افق فضل و شرف را قمری پيدا شد
يا كه در طور ولايت شجری پيدا شد
باز از بحر ولايت گهری پيدا شد
نخل سرسبز ولا را ثمری پيدا شد
در سماوات و زمين جشن عظيم است امشب
عيد ميلاد كريم ابن كريم است امشب
در رياض علوی سرو روان اين پسر است
نجل مولای كريمان جهان اين پسر است
بهترين زاده ی ابناء جهان اين پسر است
فخر دين، قبله ی دل، كعبه ی جان، اين پسر است
اوست سروی كه بود دامن هستی چمنش
صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش
اهل فضل و شرف و علم زعيمش خوانند
خيل عبّاد همه عبد عظيمش خوانند
صاحبان كرم و جود كريمش خوانند
آيت رحمت رحمان و رحيمش خوانند
اوست ماهی كه بر ابناء زمان می تابد
نورش از ری به همه خلق جهان می تابد
قامتش سرو و لبش كوثر و رويش ماه است
زائر مرقد او زائر ثارالله است
حرمش كعبه ی آمال دل آگاه است
حَسنی حُسنش برِ خلق چراغ راه است
خاص و عامند ز هر سوی رهين كرمش
دل صد قافله سر گرم طواف حرمش
نعمت سايه ی اين دسته گل عترت را
بر شما داده خدا اين شرف و رفعت را
اهل ری قدر بدانيد چنين نعمت را
فيض همسايگی تربت آن حضرت را
بال جبرئيل زده سايه به بام و درتان
اين شما، اين حرم زاده ی پيغمبرتان
يا حجاز است و بُوَد كعبه ی جاويدانش
جان من، جان همه خلقِ جهان قربانش
ری سپهر و حرم اوست مه تابانش
برتر از عرش بُوَد بارگه و ايوانش
دوست دارم كه شب و روز ز لطف و كرمش
پر زند مرغ دلم يكسره سوی حرمش
آيه ی وحی در اين خانه كتابت دارد
زير اين قبّه دعا كن كه اجابت دارد
زائر او به خدا فيض قرابت دارد
در و ديوار حرم نقش نجابت دارد
ماه صد انجمن اين جاست خدا می داند
آفتاب حسن اين جاست خدا می داند
خاک درگاه تو بر درد دل خسته شفاست
سر به خاک حرمت گر نگذاريم جفاست
اي گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست
كرم و جود تو بر ما به عيان و به خفاست
«ما به اين در، نه پی حشمت وجاه آمده ايم»
«از بد حادثه اين جا به پناه آمده ايم»
حُسن پيداي حَسن سرّ نهان حسنی
بلكه جانان همه خلق و تو جان حسنی
تو به باغ دل ما سرو روان حسنی
نخل طاها و گل عطر فشان حسنی
ما به خاک حرمت روی نياز آورديم
حاجت خويش به درگاه تو باز آورديم
عصمت فاطمه و عزّت حيدر داری
تو مقام از سخن مدح فراتر داری
تو عطا و كرم آل پيمبر داری
ز حسين و ز حسن جلوه ديگر داری
جان به قربان تو ای سيّد پاكيزه سرشت
شهر ری از تو بهشت است بهشت است بهشت
به تو و عزّت آباء کرامت سوگند
به خدا و به رسول و به امامت سوگند
به جلال و به كمال و به مقامت سوگند
به نماز و به قعودت، به قيامت سوگند
تو كه سايه به سر خلق دو عالم فكنی
چه شود گر نگهی جانب «ميثم» فكنی
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ولادت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
@nohe_sonnati
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم
آسمان معرفت را در زمین شمسالضحایم
کعبهام، رکنم، مقامم، مروهام، سعیم، صفایم
منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده
در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانیهـا زمینیها صدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم
تشنگان چشمه ی توحید را آب زلالم
بندهام اما چو حی بیمثالم، بیمثالم
فیضبخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من علی بن جواد بن رضا را نور عینم
پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم
گرچه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم
هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم
هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم
بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم
پاسخ موسی بن عمران را به کوه طور دادم
حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم
همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکلگشایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
من به شهر سامره خود کعبه ی اهل یقینم
پر زند همچون کبوتر در حرم روحالامینم
حاجت کونین میبارد چو باران زآستینم
حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدستههایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم
خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم
همچو قرآن بود روی سینه ی بابا مقامم
خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم
دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه رایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
جلوه ی معلوم و نامعلوم را دیدند در من
سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من
انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من
فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من
چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را
لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را
تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را
بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را
خشت خشت قبر ویرانگشتهام گوید ثنایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد
هرکه مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
وآن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد
درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد
ای خوشا آنکس که گوید مدح، چون میثم برایم
من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ولادت_امام_حسن_عسکری_ع
@nohe_sonnati
ای درود از داورت، بر جمال داوری
ای به خیل انبیات جز محمّد سروری
رتبـهات بالاتــر از رتبــه ی پیغمبــری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
*
ای رخت آیینـه ی چارده خورشید نور
صـد کلیـمالله را طورِ نـور و نور طور
منجی کل وجود کرده از صلبت ظهور
نام نیکویت حسن چشم و چراغ حیدری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
*
خرم از رویت وجود روشن از نورت فضا
نجـل پـاک فاطمه نـور چشم مـرتضی
حضرتت دوم حسن سومیـن ابنالـرضا
محو خورشید جمالت مهر و ماه و مشتری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
*
انبیـا مشتـاق تـو اولیــا دلبـــاخته
در مـه رویت خدا عکس خود انداخته
هیچ کس قدر تو را جز خدا نشنـاخته
آری آری قدر گوهر را که داند گوهری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
*
از خـدا و انبیــا بر تن و جانت درود
آسمانیهـا برنـد بر سر جانت درود
نجل هادی هستی و هادیِ کلِّ وجود
میکند ماه جمالت تا ابد روشنگری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
*
جلـوه ی «الله و نــور» در نجوم ظاهره
بر تو و مهدی سلام از بتـول طاهره
کعبـه اهـل دلـی در زمین سامره
ای ز شهر سامرایت بر خلایق رهبری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ولادت_امام_حسن_عسکری_ع
@nohe_sonnati
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را
که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش
هرکه بگرفته به رخ آبرو از خاک در او
اشک شوق آمده در چشمه ی چشم آب زلالش
هرکه شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش
هرکه شد زائر او، وصل خداوند، حلالش
هرکه بیمهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان
کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش
او بوَد عسکری و عسکر او خیل ملائک
گو بیایند همه دیو صفتها به قتالش
گرچه در تحت نظر بود، ولی فاتح دل شد
که روی سینه بُوَد مهدی موعود، مدالش...
رَفرَفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟
بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش
ز بهشت حرم سامرهاش هرکه گریزد
به خدا دیدن گلزار بهشت است محالش
عوض خشم از او لاله ی لبخند ستاند
هرکه با قهر کند روی به میدان جدالش
صلوات علی و فاطمه و خیل امامان
به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش
گو بگردند ملائک همهجا ملک خدا را
نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش
از خدا تا ابدالدهر جدا مانده و مانَد
هرکه از راه محبت نبرد ره به وصالش
اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دوْرش
اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش
ناز بر جنّت و فردوس کند در صف محشر
گر بوَد در کفن شیعه گیاهی ز نهالش
جان نهم در کف ساقی اگر از لطف و عنایت
دهدم جام و در آن جام بوَد عکس خیالش
قعر دریا و پر کاه خدایا چه بگویم؟
نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟
مدح او گر زِ خلایق نبوَد میسزد آری
پسرش مهدی موعود زند دم ز مقالش...
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ولادت_امام_حسن_عسکری_ع
@nohe_sonnati
ای غبــــار آستــــانت، آبـــروی اهــــل قــم
داده زینت خــاک زوارت بــه روی اهــل قــم
وصف تو محفل به محفل، گفتگـوی اهل قم
روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم
آفتــاب و مــاه، تـا در چـرخِ گیتیپرور است
سایۀ گلدستههایت بر سرِ اینکشور است
دخت موسایی وصد موسی مقیمِ طور توست
وسعت ملک خـدا، غـرق شعـاع نــور توست
عصمت و تقوا و پاکی و شرف،منشور توست
قم اگر گردیده مشهور جهان،مشهور توست
نه فقط«موسیبنجعفر»را سُرورِ سینهای
چـارده معصــوم را ســر تــا قــدم آیینـهای
نخـل موسـای ولایت، بــر نـدارد مثـل تـو
بعـد زینب فاطمــه، کوثــر نـدارد مثـل تـو
هفتمین بحر شـرف، گوهر ندارد مثـل تـو
حجت هشتم، رضا، خواهر ندارد مثـل تـو
چارده خورشیدِ خورشیـد آفرین را کوکبی
بر سر دست پدر، هم فاطمه، هم زینبی
ای بـه جـان و پیکـر پاکت، سلام فاطمه
بضعــــه ی پیغمبـــر اکـرم، تمــــام فاطمه
از دهانـــت ریختــــه دُرِّ کـــلامِ فاطمــه
بر تو چون زهرا برازنده است، نامِ فاطمه
گفتگویت یاد از «امّ ابیهــا» میکند
تا رضا روی تو بیند، یاد زهرا میکند
خاک قم بالد که دارد نقشِ جای پای تو
وحیِ مُنزَل جوشد از گفتارِ روح افزای تو
میبـرد دل از امـامـان هُـدا، سیمای تو
تـا صـف محشـر ســلامالله بـر آبـای تو
گر جهان بار دگـر «موسیبنجعفر» آورد
میتوان چون حضرت معصومه، دختر آورد
روی تو روی بهشت و خوی تو خوی بهشت
نی عجب کز سینهات بوی پدر،بوی بهشت
قم شـده بـا مَقـدم نـورانیَت، کوی بهشت
محو شد از ذهن اهل قم، هیاهوی بهشت
تا به سـوی قم تو را طی سفـر، آغاز شد
یک درِ جنّت به خلق، از جانب قم، باز شد
شعلـۀ داغ پـدر بـر سینـه میزد آذرت
بود از هجر رضا سـوز دل و چشم ترت
حیف در سنّ جوانـی مثل زهرا مادرت،
بعد هفده روز پر زد مـرغ روح از پیکرت
کس نداند آتش داغت به اهل قم چه کرد
با دل زار رضـا آن حجت هشتـم، چـه کرد
اهل قم کز مکتبت علـم حـدیث آموختند
پای تا سر در عزایت چون شرار افروختند
دیده بر تابــوت تـو از چــار جانب دوختند
روز تشییع ات به یـاد دفن زهـرا سوختند
پیکــر پـاک تـو را روز از زمیـــن برداشتند
جسم زهرا را دل شب در لحد بگذاشتند
تربت پـاک تــو را مـــادر زیــارت میکند
هم رســولالله، هم حیدر زیـارت میکند
هم رضا، هم موسیجعفر زیارت میکند
هـر امـام و هــر پیــامآور زیــارت میکند
بارگاه قدس تو، برتـر ز عرش کبریاست
تا خدا دارد خدایی کعبه دلهای ماست
ای مـــزارت کعبـــۀ دل، تربتت، بیـتالحـــرام
تا تـو را یا فاطمه! در شهـر قم باشد مقام
از خراسان میدهد هر صبح،خورشیدت سلام
گویــی از قبـــر رضـــا، بــر اهــل قم آید پیام:
هر که چون«میثم»به خاک این حرم صورت بهشت،
روز محشـر میشـود واجـب بــرای او بهشت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_معصومه_س
@nohe_sonnati
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نور چشمانم! حسین ای راحت جانم!
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب، به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شبها سراغ او، به قبر بیچراغ او
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را
بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را
نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه
نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را
ببر ای دست سالم دست مجروح مرا بالا
که از صورت بگیرم قطره قطره اشک مولا را
ز تو ای دست، ممنونم که بر یاری دست حق
گرفتی از غلاف تیغ قنفذ اجر زهرا را
علی تنها، همه دشمن، تو بشکسته، من افتاده
خدا را، پس که یاری میکند آن یار تنها را؟
اجل را دور سر گردانده ام تا بر علی گریم
و گرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را
من از بهر علی گریان، علی از بهر من گریان
به نوبت زینب غمدیده دلداری دهد ما را
سراپا دردم و لب بستم و خاموشم از گفتن
مگر گاهی که دور از چشم زینب بینم اسما را
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
زینب! مبـاد شِکـوِه ز بـیمادری کنی
آمـاده بـاش تـا کــه پدر پروری کنی
با مرگ من چو روز علی تیره میشود
بایـد بـر او بسـوزی و روشنگری کنی
آن سـان که مادرت به نبی مادری کند
بایـد تــو از بـرای علـی مادری کنی
من دیدهام زبان علی در دهان توست
بایـد تـو بـا زبـان علی، حیدری کنی
مـن کوثـر محمّـد و تو کوثر علی!
آری تـو را سـزد کـه بـر او کوثری کنی
مگذار تا حسین روَد تشنه لب به خواب
بیـدار بـاش تـا کـه بر او ساغـری کنی
از قتلگه گرفته الـی مجلس یزیـد
بایــد تــو بـر حسیـن، پیامآوری کنی
من پای کرسی سخنت میکنم جلوس
وقتی به شهر شام، سخـنگستری کنی
فریــاد زن، خــروش برآور، سخن بگو!
آن سـان کـه از رسـول خدا دلبری کنی
«میثم» بگیر درس ولایت ز فاطمه
خواهـی اگــر بـرای علی شاعری کنی
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
منم تنهای تنها و تویی تنهاترین یارم
مرو مگذار تنهایم که من تنها تو را دارم
تو هم جان علی هم حافظ جان علی بودی
چگونه پیکرت را در درون خاک بگذارم
منم مشکل گشای خلقت و دست خدا زهرا!
ببین بی تو چه مشکل ها که افتاده است در کارم
همه غم های عالم بین ما تقسیم شد آری
که تو از درد می نالی و من از غصّه بیدارم
دو چشم بسته و قدِّ خم و ضعف تنت گوید
که امشب می روی از دستم ای مظلومه بیمارم
بزن چادر کنار از رخ که هنگام جدایی شد
مپوشان روی خود را از من ای شمع شب تارم
بنالید ای تمام چاه ها ای نخل ها بر من
که زهرای مرا کشتند پیش چشم خونبارم
دو دست بسته از خانه مرا بردند در مسجد
عدو نگذاشت یارم را ز روی خاک بردارم
بگو بغض گلو را پیش چشمم بشکند زینب
سکوت سینه سوزش داده بیش از گریه آزارم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
منکران قتل زهرا گوش گوش
حامیان قاتل زهرا خموش
قتل دخت مصطفی افسانه نیست
قصه ی شمع و گل و پروانه نیست
آتش افروزی به بیت بوتراب
پیش ما روشن تر است از آفتاب
دارم از اهل مخالف چهل سند
چهل سند جمله صحیح و مستند
که فلانی گفت با حبل المتین
نفس پیغمبر امیرالمؤمنین
کای علی بیرون بیا از خانه باز
بر خلیفه دست بیعت کن دراز
گر ز خانه پای نگذاری برون
ور نیایی جانب مسجد کنون
به خداوندی که جان داد و تنم
خانه را با اهلش آتش می زنم
پاسخش گفتا یکی در آن میان
با چه جرأت از تو سر زد این بیان
هیچ می دانی که در این انجمن
زینبش است و حسین است و حسن
گفت حتی با حسین و با حسن
بایدم این خانه را آتش زدن
او برون استاده مولا در درون
او قسم خورد و علی نامد برون
چون علی بیرون نیامد لاجرم
دود آتش رفت بالا زان حرم
از هجوم دشمنان در باز شد
حمله بر بیت الولا آغاز شد
حال می پرسم که آیا فاطمه
بی تفاوت بود در بین همه؟
نیست هرگز یک مسلمان باورش
فاطمه غافل شود از شوهرش
بین دشمن یار را تنها نهد
بهر حفظ جان علی را وا نهد
او از اول پشت در استاده بود
بر دفاع شیر حق آماده بود
دید دشمن گشته زهرا سدّ راه
تازیانه رفت بالا آه آه
سدّ راه خویش را برداشتند
پای در بیت خدا بگذاشتند
داشت زهرا دامن حیدر به دست
زان غلاف تیغ دستش را شکست
میثم این جا دیده را خونبار کن
باز هم این بیت را تکرار کن
قتل ناموس خدا افسانه نیست
قصه ی شمع و گل و پروانه نیست
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
پیغمبری که یک عمر، غمخوار امتش بود
روی کبود زهرا، اجر نبوتش بود؟
ای خاک بر سر من مردم شدند دشمن
با بانویی که قرآن درس محبتش بود
زهرا که بر نمازش حق افتخار می کرد
بی حرمتیِّ امت اجر عبادتش بود
جان داد مخفیانه تشییع شد شبانه
بیت الولایه ی او، دار الشهادتش بود
با هیچ کس نمی گفت از درد خویش اما
دیوار و در، کتابِ، ذکر مصیبتش بود
تا وقت مرگ پنهان کرد از علی غمش را
بعد از شهادتش هم دستش به صورتش بود
غم های آن شهیده ناگفته ماند اما
حمل جنازه ی او فریاد غربتش بود
با آن که مخفیانه تشییع شد شبانه
لبخند زد به تابوت این درس عصمتش بود
آن پای تا به سر نور رو می گرفت از کور
نیلی چرا زِ سیلی خورشید طلعتش بود
شب بر سر مزارش مولا چو شمع می سوخت
روز آفتاب سوزان زواّر تربتش بود
کوه گناه (میثم) در سیل اشک گم شد
آلوده بود و زین در امّید رحمتش بود
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
از ما چه قابل از احد داورت سلام
از انبیا و از پدر و شوهرت سلام
از حضرت مسیح بر آن یازده مسیح
وز مریم مقدس بر دخترت سلام
تا صبح روز حشر ز آباء و امهات
پیوسته بر تو و پدر و مادرت سلام
تو کیستی که حضرت جبریل بر پدر
با وحی آرد از طرف داورت سلام
شک نیست این که روح تمام پیمبران
آرند روز و شب همه در محضرت سلام
گردد زمام چرخ چو دستاس در کفت
دست خدا! به دست فلکگسترت سلام
از روح حوریان همه بر فضهات درود
وز قلب قدسیان همه بر قنبرت سلام
بر زینبین و مکتب ایثار و صبرشان
بر دامن حسین و حسنپرورت سلام
تو کیستی که خواجه ی لولاک روز و شب
آرد به امر ذات خدا بر درت سلام
زن میکند سلام به شوهر عجیب نیست
گر آورد به محضر تو شوهرت سلام
گویند انبیا همه با ختم انبیا
کای ختم انبیا به تو و کوثرت سلام
تو روح پاک احمد مرسل به پیکری
بر احمد و به روح تو و پیکرت سلام
چون رو کنی به حشر شفاعت ندا دهد
بر لحظه ی ورود سوی محشرت سلام
با دست حیدری ات ز حیدر کنی دفاع
بر دستهای حیدری و حیدرت سلام
اولشهید راه علی، محسن تو بود
بر محسنت که گشت فدا در برت سلام
همسنگر تو کودک ششماهه ی تو بود
ای مادر شهیده به همسنگرت سلام
دشمن ز اشک چشم تو پیوسته بیم داشت
بر اشکهای چشم و به چشم ترت سلام
باید شنید خطبه ای همان از زبان تو
بر منطق و به خطبه ی روشنگرت سلام
هر شب نهاده سر به مزار تو همسرت
پیوسته بر مزار تو و همسرت سلام
دست شکسته ی تو پر از بوسه ی نبی است
بر جایجای بوسه ی پیغمبرت سلام
مویت سفید گشت و سیه گشت معجرت
بر گیسوی سفید و سیهمعجرت سلام
در یاری علی صدف و گوهرت شکست
تا روز حشر بر صدف و گوهرت سلام
پرپر شد از تو باغ گلی بعد غنچهات
بر غنچه و به باغ گل پرپرت سلام
تا جن و انس و حور و ملک زائر تواند
میثم دهد به تربت بیزائرت سلام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati