۴۶
(حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا)
یا رسول الله بر تو نور عینم
فرزند زهرای بتول حسینم
در وقت رفتنم به شور و شینم
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
جدا من عازم سوی کربلایم
به حق مادرم نما دعایم
در وقت رفتنم بود نوایم
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
تویی تمام عمر من حبیبم
بنگر به حال روز من غریبم
کم شده وقت رفتنم شکیبم
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
همره برم علی اکبرم را
همسر خود رباب و اصغرم را
خواهر خود مونس و یاورم را
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
به وقت رفتنم به تاب و تبم
همسفر کلثومم و زینبم
در کربلا فدایی مکتبم
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
ثار اللهم نور دو چشم حیدر
با دشمن دین می شوم برابر
عباس بود مرا همیشه یاور
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
غربت تو نموده ام من احساس
گردیده ام بر یاری تو حساس
با خود برم برادر خود عباس
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
ای که تو بوده ای همه امیدم
راه شهیدان خدا گزیدم
در راه دینت کربلا شهیدم
آه
وقت جدایی است
یا رحمه الله
یا رسول الله۲
#رضا_یعقوبیان
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
۴۷
(حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا)
یا رسول الله من حسین و پور زهرایم
بعد از برادرم حسن بر همه مولایم
دیگر در این شهر شما غریب و تنهایم
تو رسول اللهی
تو رحمه اللهی
مدد رسول الله۲
رسول حق عازم سوی کرب و بلا هستم
در کشتی دین خدا من ناخدا هستم
در کربلا در راه دینت جانفدا هستم
تو رسول اللهی
تو رحمه اللهی
مدد رسول الله۲
ای که تمام عمر من بودی حبیب من
بنگر رسول الله تو بر حال غریب من
کم شده وقت رفتنم صبر و شکیب من
تو رسول اللهی
تو رحمه اللهی
مدد رسول الله۲
همره برم رسول حق علی اکبر را
سکینه و رباب و هم علی اصغر را
همراه با اهل حرم غمدیده خواهر را
تو رسول اللهی
تو رحمه اللهی
مدد رسول الله۲
به وقت رفتنم به تاب و در تبم جدا
در این سفر با اهل بیت و زینبم جدا
در کربلای خون فدای مکتبم جدا
تو رسول اللهی
تو رحمه اللهی
مدد رسول الله۲
یا رسول الله من حسینم هستی حیدر
چون تو رسول سرمدی هستم خدا باور
عباس من یا رسول الله شد مرا یاور
تو رسول اللهی
تو رحمه اللهی
مدد رسول الله۲
با بذل جانم دین حق را می کنم احیا
در بین لشکر عدو من می شوم تنها
گردم شهید راه دین من اندر آن صحرا
تو رسول اللهی
تو رحمه اللهی
مدد رسول الله۲
#رضا_یعقوبیان
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
یا محمد ای مرا نور دو عین
من حسینم من حسینم من حسین
یا رسول الله نگر حال مرا
می روم من سوی دشت کربلا
بهر من جَدّا وداع آخر است
همره من زینب غم پرور است
ظلم و کین دشمنان افزون شده
این دلم از جور و کینه خون شده
بعد داغ مجتبی تنها شدم
من اسیر دست دشمن ها شدم
خون نموده دشمن بی دین دلم
آتشی زد از ستم بر حاصلم
می روم با اهل بیت خانه ام
با گلان و غنچه ی گلخانهام
یا رسول الله نگر جان بر لبم
داغدار گریه های زینبم
همرهم دارم علی اکبرم
شیرِ دشت خون علی اصغرم
می برم من کودک معصوم را
خواهرانم زینب و کلثوم را
با دلی خون از مدینه می روم
با رباب و با سکینه می روم
می برم همره گلان یاس را
شیر دشت کربلا عباس را
در ره قرآن فدایی می شوم
شکرلله کربلایی می شوم
در ره دین خدا جان می دهم
جان ناقابل به جانان می دهم
در ره دین رأس من گردد جدا
تن به روی خاک و سر بر نیزه ها
بر رضای ذات حق هستم (رضا)
دستگیر شیعیانم در جزا
#رضا_یعقوبیان
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
الا ای نغمه های ناله پرداز
محرم از همین حالا شد آغاز
مدینه دارد آهنگ جدایی
حسین فاطمه شد کربلایی
الا ای اشک های پر ز احساس
بپاشید آب پشت پای عباس
غمی از تربت پیغمبر آید
که نجوای علیِّ اکبر آید
الهی دشمنت خواری ببیند
قد و بالای زینب را نبیند
صدای ناله ای در بین زن ها
زده شعله به روی جان و تن ها
الهی می روم با او از این جا
مبادا بی حسین آیم خدایا
وصیت های زهرا را گرفتم
شبانه راه صحرا را گرفتم
مبادا رهبرم تنها بماند
میان لشکر غم ها بماند
الهی با حسینم درد دل هاست
کمی آهسته تر مادر همین جاست
مبادا ای دوای زخم سینه
روی بی خواهر از شهر مدینه
تو باید سرو من باشی برادر
مبادا بی کفن باشی برادر
مبادا شاخه هایم بی گل یاس
جدا گردد ز تن دستان عباس
و یا بی قاسم و اکبر بمانم
عزادار غم معجر بمانم
روم با قوم نامحرم اسیری
ببینم در جوانی رنگ پیری
به نام خارجی از دین و اسلام
روم با دخترت تا کوفه و شام
#محمود_ژولیده
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
مدینه! امامت کجا میرود؟
سفر کرده سوی خدا میرود
دلِ شب، غریبانه تنها حسین
نهان از همه چشمها میرود
مدینه! چـه آرامی و ساکـتی
امـام غریبت کجا میرود؟
مدینه! ز عباس و ا کبر بپرس
اگر میرود شب، چرا میرود؟
مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله
چه عاشق سوی کربلا میرود
اگر جان بـه بزم بـلا میبرد
علیاصغرش را کجا میبرد؟
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نمـاز شب است
همه هـاشمیات، مشغـول ذکر
بیابان پر از نغمه ی «یا رب» است
«طرِمّاح»! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکـان را هم امشب مـدام
غریبانـه ذکر خدا بـر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است
بیابـان! بـزن نـالهای دلـنشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی، خـدا یـارشان
اجل آیـد از ره بـه دیدارشان
متـاعِ همه گشته خونِ گلـو
خداونـد عالم خریـدارشان
شود حجّ شان با شهادت شروع
اسارت بـود آخرِ کـارشان
گواهی دهم در کنـار فرات
بوَد آب شان خون رخسارشان
چو اینان عزیـزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدر شده؟
کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده
در این کاروان کودکی شیرخوار
بـه دامـان مادر کشد انتـظار
که روزی در آغوش گرم پدر
کند تشنه لب، جان خود را نثار
بپاشد پدر خون او را به عرش
کند هدیـه بـر ذات پروردگار
در آغوش خون خدا پر زند
بـه دامان زهرا بگیرد قرار
به بابا بگوید که با دست خویش
سپر کن به تیر و به خاکش سپار
بـه سقا بگویید آبش دهـد
ز خون دو بازو، گلابش دهد
به زینب بگویید: با سوز و آه
بوَد کعبهات گودی قتـلگاه
بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد
چگونه به زخم جبینت نگاه؟
بـه زهرا بگویید: از کعب نی
شود پیکر دخترانـت سیـاه
به قاسم بگویید: خون سرت
خضابِ رُخَت می شود بیگناه
به طفلان بگویید: در زیر خاک
بیاریـد از تـرس دشمن پناه
به "میثم" بگویید اشک روان
فرستد بـه دنبال این کاروان
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
شب سخت وداع است و دلم تنگ
صدای ناله خیزد از دل سنگ
ز هر سو میزند غم بر دلم چنگ
نفس آتش شده از سوز سینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
امان از جور و بیداد زمانه
حرم شد از حرم بیرون شبانه
بسان بلبل بی آشیانه
رباب و فاطمه، زینب، سکینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
مدینه داد و بیداد از جدایی
بزن ناله به شور نینوایی
که شد این قافله کرب و بلایی
عدو را نیست با ما غیر کینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
دعایم بود بر لب گریه کردم
نگه کردم به زینب گریه کردم
خدا داند که هر شب گریه کردم
کنار قبر زهرای حزینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
مدینه گِل کن از اشکت زمین را
که من بردم گل امالبنین را
یگانه ساقی گلهای دین را
که نبود در وفا او را قرینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
مدینه گاهگاهی یاد ما کن
ز چشمانت روان اشک عزا کن
دل شب دخترانم را دعا کن
که اینانند زهرا را رهینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
شب انا الیه راجعون است
چه گویم روز عاشورا که چون است
زمین کربلا دریای خون است
منم در بین این دریا سفینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
گل باغ جنان بودیم و رفتیم
پیمبر را نشان بودیم و رفتیم
مدینه ای تمام خاطراتم!
«اگر بار گران بودیم و رفتیم»
وداعی تلخ کردم با پیمبر
نهادم صورتم بر قبر مادر
دلم تنگ حسن شد ای خدایا
بقیع رفتم برای بار آخر
نوایی می زند آتش به سینه
رود همراه بابایش سکینه
رسد روزی که بی بابا بیاید!
خداحافظ... خداحافظ مدینه
دل بی تاب را تابی بیاور
شبم تاریکه، مهتابی بیاور
شده اُم البَنین وقت جدایی
برای بدرقه آبی بیاور
ببین زینب که جانی در تنم نیست
دگر چاره به غیر از رفتنم نیست
چنان در این سفر غارت شوم من
که حتی بنگری پیراهنم نیست
بود تا همره من أشجع النّاس
کجا و کی کنم من درد، احساس؟!
ز چشم بَد نگهدارش خدایا
که گردد خیمه غارت بعد عباس
نباشد این وداع آخر من!
بگفتا رازهایی مادر من
شود گودال جمع پنج تن جمع
نَهَد بر دامنش مادر، سر من
خدایا هم علیمی هم خبیری
پذیرفتم هر آن چه می پذیری
برای ما شهادت بوده عادت
ولی ای وای از داغ اسیری
دل ارباب از هجران کباب است
رقیه در بَرَش طفل رباب است
پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم
بدان روزی رسد جایت خرابه است
#على_اصغر_انصاريان
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبراییل حتی گریه می کرد
پایین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد
بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر ام لیلا گریه می کرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد
در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati
کاش اُفتد به دلش، خواهر خود را نَبَرد
یا اگر بُرد، دگر دختر خود را نبرد
چند روزی نگذشته ست پسردار شده
یارب ای کاش، علی اصغر خود را نبرد
نبوَد نام علی، جُرم کمی در کوفه
می شد ای کاش، علی اکبر خود را نبرد
هست جان ها به خطر، بدتر از آن جان خودش
اگر عباس ز جان بهتر خود را نبرد
چه عقیق یَمنی، کاش فقیری می خواست
تا ببخشد شه و انگشتر خود را نبرد
می رود پشت سر لشکر او، عشق ز شهر
مگر او مادر سرلشکر خود را نبرد
فاطمه خواسته هر جا پسرش رفت ، روَد
می توانست مگر مادر خود را نبرد
#حیدر_توکلی
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati