَش آید تا شیعه مهیا نیست صَمصام نمی آید ما یار علی هستیم غمخوار علی هستیم کس در دو جهان چون ما خوشنام نمی آید @nohe_sonnati
آن که رخساره ی او رنگ محبّت دارد نور توحید بود آن چه به طلعت دارد بی وضو جن و ملک نام نکویش نبرند نام او نزد خدا عزّت و حُرمت دارد نام او هست صفابخش دل اهل جهان که به اندازه ی فردوس طراوت دارد اوست خورشید نبّوت که ز روز خلقت مهر او در دل هر ذرّه اقامت دارد این همان محیی دین است که از روز ازل به روی شانه ی خود مُهر نبّوت دارد این همان سرو سرافراز و همیشه سبز است که به سر در همه جا ابر کرامت دارد این همان واسطه ی مبدأ فیض ازلی است که ز انوار خدا نور بصیرت دارد این همان سوره ی نور است به قرآن مبین که در این آیه خداوند بشارت دارد این همان شاخه ی طوباست که در فردوس است این همان عطر نفیس است که جنت دارد کرد خورشید نبّوت ز حرا تا که طلوع آسمان دید به رخ نور هدایت دارد همه ذرّات در آن روز به حیرت دیدند که به قدقامت خود شور قیامت دارد سند روشن توحید پرستی با اوست همرهش مژده ای از صبح سعادت دارد در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوست گرچه بر شانه ی خود کوه رسالت دارد تا به معراج خدا سیر و سفر کرد شبی آن که جبریل به او عشق و ارادت دارد در حرمخانه ی حق محرم اسرار خداست با خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد اوست پیغمبر رحمت که به پای میزان بر همه اهل جهان لطف و عنایت دارد ای وفائی به گل روی محمّد صلوات بُردن نام رسول است که لذّت دارد @nohe_sonnati
ز انواری که تابان است امشب حرا آیینه بندان است امشب حرا آن غار متروک زمان ها تجلی گاه قرآن است امشب حرا آن غار دور افتاده از شهر ز شوکت قبله ی جان است امشب حرا هر قلبه سنگش نقشِ قبریست که همچون اشک لرزان است امشب حرا سر برده در دامن نداند که خورشیدش به دامان است امشب ز خورشیدی که او دارد به دامان جهانی نور باران است امشب ز اعجازی که او دارد پیاپی حرا مبهوت و حیران است امشب شروع عصر ناب حق پرستی طلوع ماه ایمان است امشب حرا آن معبد مأنوس احمد ز نور وحی رخشان است امشب حرا طور تجلی هست و او را امین وحی مهمان است امشب به مأموریتی جبریل تا أرض روان از سوی یزدان است امشب به کف لوحی ز اسرار الهی به لب آیات رحمان است امشب که این آیات برخوان یا محمد بِاِسم ربک الأعلی محمد @nohe_sonnati
دوبیتی چه کاری با حرا کردی محمد حرا را کبریا کردی محمد فدای تو که با اسلام نابت جهان را با صفا کردی محمد ▪️ کتاب عشق را شیرازه کردیم که اسلامِ تو ، پُر آوازه کردیم لباسِ فاخرِ پیغمبری را به قدّ و قامتت اندازه کردیم ▪️ به کوه نور تابیدی چنان ماه مخور غصه که پیروزی در این راه رسول ما خیالت جمع باشد که همراه تو می گردد یدالله ▪️ اساس شرک از بنیان شکستند سران فتنه و طغیان شکستند زمانی پرچمت افراشتی تو ابوجهل و ابوسفیان شکستند ▪️ به حق ، چشم ترت هم یا علی گفت خدیجه همسرت هم یا علی گفت زمانی دین خود ابلاغ کردی قویّاً حیدرت هم یا علی گفت ▪️ تو را مُهر نبوت بر جبین خورد به دردِ تو امیرالمؤمنین خورد علی وقتی که با تو کرد بیعت نظام کفر یکجا بر زمین خورد ▪️ درِ فیضت همیشه بازِ باز است همیشه پیرو تو سرفراز است خدا می خواهد این را تا قیامت همیشه پرچمت در احتزاز است @nohe_sonnati
چنان که خوانده خداوندت بخوان تو نیز خدایت را چنان که بشنودت تاریخ که آیه آیه صدایت را اراده کرده برانگیزد خدا صدای تکامل را در انعکاس خودت ریزد طنین غار حرایت را و ما محمدٌ الّا تو که گل نکرده مگر با تو ازل خروش تو را در خود ابد صدای رسایت را جهان هر آینه می سوزد اگر که سایه نیندازی بگیر بر سر این عالم تو سایه سار عبایت را به راه مانده قیامت را سه سال شعب ابیطالب زمان رسیده که بگذاری درون حادثه پایت را بنای کفر براندازی به فتح مکه بپردازی و تا همیشه برافرازی به روی کعبه لوایت را هزار لات و هبل از رو هزار بولهب از یک سو نشسته اند چه فرعون ها که بشکنند عصایت را چقدر مثل اباذرها نشسته دور تو سلمان ها بلال ها قَرنی هایت رها نکرده ردایت را الا مدینه ی دانایی ! نشسته پشت دریم امّا اجازه ای که درون آئیم، اجازه ای که ولایت را...! @nohe_sonnati
بر گوش می رسد ز حرا بانگ یا علی باشد شب زیارت شیر خدا علی پر می کشد دلم شب مبعث سوی نجف در حیرتم نبی شده مبعوث یا علی یک نور بوده اند از اول دو تا شدند این مصطفی محمد و این مرتضی علی پس می رَوی اگر به نجف زیر لب بگو یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی @nohe_sonnati
دوبیتی صد سوره در آیینه ی نامت پیداست تصویر کلیم در کلامت پیداست این‌بار درون سینه یاسین داری از عطر دل‌انگیز سلامت پیداست @nohe_sonnati
"بگو چگونه از عروج تو خبر بیاورد؟! فرشته هر چقدر هم که بال در بیاورد چگونه ممکن است که پیمبری در این جهان از آیه‌های چشم تو زلال‌تر بیاورد؟! تویی تو نور بی‌کران، اشاره کن که آسمان برای سینه چاک تو شدن قمر بیاورد هزار مدعی یکی حریف غم نمی‌شود بگو به هر که مرد عشق شد جگر بیاورد تو جاده‌های عشق را به انتها رسانده‌ای خدا چگونه بعد تو پیامبر بیاورد؟!"! @nohe_sonnati
"کيستی ای خنده‌هايت رحمةٌ للعالمين گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین ای اشارت‌های ابروهای تو لا ريب فيه مهربانی‌های چشمانت هدیً للمتقين ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من عروة الوثقی‌ست دامان تو يا حبل المتين ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش تا طلوع فجر قرآن‌ها بخوانی با یقین در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری راز بگشا ای نماز اولين و آخرين نخل‌ های سال‌ ها خشکيده خرما می‌دهند می‌نشينی تا کنار اين دل چادرنشين" @nohe_sonnati
دوبیتی صد سوره در آیینه ی نامت پیداست تصویر کلیم در کلامت پیداست این ‌بار درون سینه یاسین داری از عطر دل‌انگیز سلامت پیداست @nohe_sonnati
"حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش باید نماز بست نمازی به قامتش این نور از کجاست که همواره روشن است این شعله چیست در دلمان جز محبتش جاری شده‌ست چشمه ی آیات در حجاز گل‌ها شکفته‌اند برای تلاوتش حسن ختام و نقطه ی آغاز دهر بود حسن ختام بود شروع نبوتش از آسمان غار حرا نور می‌رسید نوری که داد مژده برای رسالتش دستان اتحاد نباید جدا شوند آری امید داشت به دستان اُمّتش" @nohe_sonnati
از عرش حق جبریل با پیغام سرمد آمده در پیشگاه مصطفی از سوی ایزد آمده با بانگ اقرا بسم رب در نزد احمد آمده از سوی رب العالمین خلاق امجد آمده گوید بخوان با نام رب یا رحمه للعالمین تو آخرین پیغمبری در آسمان ها و زمین غار حرا سرچشمه ی انوار وهم اعجاز شد آن جا رسول الله با جبریل هم آواز شد آیات حق نازل شد و لطف خدا آعاز شد ذکر امین وحی با ذکر نبی دمساز شد گفتا تو با نام خدا از خلقت انسان بخوان یا رحمه للعالمین قرآن بخوان قرآن بخوان جشن کتاب الله با انوار رحمت آمده بر مسلمین و مؤمنین نور هدایت آمده تبریک باد و ‌تهنیت چون عید بعثت آمده عید بزرگ مسلمین جشن رسالت آمده با عرض تبریک آمده (مؤمن) به دربار رضا خواهد ز ارباب کرم امشب برات کربلا @nohe_sonnati
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بی‌نوایی‌ها ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ‏«ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ بت‌ها ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎم‌آﻭﺭ ﺻﺒﺢ! ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ... ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌قرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‌ﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ... ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ... ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ دست‌های ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ؟ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ... ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ گل‌ها ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ! ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟ ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟... ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ! ﻟِﻮﺍﯼ ‏«ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ‏» ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ @nohe_sonnati
دوباره باز می گیرم به سر نام محمد را به سر مستی دلم گیرد به کف جام محمد را اگر مرغ دلم رانده شده از کل این یاران کبوتر بچه می داند ره بام محمد را من از عالم فقط خواهم رضایت مندی یزدان بگیرد قلب مشتاق و دلم کام محمد را غم دل را تو می دانی به هرچه هست آگاهی خداوندا! جهانی کن تو اسلام محمد را مدینه شهر پیغمبر دوباره دعوتم کن تا بگیرد جان من عطر گل اندام محمد را خوشم با یاد عطر او خدایا شکر ممکن شد بگیرد این دل تنها" چو انعام محمد را @nohe_sonnati
دوبیتی آورده جبریل امین از سوی داور امر رسالت در حرا بهر پیمبر اقرا باسم ربک بودی پیامش با آن پیام احمد شدی بر خلق رهبر ▪️ چون شد چهل ساله نبی حق با عنایت او را رسانیدش به اورنگ رسالت در کوه حَرّا جبرئیل از سوی داور دستور آورد و نمود ایشان اطاعت @nohe_sonnati