از درد به جسم خود نشان می بینم‎ هِی ابر سیه در آسمان می بینم‎ عباس کجا رفته علی اکبر کو ؟‎ دور و بر خود شمر و سنان می بینم‎ آن چادر قیمتی دیروزم را‎ امروز به دست این و آن می بینم‎ دور و بر خنده های نامحرم ها سقای حرم را نگران می بینم از ضربه ی بی هوای شمر است؛ حسین این درد که من در استخوان می بینم ای وای خدایا صدقه آوردند خرما به دهان کودکان می بینم زان روز که رفته ام به آن مهمانی خواب لب و چوب خیزران می بینم هر جا که رقیه با لگد می افتاد یک فاطمه با قدّ کمان می بینم دنبال سر سکینه تا مهمانی یک رومی پست بد دهان می بینم #روضه ‏#اسارت #حاج_منصور_ارضی‏ @nohematn

ای بی کفن شاه زینب بر روی نی ماه زینب در این غروب غم انگیز بشنو ز غم آه زینب سالار زینب حسین جان ای بی کران ساحل من ‏ سردار دریا دل من رفتی و داغ فراقت آخر شود قاتل من از اشک چشم تر من گریان شده مادر من برخیز و بنگر برادر بگذشته آب از سر من می سوزم از سوز و آهت از شعله هایت نگاهت تنها شده خواهر تو پاشیده از هم سپاهت سالار من لشگرت کو؟ عباس آب آورت کو؟ خواهم لبت را ببوسم تاج سر من! سرت کو؟ ‏#حضرت_زینب #اسارت #اسلام_میرزایی @nohematn