اخلاق در خانواده📣📣📣📣📣
#داستان_کوتاه 👍
در زمان قدیم مردی ازدواج کرد،
در روز اول ازدواج همگی جهت خوردن نهار با خانواده شوهر جمع شدند و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد،😐 و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا، بدون هیچ احترامی داد☹️.
در این لحظه عروس که شخصیتی اصیل و با حکمت داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد.👏👏👍
و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمیخواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت،
با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم.
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت.
و با همسری که به مادر خودش احترام میگذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد.
در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام میگذاشتند.😊👍
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه🚶♂ پشت سر کاروان راه میرفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمیکرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند مادر همسر سابقش را شناخت، گفت: چرا هیچکس به تو اعتنا و کمکی نمیکند؟
آنها که هستند؟ 🤔🤔🤔🤔
گفت: فرزندانم هستند،😳😳😳
گفت: من رامیشناسی؟ پیرمرد گفت: نه🙄
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست،
همانگونه که میکاری درو خواهی کرد
به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام میگذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی،
و این جزای کارهای خودت هست،
و زن با تدبیر به فرزندانش گفت:
کمکش کنید برای خدا.
هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد، که شما با پدر و مادر خود رفتار میکنید.👍👏👏👏
@nokatezendegy