سلااام خوشملااااا💜
صبح نزدیک به ظهرتون بخیر🌸
ما که دیشب تا ساعت چهار مسجد بودیم تا الانم فقط خواب بودیم🤪
شما چی؟؟
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
#دخترونھ🥺
↻ از بین بردن تیرگی دور چشم.
───── • ◆ • ─────
◣ گلاب برای روشن سازی پوست
استفاده کنید.
گلاب دارای عناصر باور نکردنی برای
مراقبت و تقویت پوست هست. همچنین
تاثیر آرامبخش و تسکین دهنده داره. 🧡
◣ همچنین مثل خیار یک قابض ملایم
هست که میتونه به بهبود تیرگیهای دور
چشم کمک کنه.
◣ برای استفاده از گلاب به این صورت
عمل کنید که پد تمیزی رو به گلاب آغشته
کنید و رو پلکتون به مدت 10-15 دقیقه
قرار بدید. این کار رو هم دو بار در روز و
به مدت حداقل یک هفته تکرار کنید.🖇
─── · · · ☽︎ · · · ───
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
واییی یعنی من اینقدرر خستم قابلیت اینو دارم سه شبانه روز بخوابم🥱
ولی اینقدرم گشنمه میتونم یک کامیون غذا بخورم😖😫
نمیدونم چه مرضی من دارم خوابم باشه نمیتونم هیچی بخورم گشنمم باشه نمیتونم بخوابم😭😅
تو هم همینجوری هستی؟🤕
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
🌿| السلامعلیڪیارسولالله
🌿| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
🌿| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
🌿| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
🌿| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
🌿| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
🌿| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
🌿| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
🌿| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
🌿| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
🌿| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
🌿| السلامعلیڪیازینبڪبری
🌿| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
🌿| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
🌿| السلامعلیڪیاسیدتنارقیهبنتالحسین
🌿| السلامعلیڪیاسیدتناسکینهبنتالحسین
''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
#اللهمعجللولیکالفرج
🖇 #کربلا🌿
کربلا؟! . .
همان جاییست که عاشقان ؛
ندیده عاشقش شدند . . . :)💔
#صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ💚🌴
#قسمت_هشت
این طوری؟ ما نه دسته گل گرفتیم نه شیرینی آوردیم عمه هم گفت «خداوکیلی موندم توی کار شما حالا که ما عروس رو راضی کردیم داماد ناز میکنه
در ذهنم صحنههای خواستگاری گلهای آن چنانی و قرارهای رسمی مرور میشد ولی الآن بدون اینکه روحم از این ماجرا خبر داشته باشد همه چیز خیلی ساده داشت پیش میرفت گاهی ساده بودن قشنگ
است
حمیدی که به خواستگاری من آمده بود همان پسر شلوغ کاری بود که پدرم اسم او و برادر دوقلویش را پیشنهاد داده بود همان پسرعمهای که با سعید آقا همیشه لباس یکسان میپوشید؛ بیشتر هم شلوار آبی با لباس برزیلی بلند با شمارههای قرمز موهایش را هم از ته میزد؛ یک پسربچه کچل فوق العاده شلوغ و بینهایت مهربان که از بچگی هوای من را داشت نمیگذاشت با پسرها قاطی بشوم دعوا که میشد طرف من را میگرفت مکبر مسجد بود و با پدرش همیشه به پایگاه بسیج محل میرفت. اینها چیزی بود که از حمید میدانستم
زیر آینه روبروی پنجره ای که دیدش به حیاط خلوت بود نشستم حمید هم کنار در به دیوار تکیه داد هنوز شروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست در را ببندد تا راحت صحبت کنیم جلوی در را گرفتم و گفتم ما حرف خاصی نداریم دو تا نامحرم که داخل اتاق در رو
نمی بندن سر تا پای حمید را ورانداز کردم شلوار طوسی و پیراهن معمولی؛ آن هم طوسی رنگ که روی شلوار انداخته بود بعداً متوجه شدم که تازه از
مأموریت برگشته ،بود برای همین محاسنش بلند بود چهره اش زیاد مشخص نبود به جز چشمهایش که از آنها نجابت میبارید مانده بودیم کداممان باید شروع .کند نمکدان کنار ظرف میوه به داد حمید رسیده بود؛ از این دست به آن دست با نمکدان بازی میکرد من هم سرم پایین بود و چشم دوخته بودم به گرههای فرش شش متری صورتی رنگی که وسط اتاق پهن بود؛ خون به مغزم نمیرسید چند دقیقه ای سکوت فضای اتاق را گرفته بود تا این که حمید اولین سؤال را پرسید معیار شما برای ازدواج چیه؟
به این سؤال قبلاً خیلی فکر کرده بودم ولی آن لحظه واقعاً جا خوردم چیزی به ذهنم خطور نمیکرد گفتم دوست دارم همسرم مقید باشه و نسبت به دین حساسیت نشون بده ما نون شب نداشته باشیم بهتر از اینه که خمس و زکاتمون بمونه
گفت: اینکه خیلی خوبه من هم دوست دارم رعایت کنیم بعد :پرسید: «شما با شغل من مشکل نداری؟ من نظامیم ممکنه بعضی روزها مأموریت داشته باشم شبها ،افسرنگهبان بایستم بعضی شبها ممکنه تنها بمونید جواب دادم با شغل شما هیچ مشکلی .ندارم خودم بچه پاسدارم میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شكليه. اتفاقاً من شغل شما رو خیلی هم دوست دارم بعد گفت: حتماً از حقوقم خبر دارین. دوست ندارم بعداً سر این چیزها به مشکل بخوریم از حقوق ما چیز زیادی در نمیاد.» گفتم: «برای من این چیزها مهم نیست من با همین حقوق بزرگ شدم فکر کنم
بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم
همان جا یاد خاطره ای از شهید همت افتادم و ادامه دادم من حاضرم حتی توی خونهای باشم که دیوار کاهگلی داشته باشه دیوارها رو ملافه
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
سلام رفقاااااا🖐🏻
حال و احوالتون چطوره 💞🫂
ظهرتون بخیر 🙈
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون دعای جوشن کبیر در مسجد قدس📿🖤✨
شما کجایید؟! 🤍
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
#قسمت_نه
بزنیم ولی زندگی خوب و معنویای داشته باشیم؛ حمید خندید و :گفت با این حال حقوقمو بهتون میگم تا شما باز فکراتون رو بکنین؛
ماهی ششصد و پنجاه هزار تومن چیزیه که دست ما رو میگیره زیاد برایم مهم .نبود فقط برای این که جو صحبت هایمان از این حالت جدی و رسمی خارج ،بشود پرسیدم اون وقت چقدر پس انداز دارین؟ :گفت: «چیز زیادی نیست حدود شش میلیون تومن پرسیدم شما با شش میلیون تومن میخوای زن بگیری؟ در حالی که میخندید سرش را پایین انداخت و گفت: با توکل به خدا همه چی جور میشه بعد ادامه داد: بعضی شبها هیئت میرم امکان داره دیر بیام گفتم اشکال) ،نداره هیئت رو میتونین برین
ولی شب هر جا هستین برگردین خونه؛ حتی شده نصفه شب. قبل از شروع صحبتمان اصلاً فکر نمیکردم موضوع این همه جدی پیش برود هر چیزی که حمید میگفت مورد تأیید من بود و هر چیزی که من میگفتم حمید تأیید می.کرد پیش خودم گفتم این طوری که ،نمیشه باید به ایرادی بگیرم حمید .بره با این وضع که داره پیش میره
باید دستی دستی دنبال لباس عروس باشم به ذهنم خطور کرد از لباس پوشیدنش ایراد بگیرم ولی چیزی برای گفتن .نداشتم تا خواستم خرده ،بگیرم ته دلم گفتم خب فرزانه تو که همین مدلی دوست داری نگاهم به موهایش افتاد که به یک طرف شانه کرده بود خواستم ایراد بگیرم ولی باز دلم راضی نشد چون خودم
را خوب میشناختم؛ این سادگیها برایم دوست داشتنی بود وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم .رفتم سعی کردم از خودم یک غول بیشاخ و دم درست کنم که حمید کلاً از خواستگاری من پشیمان شود برای همین گفتم من آدم
عصبی ای ،هستم ،بداخلاقم صبرم .کمه امکان داره شما اذیت بشی حمید که انگار متوجه قصد من از این حرفها شده ،بود که هر چقدر هم عصبانی بشی من آرومم خیلی هم صبورم بعید میدونم
با این چیزها جوش بیارم
:گفتم اگه یه روزی برم سرکار یا برم ،دانشگاه خسته باشم حوصله نداشته باشم غذا درست نکرده ،باشم خونه شلوغ باشه شما ناراحت نمیشی؟ گفت اشکال) .نداره زن مثل گل میمونه حساسه شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود از اول تمام عزمش را جزم کرده بود که جواب بله را .بگیرد محترمانه باج میداد و هر چیزی میگفتم قبول میکرد
حال خودم هم عجیب بود حس میکردم مسحور او شده ام با متانت خاصی حرف میزد وقتی صحبت میکرد از ته دل محبت را از کلماتش حس میکردم بیشترین چیزی که من را درگیر خودش کرده بود حیای چشمهای حمید بود یا زمین را نگاه میکرد یا به همان نمکدان خیره
شده بود
محجوب بودن حمید کارش را به خوبی جلو میبرد گویی قسمتم این بود که عاشق چشمهایی بشوم که از روی حیا به من نگاه نمیکرد با این چشمهای محجوب و پر از جذبه میشد به عاشق شدن در یک نگاه اعتقاد پیدا کرد؛ عشقی که اتفاق میافتد و آن وقت یک جفت چشم میشود همۀ زندگی چشمهایی که تا وقتی میخندید همه چیز سر جایش .بود از همان روز عاشق این چشمها شدم آسمان چشمهایش را دوست داشتم؛ گاهی خندان و گاهی خیس و بارانی نیم ساعتی از صحبتهای ما گذشته بود که موتور حمید حسابی گرم
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
سلاااااااام چطورین بچه ها😍
صبحتون بخیر🌸🌿
از اتاق فرمان اشاره میکنن بابا الان ظهره نه صبح😑
من محو شدم😶🌫
خبب صداشو در نیارین بزارین از اول شروع کنم🤫🤭
سلااااااااام بچه هاا👋🏼
چطوریین؟🧡
ظهرتون بخیر🌕🌻
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
#دخترونھ🥺
چند نکته برای صورتی زیبا🧚🏻♀♥️
───── • ◆ • ─────
🛌هر شب قبل خوابیدن صورتتون رو
بشورید
🤗اگه صورتی چرب دارین دو روز یک
بار حموم کنید
🍯بهترین تاثیر گذاری ماسک و اسکراپ
بعد حمومه
🥒کسانی ک پوستی خشک دارند خیار
میتونه کمک کننده خوبی باشه
🍭کسانی پوستی چرب دارند اسکراپ
رو ی بار در هفته استفاده کنند.
🍗🍖از خوردن چربی ها مثل سس و
شیرینی کمتر استفاده کنند.
🥤خوردن و شستن صورت با عرق کا
سنی و شاطره بسیار توصیه میشه.
─── · · · ☽︎ · · · ───
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91ا
#افطاری ساده💛
بلههه دیگه روزه هاتون قبول💚 میخواستم با تزیینات روش براتون عکس بگیرم ولی متاسفانه اقای شکم اجازه ندادن😂
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
سلام به همگی صبحتون بخیر🌤🤍
کیا امروز رفتن مدرسه 🥱
ما که انشالله از شنبه😂
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
💫باسلیقه باش
خرمای مجلسی مخصوص ماه رمضان 🤎🧆
بِھترینجا وآسهـ اومدن . .
پسبھدوستآت همبفرست🤍(:`
╭┈┈┈⋆┈┈─────
⊰نو+جوان مکتب سلیمانی⊱
╰┈➤❤️ https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91