eitaa logo
نو+جوان مکتب سلیمانی سیرجان💙
149 دنبال‌کننده
853 عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
- ❲ بسم‌اللّٰھ💙!'❳ اینجا دخترای نو+جوان با استعداد جمع اند💛 که فرصت دیده شدن رو‌ مکتب حاج قاسم براشون فراهم میکنه🤩 .ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @Reyhaneh8513 • قوانین‌ گروھ رعایت‌ شہ ‼️ کانالی پر از انرژی و نشاط🦋💙
مشاهده در ایتا
دانلود
😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇 رمان جدید🤓🤓🤓🤓🤓 👁👁 نشانی ما در ایتا https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan نشانی ما در روبیکا https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV 🌺به نام خالق زیبایی ها🌺 💞پارت هفتم💞 بعد از امتحان سعید و امید پیش ناصر رفتند تا ببینند موضوع چیست؟ همگی روی یک نیمکت چوبی کنار حیاط مدرسه نشستند. ـ چند روز پیش یکی از دوستای قدیمی رو دیدم که قبلا خیلی با هم صمیمی بودیم. گفت یه روش هک گوشی رو یاد گرفته و گوشی من رو هم یک بار هک کرد و روش کارش رو با یه شرط بهم نشون داد. ازم خواست که تیم باشیم و توی هک همراهش باشم و هرچی درآوردیم رو نصف کنیم. پسر، خیلی کیف کردم و چندبار روی گوشی مامان و برادرم تستش کردم. سعید گفت: » خب، به فرض بتونی هک کنی! خب که چی؟ این چه ربطی به کسب درآمد داره؟ « ـ ای بابا... چرا شما اصلا فکر نمی کنید؟! واقعاً نمی دونید دور و برتون چه خبره؟ من رو ببین که با کیا می خوام تیم بشم. سعید و امید به هم نگاهی کردند و گفتند : » حالا یک کم توضیح بده.« ـ حالا شد. اولش منم نمی‌دونستم به چه دردی می‌خوره. یک کم فکر کردم دیدم چرا گوشی مردم رو هک نکنم و بعدش بابت اطلاعاتی که دارم ازشون پول نگیرم؟ خیلی هیجان انگیزه، مثل فیلم های خارجی... دیدید؟ باز هم لبخندی بر لبان ناصر نشست. امید با ناراحتی گفت: » این کار درستی نیست. این یک جور اذیت و آزار مردمه. « ـ تو اگه خیلی ناراحت میشی، نیا توی جمع ما. راستشو بگم من گوشی دخترعموم رو بدون اینکه بفهمه هک کردم و عکساش رو برداشتم. آخه خیلی کلاس می ذاره و پول باباشو به رخ ما می کشه. منم می خوام یک کم اذیتش کنم.« سعید از روی کنجکاوی گفت: » میشه به منم نشون بدی چطور این کار رو انجام می دی؟« ناصر با خوشحالی گفت: » باشه سعید جون، امروز بیا پارک سر کوچه تا هم یه دوری با هم بزنیم و هم این چیزها رو یادت بدم. فعلا اگه کاری ندارید من زودتر باید برم«خداحافظی کرد و رفت. ـ چرا خواستی یاد بگیری؟ ـ تو کنجکاو نیستی؟ من که نمی خوام کاری کنم. فقط می خوام یاد بگیرم تا یه وقت کسی نتونه گوشی من رو هک کنه. به نظر من بیا بریم خیلی جالبه. امید کمی تأمل کرد و گفت : » آره، این فکر خوبیه. پس می ریم فقط یاد می گیریم تا یه زمان، مشکلی برای خودمون پیش نیاد.« بالاخره سعید، امید را راضی کرد. برای ساعت 5 ،کنار مجسمه پارک سر کوچه قرار گذاشتند. ساعت 5 هر دو آنجا حاضر شدند. ـ سعید! بهتر نیست ناصر رو راضی کنیم که دختر بیچاره رو اذیت نکنه و دست از سرش برداره؟ ـ امید ! خواهش می کنم اینقدر نترس. این فقط یک شوخیه و حتماً بعد از چند روز واقعیت رو به دخترعموش می گه. در همین حین ناصر از راه رسید و گفت: »سلام بچه‌ها. چطورید؟ آفرین پسرا کار خوبی کردید اومدید؛ مخصوصاً تو امید. « همه با هم روی یک نیمکت نشستند. ناصر ادامه داد: » خب مستقیم می ریم سر اصل مطلب. « چند تا از عکس های گوشی اش را به سعید و امید نشان داد
نو+جوان مکتب سلیمانی سیرجان💙
💫فروش استثنایی ملزومات عفاف و حجاب ❇️با قیمت باور نکردنی زیر قیمت بازار❇️ مکان:خیابان سعدی کوچه
👆محض یادآوری بهتون بگم😉 فقط فردا رو فرصت دارید که از این فروش استثنائی بهره ببرید❌ بهترین کیفیت 👌 عالی ترین قیمت👌
شبِ عیدی حواستون باشه...😄😝😅😂 https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آزمایش اجتماعی رو حتما ببینید🤔🤔 سلبریتی ها فقط از خودمون معروف ترن نه فهمیده تر و عاقل تر ☹ پس هرچی میگن چشم و گوش بسته باور نکنیم😥 ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄ نشانی ما در ایتا🧡 https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄   نشانی ما در روبیکا❤️ https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄ ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇 رمان جدید🤓🤓🤓🤓🤓 👁👁 نشانی ما در ایتا https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan نشانی ما در روبیکا https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV 🌺به نام خالق زیبایی ها🌺 💞پارت هشتم💞 سعید گفت: » آفرین! تو خیلی زرنگی، حالا برنامت چیه؟«خب معلومه، یک کم می خوام دخترعموی مغرورمو اذیت کنم. زنگ بهش می زنیم و ازش کمی پول می خوایم و تهدیدش می کنیم که اگه به کسی بگه عکس هاش رو پخش می کنیم. روبروی نیمکت، زمین بازی بچه ها بود. امید در حالی که به بازی و چهره ی معصومانه ی بچه ها نگاه می کرد، با خودش می گفت: » خدایا چکار کنم؟ چطور سعید رو راضی کنم با ناصر همدست نشه؟!« در دلش غوغایی بر پا بود. ناگهان از جایش بلند شد و با صدای بلند گفت: » بچه ها من دلم خیلی شور می‌زنه. ناصر می‌دونی اگه دخترعموت بفهمه کار تو بوده چقدر ناراحت میشه؟ و چقدر توی فامیل برای تو بد میشه؟« ـ باز مادربزرگ شروع به غر زدن کرد. امید اصلا نمی‌خوام تو توی این گروه باشی. یه جورایی همیشه ضدحال می زنی و مثل بزرگترها همیشه نصیحت می کنی. خب، اگه خیلی نگرانی، برو خونتون و به ما فکر نکن. سعید جون! چطور میتونی با این امید کنار بیای؟! ببین دخترعموم شماره منو داره و صدای منم می شناسه. بیا با گوشیت فقط یک بار بهش زنگ بزن و بگو اگر می خواد عکساش توی اینترنت پخش نشه، یک میلیون تومن باید پرداخت کنه. « ناصر با آب و تاب قضیه را برای سعید توضیح می داد که سعید گفت: » ناصر این کار یک کم خطرناک نیست؟ اگه دخترعموت قضیه رو به پلیس یا کس دیگه ای بگه چی؟« ناصر خندید و گفت: » بابا من دخترعموم رو می شناسم. خیلی ترسوئه. در ضمن ما تهدید می کنیم و می گیم که به کسی نگه وگرنه عکس هاش رو پخش می کنیم. از طرفی هفته‌ی پیش که خونشون بودیم فهمیدم که بیشتر از این حرفا پس‌انداز داره و این اصلا برای اونا پولی نیست. راستی یه نکته، این قضیه برای دخترعموم خیلی هم خوبه.« سعید و امید با تعجب بهم نگاه کردند، » چطور ممکنه خوب باشه؟!« ـ آخه یاد می گیره که از این به بعد مراقب روابطش باشه، عکسهاش رو توی گوشیش نگه نداره و به هر کسی توی فضای مجازی اعتماد نکنه. امید با عصبانیت گفت: » من دیگه تحمل این حرفا رو ندارم. ناصر باورم نمیشه که تومی خوای با دخترعموت که مثل خواهرته این کار رو کنی! تمومش کن لطفاً!« و رو به سعید کرد و گفت: » خواهش میکنم شما خودت رو وارد این بازی نکن. « امید دست سعید را گرفت و خواست او را با خودش ببرد. سعید گفت: » آخه قضیه خیلی هیجان انگیزه، مثل فیلما. نترس امید. اون یه دختره. هم کمی پول دستمون میاد و هم کمی می خندیم.« ناصر گفت: » آره آفرین. سعید اگه کاری که گفتم رو انجام بدی نصف پول رو به تو می‌دم.« ـ خیلی عالیه، می تونم دوچرخه ام رو عوض کنم. امید از آنها جدا شد و به سمت خانه رفت. در مسیر خانه فکر می کرد: » خدای بزرگ کمک کن. می ترسم اتفاقی برای بهترین دوستم بیفته. کاری هم از دستم برنمی‌آید.« او کاملا ً در این افکار غرق شده بود. در کوچه از کنار پدربزرگش رد شد، بدون اینکه او را ببیند. پدربزرگ دست امید را که سرش را پایین انداخته بود، گرفت و گفت: » امید جون حالت خوبه؟« امید سرش را بلند کرد و پدربزرگ را دید.
تخفیفات ویـــــژه به مناسبت اعیاد شعبانیه و افتتاح کانال😊 حالا خدمات ما چیه🤔 ↩️طراحی پروفایل کانال ⛔30درصد تخفیف ⛔ ↩️طراحی لوگو ⛔30درصد تخفیف ⛔ ↩️طراحی بنر تبلیغاتی ⛔25درصد تخفیف ⛔ ↩️طراحی بنر موشن(استوری موشن) ⛔30درصد تخفیف ⛔ 🔻فقط ۳۰ نفر اول که ثبت سفارش داشته باشند این تخفیفات شامل حالشون میشه سردار گراف | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/3391422779C9f3433dadc آیدی جهت سفارش👇🏻 @Admin_sardargraph .
شونه های پلاستیکی و فلزی میزنی به موهات؟؟😳 اینا باعث خشکی و موخوره موهاتون میشن...💆💇 https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
خب حالا مبحث جذاب ارتباط مؤثر رو باهم شروع میکنیم😍😉👇 این قسمت ؛ چرا رابطتتو بهم زدی با دوست؟🤔 چیشد یهو😐 زمان: ۶۰ثانیه
😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇 رمان جدید🤓🤓🤓🤓🤓 👁👁 نشانی ما در ایتا https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan نشانی ما در روبیکا https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV 🌺به نام خالق زیبایی ها🌺 💞پارت نهم💞 ای وای! سلام بابا بزرگ. ببخشید حواسم نبود، شما رو ندیدم. پدربزرگ لبخندی زد و گفت : » اشکالی نداره پسرم. چرا این قدر تو خودتی؟ حالت خوبه؟ اتفاقی افتاده؟« ـ آره خوبم. نه.... نه.... چیزی نشده فقط یک کم خسته ام. دارم میرم خونه استراحت کنم. شما هم میاید؟ ـ نه عزیزم من همین الان اونجا بودم. باشه. پس شما برو خونه. موقع خداحافظی، پدربزرگ دستش را روی شانه امید گذاشت و گفت: » اگه مشکلی داری به من بگو کمکت کنم.« امید لبخندی زد. پدربزرگ را بوسید و خداحافظی کرد. آن طرف، ناصر همچنان سعید را تشویق می کرد. در همین حال، یکی دیگر از دوستان ناصر به صورت اتفاقی آنها را در پارک دید و متوجه بحث آنها شد. وحید هم کلاسی آنها بود. برای او هم این داستان جالب بود. ناگهان وحید وسط حرف ناصر پرید و گفت : » من این کارو انجام می دم.« چشمهای ناصر برقی زد و خوشحال شد: » خب حالا وقتشه.« وحید به دخترعموی ناصر زنگ زد و گفت: » ببخشید خانم رستمی؟« ـ بله بفرمایید. ـ خانم رستمی ما یکسری عکس ازتون داریم که می تونیم باهاش هرکاری بکنیم. یکی از عکس هاتون رو براتون فرستادم تا مطمئن بشید. اگه کاری رو که می گم انجام ندید عکس ها رو همه جا پخش میکنم. ـ ای وای!! آقا شما کی هستید؟ برای چی این کارو می کنید؟ شماره‌ی من رو از کجا آوردید. این چیزها به شما ربطی نداره. فقط کاری که می گم رو انجام بدید. راستی عکس های دوستاتون هم بین عکس ها هست. اگه آبروی خودتون و اونها براتون مهمه به هیچ کسی چیزی نگید و فردا ساعت 9 مبلغ یک میلیون تومن پول با خودتون بیارید پارک گلها. دوباره باهاتون تماس می گیرم. دوباره تاکید می کنم اگه به کسی چیزی بگید عکسها رو پخش می کنم. دختر بیچاره که درمانده و غافلگیر شده بود، شروع به گریه کرد و گفت: » آقا خواهش می کنم عکس های من رو پخش نکنید، من این قدر پول ندارم. فکر کنید خواهر خودتونه، عکسهای خواهر خودتون رو پخش می کنید؟« وحید تلفن رو قطع کرد و در فکر فرو رفت. ناصر با خوشحالی گفت: » آفرین پسر، گل کاشتی. خیلی خوب نقش بازی کردی. ما می تونیم با هم، تیم خوبی بشیم. آخ پولی در بیاریم ما!« سعید اخم هایش را در هم کشید و گفت: » امید راست می گفت. تو چطور می تونی اینقدر سنگدل باشی؟! دختر بیچاره داشت سکته می کرد. دیگه با من کاری نداشته باش و تنها ادامه بده. من این کاره نیستم. « سرش رو پایین انداخت و به سمت خانه رفت. تمام آن شب به دختر بیگناه فکر می کرد. دلش می خواست به پلیس خبر بدهد اما از طرفی پای دوستش در میان بود و از آن طرف هم آبروی آن دختر بیچاره. » خدایا خودت کمک کن، نذار آبروی کسی بره.« غرق در همین فکرها بود که خوابش برد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم‌ هاۍ مهربان را کھ می‌بینۍ ، قلبت از این مقدارِ محبت ذوق را در وجودت پمپاژ مۍ کند و یك‌ جورِ دیگر آن ها را دوست داری یك‌جور خاص که مهربانی شان همیشه در دلت حک می‌شود تو را ترغیب مۍکنند کھ علاقه را در جهانۍ کہ از دودِ بی‌مهری سیاه شده جای‌دهی وبا مهربانی‌هایت سیاهی را از بین‌ببری ای جانِ من
منتظر نیمه گمشدمم هنوز...😥😄😅😃 https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
امروز هم درخدمتتون هستیم با ادامه بحث جذاب رنگ سفید🤍😉 🎂اگر رنگ سفید را دوست دارید، شخصیت متعادل و پایدار دارید و می توانید احساسات خود را کنترل کنید 🐚به تمیز بودن اهمیت زیادی می دهید و هر گونه کثیفی و آلودگی می تواند شما را ناراحت و عصبانی کند 🕊افرادی که به رنگ سفید علاقه دارند، بسیار کمال گرا هستند و هیچ گونه کمبود و نقصی را قبول نمی کنند 🥥قبل از انجام هر کاری به خوبی فکر می کنند و سپس اقدام به انجام آن کار 🍶افرادی که به رنگ سفید علاقمند هستند، زندگی ساده و بدون تجملات را ترجیح می دهند لباس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛💛هوالسمیع 💛💛 دخترای ورزشکار و خوشگل ❄️❄️ روز زیبای زمستانیتون بخیر ❄️❄️ 💫💫💫ز ورزش میاسای و کوشنده باش که بنیاد گیتی به کوشندگی است💫💫💫 🤺⛹‍♂⛹‍♀🤾‍♀🤾‍♂🏂⛷ 🤩🤩دخترای گلم ورزش های امروز برای خوش فرم شدن پاهاتونه 🤩🤩🤩 💎💎تمرین ها رو به خوبی خوبی انجام بدین تا پاهای خوش فرم و عضلانی داشته باشید 💎💎 باشه 🤪🤪🤪 🎺🎺🎺🎷یالا دخترا هنوز نشستین بلندشین گرم کنید ورزش ها رو انجام بدین😉😉😉 ‼️‼️‼️ بچه ها میتونید به جای دَنبِل از بطری آب معدنی یا لیوان یا هر وسیله دیگه استفاده کنید🤗🤗🤗🤗 🤩🤩قسمت اول تمرین های خوش فرمی پا 🤩🤩 # تندرستی 🔆🔆🔆🔆🔆🔅🔅🔅🔅🔅 ✨✨ما رو به دوستانتون معرفی کنید نشانی کانال های رسمی ما✨✨ https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
مبحث جذاب ارتباط مؤثر ☺️💪 این قسمت؛👂 گوش بده ببین چی داره میگه😃 مدت زمان: ۲ دقیقه🤓 👇
کم کم به ایام تهدید ارایشگرها و سالن دارها نزدیک میشیم.😄😅 https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
🌷سلام دخترای گل🌷 استراحت روز جمعتون رو با یه معما کامل کنید 😍 یه اتوبوسی ۴۵نفر سرنشین داره ،در راه اتوبوس تصادف میکنه و۶۳نفر زخمی میشن 😳 چه جوریه که ۴۵نفر بیشتر سرنشین نداره ولی ۶۳نفر زخمی شدن ❓❓ جوابتون رو به آیدی زیر بفرستید ممنون میشم 🌷 @Dehghani_00_123
4_5927162259842272439.mp3
9.15M
🎤 🎧 ماهی آروم جونی تو مهربونی❤ میدونی من یه برگم🍃 روبه مرگم https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan ┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# خودتو_باور_داشته_باش باور داشتن خودت، یعنی حتی اگر یک نفرم تائیدت نکرد ذره ای متزلزل نشی و ادامه بدی، بدونی که تنها تایید خودته که اهمیت داره ... 🦋🦋🦋🦋☘🦋🦋🦋🦋 https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91