(تنه ی باریک بلند وشاخه های بی برگ )
✅در طبیعت شما تمایل به خود نمایی وجود داره.😉
✅دوست دارید به ایده های جنجالی وتازه بپردازیدوبا کمک آنها خود را مورد توجه قرار دهید.
✅معمولا شور واشتیاق شما در مواجه با چیز های تازه فصلیه وهرگز عقیده ای را تا رسیدن به کمال آن دنبال نمیکنید.
#تفسیر_نقاشی
#درخت
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
نو+جوان مکتب سلیمانی سیرجان💙
خبــــــــــــــــــــری در راه است😍 ما یه پویش داریم برا غدیر چه پویشی😊تــــــــــوووپ همراهمون
امشب قراره خبر مهم بگم 😉😍
.
.
.
.
.
.
.
پس همراه ما باشید💙🦋
بدو بیا تو گروه جدید که اونجا گفته میشه بدو بیا 🏃♀🏃♀🏃♀🏃♀😍
(تنه ی قیف مانند)
✅نقاش این درخت شخصی پر انرژی وفعاله ودر هر جمعی زندگی کنه روح زندگی به آنها میبخشه .
✅زندگی اجتماعی بسیار شلوغی داره.
✅اطراف نقاش رو پر از دوست ورفیق گرفته که تمام ساعاتش رو پر میکنه ونمیگذاره احساس تنهایی کنه.
#تفسیر_نقاشی
#درخت
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
نو+جوان مکتب سلیمانی سیرجان💙
خبــــــــــــــــــــری در راه است😍 ما یه پویش داریم برا غدیر چه پویشی😊تــــــــــوووپ همراهمون
بدو بدو بیا 🏃♀
قراره ساعت ۱۱ شب خبر مهم بگم
سوپرایز هست
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
بیا داخل گروه جدید که خبر فوری اونجا گفته میشه😉❤️
و دوستان خود را ما رو معرفی کنید 💙🦋
ســلام ســـلام
یہ خبر توپ و ویژه دارم براتون
با توجہ به نزدیک شدن به ایام عید غدیر یه کار جدید داریم 🤩
پویش غدیر تا ظہور
قراره کلی لبخند به لب افراد نیازمند
ببینیم😊😍
😉❤️
هستی باهم دیگه لبخند بیاریم به لبشون؟
هستی بریم واسہ غدیر امسال براشون غذا ببریم 😎
اگه هستی بسم الله...👇👇
6037991772811521
به نام فاطمه معاذاللهی
حداقل ده تومن
فکر الان بری مغازه با این ده تومان چی میدنت😂
ولی اینجوری حداقل تو خوشحال کردن یه نیازمند شریک میشی و از دعای نیازمند زود به ارزوهات میرسی😍😉
پس نیت کن و هر چه قدر دلت میخاد واریز کن😎
پست رو منتشر کن و توی این کار سہیم باش😇
نو+جوان مکتب سلیمانی سیرجان💙
ســلام ســـلام یہ خبر توپ و ویژه دارم براتون با توجہ به نزدیک شدن به ایام عید غدیر یه کار جدید دار
مکتب سلیمانی قصد دارد از همکاری شما نوجوانان حیدری در پخت و پز غذای تبرکی استفاده کند💪🏻💪🏻
تاریخ ساعت دقیق مکتب اعلام میکند🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وااای باورتون میشه اینجا ایرانه🤩
این دره ي جنگلي و سرسبز
تو جنگل هاي ارسبارانِ😍
در شمال استان آذربايجان شرقي 😍
#آذربایجان_شرقی
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری😍
✈️
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
یادی کنیم از حرفه و فن عزیز... 😁😂
#حرفه-و-فن
#طنزیجات
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســلام ســـلام
یہ خبر توپ و ویژه دارم براتون
با توجہ به نزدیک شدن به ایام عید غدیر یه کار جدید داریم 🤩
پویش غدیر تا ظہور
قراره کلی لبخند به لب افراد نیازمند
ببینیم😊😍
😉❤️
هستی باهم دیگه لبخند بیاریم به لبشون؟
هستی بریم واسہ غدیر امسال براشون غذا ببریم 😎
اگه هستی بسم الله...👇👇
6037991772811521
به نام فاطمه معاذاللهی
حداقل ده تومن
فکر الان بری مغازه با این ده تومان چی میدنت😂
ولی اینجوری حداقل تو خوشحال کردن یه نیازمند شریک میشی و از دعای نیازمند زود به ارزوهات میرسی😍😉
پس نیت کن و هر چه قدر دلت میخاد واریز کن😎
پست رو منتشر کن و توی این کار سہیم باش😇
#ایران_قوی
ایرااان سومین کشور جهان
در ساخت سامانه هوشمند جراحی است. 💪😍
#سامانه-هوشمند-جراحی
🇮🇷
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
⭐️رمان جدید⭐️
#رمان_خوان 😉😉😉
نشانی ما در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
نشانی ما در روبیکا
https://rubika.ir/joing/DCDABBEF0HAOQRTRCQSHWSBGQHEKWUYV
🌺به نام خداوند مهربان🌺
📚پارت سی و یکم📚
پدرزنش انتقاد کرد که اگر برای دریافت امواج تلویزیونی شوروی است، کار درستی نیست و از سن و سال او گذشته. آقابرات که جا خورده بود گفت: «چی...؟ شوروی موروی کدومه پسرجان؟! لولۀ آب ترکیده، بعدازظهر قراره لولهکش بیاد درستش کنه.»
محمد از اینکه زود قضاوت کرده عذرخواهی کرد و برای جبران تهمتی که در اصل من به آقابرات زده بودم، مجبورم کرد لوله را تا خانۀ آقابرات ببرم.
وقتی به خانۀ آقابرات رسیدم، آقابرات که فهمیده بود حرف من باعث شده محمد به او انتقاد کند، سعی کرد از من بیشتر بیگاری بکشد. با خودم عهد کردم تا نسبت به چیزی مطمئن نشدم، قضاوت نکنم. برای صمیمیت کاذب پرسیدم: «زینبخانم باز رفته سفر زیارتی؟»
- تو پر حرف مردمی؟
ترجیح دادم دیگر سؤالی نپرسم. خود آقابرات بعد از چند لحظه گفت: «کاشکی سفر زیارتی بود؛ پریروز شنید که یک جا هست که چند روزیه از یک درخت خون درمیاد و مریضا رِ شفا مده. با مادرش رفتن اونجا شفا بگیرن.»
- مگه مریضیشان چیه؟
- همینکه همش دنبال اینجور چیزایه خودش یک مریضیه دیگه.
آقابرات ترجیح داد دیگر در این زمینه چیزی نگوید. چند لحظه سکوت کرد و بعد با لحن آرامتری گفت: «محسنجان، حالا که تا اینجا آمدی بیا کمک کن این بخاریِ ببریم زیرزمین. هوا گرم شده، ما هنوز بخاریِ جمع نکردیم. تازه آبگرمکنمان سوراخ شده باید کمک کنی بیاریمش بیرون.»
وقتی میخواستیم بخاری را جابهجا کنیم، بهجای مشاهدۀ ترکیدگی لوله، چشمم به بوستری افتاد
که معلوم بود تازه خریده. روی تلویزیون گذاشته بود تا بعداً به آنتن وصل کند.
پرسیدم: «آقابرات، این چیه؟»
آقابرات که مرا خر فرض کرده بود، گفت بوستر را برای یخچال خریده. حتی برای اینکه نشان دهد مرا با کرهالاغ کدخدا اشتباه گرفته است، بخاری را زمین گذاشت و بهطرف یخچال رفت تا حتی نحوۀ کارش را هم نشان دهد. آنقدر با اطمینان خاطر توضیح میداد که احساس کردم خودش را هم باید به آن درختِ شفادِه ببندند. درِ یخچال را که باز کرد، آدم را یاد شعب ابیطالب میانداخت؛
چون فقط دو حبهانگور روی یکی از طبقههای خالی افتاده بودند و یک کاسۀ روحی آبِ یخ هم توی جا یخی به چشم میخورد. میتوانست از یخچالش بهعنوان جاکفشی استفاده کند. از نوشتههای روی کاسه معلوم بود آن را از مسجد برای حلیم گرفته و کاسهاش را پس نداده است. کاسه آنقدر یخ زده بود که به جزئی از دیوارۀ
جایخی تبدیل شده بود و حتی اگر یخهای سیبری ذوب میشدند، یخ آن به این زودی آب نمیشد.
آقابرات به یخچال و بوستر اشاره کرد و با اعتمادبهنفس بالایی شروع کرد به دروغگفتن: «باز نری برای محمدتان چیزای الکی تف بدیا. این یک مدل ترانس برق مخصوصه. مبینی؟ باید وصلش کنم به یخچال تا بهخاطر نوسان برق، یکوقت یخچال نسوزه و چیزمیزای توش خراب نشن.»
خیلی چیزهای باارزشی توی یخچال داشت که نگران خرابشدن آنها هم بود. میتوانستم با مچگیری از او و تهدید به افشای خرید بوستر پیش محمد، از جابهجاکردن آبگرمکن نجات پیدا کنم؛ اما عمداً به روی خودم نیاوردم و در عوض ماندم تا به او کمک کنم. موقع خداحافظی، وقتی که از من تشکر کرد و میخواست در را ببندد، گفتم: «راستی اگه اون ترانسِ به یخچال
وصل کردین، مواظب باشین وقتی درِ یخچالِ باز مکنین، یخچالای شوروی رِ نشان نده!»
مامان و آقاجان با صدایی آهسته با هم مشورت میکردند. بیبی درحالیکه داشت تسبیح میگرداند و زیر لب ذکر میگفت، گوشش را برای فهمیدن ماجرا تیز کرده بود. فکر کنم ذکرش این بود که «خدایا به من کمک کن بفهمم علیجانم و عروسکبرای ذلیلشده چی دارن به هم مگن!»
اینکه به من و بیبی چیزی نمیگفتند، یعنی
اینکه ازنظر اعتبار از صفر پشتِ عدد هم کمتریم. درست است که جفتمان دهنلق بودیم؛ اما باز هم دلیل نمیشد چیزی به ما نگویند. حالا من که با پای خودم به دنیا آمده بودم، بیبیِ بندۀ خدا که زحمت کشیده بود و آقاجانِ به آن بزرگی را زاییده بود، چرا باید بیخبر میماند؟
آقاجان با صدایی آهسته، اسم من و بیبی را آورد و بعد هم از عروسی احتمالی ملیحه گفت. معلوم بود که ازنظر مالی دارند قضیهای را سبک سنگین
😮💨خسته نباشم 😂
واقعا خودم همیشه باید صبح بخیر و خسته نباشید بگم یک بارم شما بگین😜😉
منتظرم
@rogheyeh138600
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهاا اومدممم با یه آموزش فوق العاده زیبا برای تولد و کلیپ رفاقتی خیلی به کارتون میاد💞👑
ابزارشو خواستین پی وی پیام بدین💙
#ادیتور_شو
#آموزش_ادیت
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91