فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_قدر
بچه ما باید به مادر عزیزموت فاطمه تسلیت بگیم🖤
امروز امام علی با سری پر از خون وارد خانه شده
فاطمه داره اشک میریزه😭
زینب 🖤
حسن 🖤
حسین🖤
قربون دل خونتون بشم🥀
امشب ما را هم دعا کنید 😢
وای خداااا😢
_همش درس درس درس خسته شدم😖
+چرا خسته🙃
_اخه درس برام تکراری شده هیچ چیز متنوع ندارم🥸
+اخه نگران نباش درساتو بخون بعد بیا برات کارتون بابا لنگ دراز میزارم تو گروه😇
_اخ جون اینقدر چشم انتظار این کارتون بودن مادرم دیده دربارش میگه🥳
+اره قدیما مادر ها کارتون مورد علاقشون بوده😎
_واقعا 🧐
+بریم ببینیم🤗
دخترا بریم میدونم منتظر این کارتونین
پس بریم که ببینیم😘
29.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋🦋🦋🦋🌹🦋🦋🦋🦋
#ماه_رمضان
#شب_19
#شبهای_قدر
این من و حجم شب و دستان خالی و خدا
آسمانی تیره و اشک و سکوت و انزوا
نالههای جانگدازو گریه و امن یجیب
قبله و قلب و جوارح جملگی غرق دعا
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
دخترای گلم
تو این شبا
ماروهم توی دعا هاتون فراموش نکنید
#قدر_این_شبا_رو_بدونیم
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
رمان جدید📕📗📘📙
#رمان_خوان 😴😴😴😴😴
نشانی ما در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
نشانی ما در روبیکا
https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV
📌به نام خالق هستی📌
📚پارت بیست و پنجم📚
نگين: مامانت گفت بيام بالا.
-سلام.
نگين: سلام خوبي؟
-اوهوم خوبم چه خبر؟
نگين: سلامتي!
-خوش گذشت اون روز؟
نگين: خيلي دوست داشتم.
نگين: نه، نه بابا... به من آخر خبر دادنمن لابد خرابش کردم.
-خوبه!
نگين: چي چي رو خوبه؟ بايد همون موقع خبر ميدادن.
-بدن که چي بشه؟
نگين: حالا وللش!
-باشه ميگم اون شب چي شد که همه يه جوري ميگن؟
نگين چند لحظه مکث کرد و بعد زير خنده زد:
-ببند نيشت رو بگو چي شده؟
نگين: باشه بابا نزن منو! خب اينجوري به من گفتن که حالت بد ميشه، مي افتي
ولي آرمان مياد ميگيرتت... بعد به يکي ميگه برن داداشهات رو خبر کنن، تا
داداشات ميان تو بي هوش ميشي، بهرام بغلت ميکنه و ميبرتت تو ماشين آرمان
چون نزديکتر بوده. آرمان هم سريع گازش رو ميگيره و ميره بيمارستان، بقيه هم با
ماشينهاي خودشون ميان. تا قبل از اين که به هوش بياي آرمان کل بيمارستان رو از
استرس متر ميکنه همين!
-همين؟
نگين: آره ديگه توقع داري چي بشه؟
-اوم هيچي!
نگين: حالا ميگم چيزي بينتون هست؟
-برو بابا!
نگين: ميگم برو تورش کن، خيلي جذابه ماشاالله!
-دختره ي... تو هنوز ديروز عروسيت بوده باز هم چش و چالت ميگرده؟
نگين: نخير، شوهر من خيلي جذابتره!
-نه بابا!
نگين: بله.
-پس ديگه رسما قاطي مرغا شدي!
نگين: انشاالله قسمت شما هم ميشه.
-نه بابا من غلط بکنم.
نگين: حالا ميبينيم.
-باشه.
نگين: خب داشتي چيکار ميکردي؟
يه لحظه به فکر کاري که ميکردم افتادم و خنديدم. نگين کنجکاو شد.
-بيا ببين
نگين کنارم نشست. لپ تاپ رو روي پام گذاشتم:
نگين: اي ناقلا چت ميکردي؟
-نوچ.
نگين: پس چي؟
-بيا ببين.
لپ تاپ رو سمتش چرخوندم. اونم بعد خوندن متنها زير خنده زد:
نگين: اين دو تا کين؟
چشاش گرد شدبهراد و يه دختره.
نگين: بهراد؟
-داد نزن الان مياد اينجا
نگين: خب چطوري اين کار رو کردي؟
-ديگه ديگه...!
🔖 فتوای آیات عظام خامنهای، سیستانی و مکارم: استعمال عطر و ادکلن و همچنین استفاده از شامپو، کرم ویتامینه و مواد معطر در ماه رمضان، اشکالی برای روزه ایجاد نمی کند و مکروه هم نیست؛ بله بو کردن گیاهان خوشبو، مانند گل محمدی کراهت دارد.
#احکام_روزه
https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan
┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
چشمروهمگذاشتیم...۱۹روزمثلبرقوبادرفت((:
آدمنشدیمکه((:💔
شبهایقدرونکنهازدستبدی((:
میدونیقَدرینیچی...
ینیسرنوشت...
ینیشبیکهسرنوشتتامضامیشه((:کیبودحاجتداشت؟!
کیبودسینهشدردمیکردازغصه((:
میگفتمیخوامآدمشم..
بدجورخرابکردم((:
چجوریبرمدرخونهیخدا((:
آخدامیدونمبیمعرفتما((:
میدونمهروقتگرهخوردبهکارم
صداتکردم
رفیقامشبوقتشهها((:
خدانگاهنمیکنهبهسرووضعوقیافهوگذشتت((:
تواینسهشبسرنوشتموننوشتهمیشهها((:
داشتغصهمیخورد
میگفتمسجدنمیتونمبرمتواینشبا
کسینیستببرتم((:!
خداخونهقشنگتره((:
بشینیهگوشه...
جلوتلویزیون...برقاروخاموشکن((:
توهمبخون((:
((:امروزبچههایکوفهدوبارهیتیمشدن ...
مادر ...اونآقاییکهمثلبابامون
هرشبمارونوازشمیکردچرانیومده ...زینبهیمیادپیشہبابامیگہ
باباتودیگہتنہاموننزار..💔
باباماهنوزبانبودهمامانکنارنیومدیم😭😭...
هیمیگفتباباچرا
زخمسرتانقدبازشده😭
بابامنتحملندارماینطورےببینمت مولابابےحالےفرمودند:حـسنجانبیا
پسرمازابجےزینبتخوبمراقبتڪنیا
اخهخواهرتڪلیدردوسختےرو
میخوادتحملڪنه...😭😭💔
تایتیمانکوفهفهمیدن
برازخمسرامیرالمومنینشیر
خوبه ....باظرفشیراومدن
جلودرخونہمولا...😔
بچهابریددیگہبابارفتنیہ...
چہرهیبابازردشدهازاینزخمسر😭
آخبمیرمبرادلبیبی ((:💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یتیم
#شب_قدر
#مناسبت
#شهادت
یتیم یتیم سفارش آخره پدره 🖤
https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan/2816
┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
دخترای گل تزئین اوردم چه تزیینی 😁
تزیین خیار سبز که خیلی کاربر داره داخل غذا ها 🤗
بریم ببینیم
و برای مهمونا درست کنید
مهمونا دلشون اب بشه🥴
رفیقا ما داخل سنی هستیم😇 که خیلی دوست دارم لباس ست کنیم
حالا ست کردن هر جور رنگی نشون میده که خوش سلیقه هستید
خب بریم ببینم این دفعه چه رنگی هست
بریم😜
رنگ مورد علاقه دخترا چیه؟
🦋🦋🦋🦋🌹🦋🦋🦋🦋
#ست_لباس
#صورتی
حس میکنم اونایی که صورتی دوست دارن آدمای خیلی حساسی باشن و با روحیه خیلی لطیف🙂🌸
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
رمان جدید📕📗📘📙
#رمان_خوان 😴😴😴😴😴
نشانی ما در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
نشانی ما در روبیکا
https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV
📌به نام خالق هستی📌
📚پارت بیست وششم📚
نگين: بده به من ببينم!
لب تاب رو گرفت و شروع به خوندن کرد; يواش يواش لبخندش تبديل به خنده شد.
لب تاب رو ازش گرفتم
نگين: چيکار ميکني؟ داشتم ميخوندم.
-نخير بسه ديگه!
نگين: خيله خب، راستي اومدم يه چيزي بگم.
-خب بگو
نگين: ميخوايم با بچهها بريم شمال.
-شمال؟
نگين: عه چته؟ شمال!
-بچه ها کين؟
نگين: من و تو و کيان و داداشات و زن داداشت و سارا خواهرم.
-عه خواهرت اومده؟
نگين: آره امروز صبح اومد.
_آهان مبارک باشه
نگين: ممنون داشتم ميگفتم خواهرم با شوهرش. و .شايان دوست کيان و آرمان وآسمان
باشه خب
-آرمان؟
نگين: عه! آره آرمان.
-من نميام.
نگين: به خاطر اون؟
-نه حوصله ندار م!
نگين: بهار؟!
-نميام.
نگين: مياي.
-نوچ!
نگين: ميگم مياي بگو چشم!
-نوچ!
نگين: بهار مياي يا...!
شروع کرد به قلقلک کردنم:
-نگين... نکن... عه نکن... واي دلم... نگين... ميام ميام... ول کن!
دست بر داشت. دل درد گرفته بودم:
نگين: خب؟
مگه زوره خب نمی یام
يهو دوباره خير برداشت سمتم. اينم نقطه ضعفم رو فهميده. آماده شد دوباره شروع کنه:
نه نه خواهش ميکنم!
نگين: پس مياي؟
-برو اون طرف.
نگين رفت عقب:
نگين: مياي؟
اصلا بلند شو از روي تخت
تعجب کرد. بلند شد، که يهو از زير تختم دمپاييهام رو برداشتم و سمتش پرتاب
کردم. اونم جا خالي داد و در رفت. دختره ي...! هميشه به زور متوسل ميشه. خب
من نميام! لب تابم رو جمع کردم و يه مانتو و شال برداشتم و از اتاق بيرون رفتم.
نگين داشت ميرفت. خودم رو بهش رسوندم:
-وايسا ميرسونمت!
نگين: نه ممنون من خودم ميرم!
ديگه هيچي نگفت. اين دختر چقدر تعارفيه! سوويچ ماشينم رو از رو اپن برداشتم وميرسونمت.
باهاش بيرون رفتم. سوار شدم و دم در خونشون رسوندمش:
نگين: ما ميخواستيم بريم ماه عسل، من گفتم تنهايي نميشه، واسه همين شماها
رو هم گفتم بياين.
نگين: تو که بايد بيايباشه بهش فکر ميکنم.
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
رمان جدید📕📗📘📙
#رمان_خوان 😴😴😴😴😴
نشانی ما در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
نشانی ما در روبیکا
https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV
📌به نام خالق هستی📌
📚پارت بیست و هفتم📚
باشه حالا، خداحافظ.
نگين: خداحافظ.
صبر کردم تا بره. در که باز شد منم يه بوق زدم و رفتم. داشتم فکر ميکردم،
مسافرت. حال و حوصلش رو نداشتم. شايد نميخواستم با آرمان روبهرو بشم.
چشاي مهربوني داشت ولي، يه چيزي ميدونست که فکر ميکردم در مورد من باشه.
با اين که پليسه ولي ظاهرا سرش خلوته، يا مرخصي گرفته که نميشه يا هم، تو
ماموريت باشه. نکنه؟! نه مگه من چيکار کردم؟ نه بابا اصلا بيخيال!
****
زينگ
گوشيم رو برداشتم:
-بله؟
نگين: سلام صبحتون بخير!
-صبح؟ هنوز هوا تاريکه.
نگين: بله صبح، کيان گفت زودتر راه بيافتيم.
-اوف خيلي زوده!
نگين: نخير خوبه.
حالا واسه چی زنگ زدی
نگين: زنگ زدم بيدارت کنم
آهان.
نگين: راستي ماشين هم نيار.
-عه چرا؟
نگين: لازم نيس ديگه، سه تا ماشين داريم.
-باشه کاري؟
نگين: نه قربونت خداحافظ.
واي من خوابم مياد. ساعت هفت بود. ترسيدم خواب بيفتم بلند شدم. رفتم دوش
گرفتم و موهام رو مرتب کردم. يک مانتوي چهار خونه زرشکي-مشکي پوشيدم و
شلوار کتان ساپورتيم هم برداشتم و پوشيدم.
يک دست مانتو و شلوار ديگه هم تو کيفم گذاشتم. دو تا تيشرت و شلوار تو خونه
هم برداشتم. يک شال مشکي پوشيدم و يه شال ديگه هم تو کيفم گذاشتم. وسايل
ديگهم رو هم برداشتم.
بهراد صدام زد. يه نگاه اجمالي به دور و برم انداختم بيرون رفتم. بهرام منتظر بود.
سوار ماشينش شديم و رفتيم. همه بودن، سلام کرديم. پسرا رفتن کنار هم که برنامه
ريزي کنن. ما دخترا هم باهم حرف ميزديم.
سارا خواهر نگين خيلي باحال بود. تو اصفهمان درس ميخوند. سحر که زن داداش
گرامي بودن، يکم بزرگتر از سنش بود که البته مهم نيست. نگين دوست خل و چل
خودمه، آسمان هم فکر کنم خواهر آرمان بود. دختر جلف و نازنازي بود. لوس بود!
دقيقا برخلاف آرمان که جدي بود.
بعد يکم حرف پسرها نزديک ما اومدن. جمعا دوازده نفر بوديم و سه ماشين، هر
ماشين چهار نفر.
کيان: خب بچه ها من و آرمان و بهرام ماشين داريم. من ميگم تو ماشين من شايان و
بهراد و بهزاد بيان; تو ماشين بهرام، سحر و سارا و کيوان، بهاره و نگين و آسمان هم
تو ماشين آرمان!
واي نه، جون من نه، من عمرا تو ماشين آرمان بشينم. اصلا اين چه وضعه تقسيم
بنديه؟ همه موافقت کردن. نگين به من نگاه کرد و ريز خنديد. اعصابم خورد بود:
-از اين بهتر نتونستي تقسيم بندي کني؟
کيان: نه ديگه خوبه!
آسمان چهرهش رو لوس کرد'
آسمان: راست ميگه تقسيم بنديتون بده!
دختره ي لوس:
آرمان: من که مشکلي ندارم!
نبايد هم مشکلي داشته باشي. مسافرت کوفتمون ميشه. آسمان رفت کنار آرمان و
در گوشش زر زر کرد. من بيخيال شونه هام رو بالا انداختم. همه سمت ماشينهاشون
رفتن. آسمان جلو نشست و من و نگين عقب نشستيم. آرمان چند لحظه بعد اومد.
هيچي نگفت و ماشين رو ر وشن کرد و جلوتر از همه راه افتاد. چقدر خشک و جدي!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛💛هوالسمیع 💛💛
سلام دخترای متفکر و فیلسوفم
حال و احوال چطوره ؟
⚡️⚡️⚡️⚡️
امروز با مبحث : جنین شناسی در قرآن با شما همراه هستم😊😊😊
💫💫✨✨✨
بچه ها اگر میخواین استناد علمی این آیات و مطالب رو ببینید
به مقاله دکتر کیت مور
با عنوان «تفسیر یک دانشمند از منابع جنین شناسی در قرآن » یه نگاهی کنید
✨✨✨💫💫💫
#تدبر_در_قرآن
#آشنایی_با_سخنان_ناب_خدا
#شناخت_بیشتر_کلام_خدا
🔆🔆
https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan
🦋🦋🌸🌸🌸🦋🦋
به به ببینید 🙈
چی براتون اوردم 😜
یک بافت مو که خودتون به تنهایی از پشت سر بافت بزنید 😉
دخترای گل این بافت مو بیشتر برای مو های کراتین شده استفاده میشه👌
اخه موه کراتین شده بافت ریز نباید بخوره
😵💫
و اگه دلتون بافت متفاوت میخواد پس بریم ببینیم😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••موهاتو از پشت اینجوری ببند••🪄
#بافت_مو
https://eitaa.com/nojavanmaktabesoleimanisirjan
┄┅❀✿❀🌸‿🌸✿❀┅┄