👈 از سکّه های طلا آتش می ریزد
چند سال قبل یک نفر از بزرگان و خوانین شیراز را دیدم که متصل انگشت خود را در دهان می گذاشت و مانند کسی که آتش او را سوزانیده باشد، و بخواهد سوزش انگشت را از آب دهان تسکین بدهد از او پرسیدم سبب این کار چیست؟
چون خلوت گشت، گفت: مرا قضیه ای است عجیب، زیرا برادری داشتم بسیار ثروتمند و پول دوست و پول پرست و از حق مردم ثروتی به هم زده بود. و برای او وارثی نبود، غیر از من، پس در موقع مرگ به من وصیت نمود کیسه ای پر از پول و طلا دارم، چون تو همه ثروت مرا می گیری این کیسه را با من دفن نما.
چون برادرم مُرد با خود گفتم: من هم به وصیت او عمل کنم و در حین دفن خود را به قبر رسانیده و کیسه لیره را در گوشه قبر پنهان و از قبر بیرون آمدم. مدّتی از این قضیه گذشت، به علمای محترم قضیه را گفتم. آنها فرمودند: خلاف شرع نمودی، آن پولها را می بایست به فقرا و مساکین می دادی و خیرات و مبرات برای برادرت می نمودی.
پس قبر کن را دیدم و به او گفتم: زمان دفن برادرم کیف اسناد از بغلم رها شده و می خواهم قبر را بشکافی و من پائین رفته و کیفم را بردارم. قبرکن خاکها را کنار ریخته سنگ قبر و لحد را برداشته دیدم که کیسه پول خالی و چیزی درون آن نیست و در کنار قبر افتاده، با خود گفتم: ای وای موش پولهارا برداشته لیکن با خودم اندیشیدم که مگر موش عقل دارد سر کیسه را باز نماید و پولها را بردارد. در صورتی که هیچ جای کیسه پاره نبود، پس کفن را از روی صورت برادرم کنار زدم.
ناگهان دیدم تمامی لیره ها روی صورت او چیده شده، چون خوب نگاه کردم دیدم لیره های طلا به تمام اندام او چسبیده است، پس دست بردم که لیره ای را از پیشانی او بردارم، دیدم چنان داغ بود که گویا انگشتم را عقرب زد و دستم نیش خورده. دیدم لیره ها توی گوشت او فرو رفته و متصل به استخوان گردیده.
به هر حالی که بود از قبر بیرون آمدم و قریب به 20 سال است که گویا انگشتانم با آهن تاخته و سرخ شده بر خورد داشته و آنچه هم اطبّا معالجه نمودند فایده نبخشید و شب و روز، آرامش را از من گرفته و از شدّت سوزش انگشتانم را متصل در دهانم می گذارم تا بلکه بتوانم از درد سوزش آن قدری در آرامش باشم.
📗 #نگاهی_به_حقّ_النّاس
✍ محمود اکبری
✳️ترویه چیست❓❓❓❓❓
🌈هشتم ذیحجه روز ترویه است، ترویه یعنی ذخیره کردن آب، در این روز زئران خانه خدا از مکه به منی رهسپار شده تا شب را در آنجا گذرانده و صبح روز بعد خود را برای عرفات آماده کنند.
💧ترویه به معنای ذخیره کردن آب است و چون در این روز حجاج باید برای توقف در عرفات و بیتوته در مشعرالحرام و انجام اعمال خاص منی، به فکر ذخیره آب می بودند، به آن (یوم الترویه) گفته میشود.
🔲چون در گذشته در صحرای عرفات آب نبود، در این روز برای آب دادن به حجاج از مکه آب می بردند، از این رو به این روز روز "آب رسانی" می گویند.
✳️اعمال روز ترویه یعنی امروز دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷
☀️روزه
⏹محمدبن ابی عمیر از یکی از یارانش از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
🔳روزه روز ترویه کفاره گناهان یک سال و روزه روز عرفه کفاره گناهان دو سال است.
💦غسل
🔳محدث قمی(ره) در مفاتیح الجنان روزه این روز را برابر با کفاره شصت سال برشمرده است و آورده است که شیخ شهید غسل این روز را مستحب دانسته است.
*♥بخوان و بگو آمین♥*
🍁یاالله ما را از عذاب قبر نجات بده
🍁یا الله سکرات موت مان را آسان کن
🍁یا الله روزی حلال نصیبمان بگردان
🍁یاالله حساب و کتاب را بر ما آسان بگیر
🍁یاالله توفیق خدمت صادقانه والدین نصیبمان فرما
🍁یاالله دیدارت را نصیبمان کن
🍁یاالله بی اولادان را اولاد صالح نصیب بگردان
🍁یاالله همنشین صالح نصیبمان کن
🍁یاالله زندگی پر خیر و برکت نصیبمان بگردان
🍁یاالله تمام سنتهای نبی کریم را در زندگی و وجودمان جاری بگردان
🍁یاالله تا از ما راضی نشدهای موت مان مده
🍁یاالله جنت الفردوس را نصیبمان بگردان
🍁یاالله توفیق خدمت خالصانه علماء نصیبمان بگردان
🍁یاالله فقر و اعتیاد و فساد را از خانه و خانواده هایمان دور بگردان
🍁یاالله ما را در دنیاو آخرت خوشبختی و سعادت عطا بفرما
🍁یاالله غم وغصه و پریشانی را از هر خانه ای بدور گردان
🍁یا الله همه بیماران چه در تخت بیمارستان و چه در منازل هستن شفای عاجل و کامل نصیبشان بگردان
🍁یاالله از عذاب جهنم ما را دور بگردان
🍁یا الله مارا از شر بدیها کذب دروغ تهمت حفاظت بفرما
🍁یاالله کینه ها را از دلهایمان بیرون کن
☘آمـيــــــن. . . . .
🍂یاالله دردنیا وآخرت مارا روسفید بگردان
🍂یا رحمان برما ورفتگان ما رحم بفرما
🍂یا رحیم دلهای ما را ازکینه وظلم پاک گردن ودردلهای ما رحم قرارده
🍂یاستارالعویب عیبهای ما مسلمانان رابپوشان
🍂یارازق روزی مارا گشاده دار واز روزی پاک وحلالت به ما عطا بفرما
🍂یاعزیز مارا درنگاه مردم بزرگ وعزیز دار ودرنگاه خودمون کوچک کن
🍂یاالله زبانمان راپیوسته بیاد وذکر خودت مشغول دار
🍂یاالله حساب وکتابمان راآسان بگردان
🍂یاالله مارا درسمت راست عرشت جا ده وبدون حساب وکتاب وارد جنت الفردوسمان بگردان
🍂یاالله نگاه کردن به ذات بخشنده ات در باغهای پرنعمت بهشت نصیب ما وپدرومادرمان واهل بیتمان وهمه ی امواتمان بگردان
🍂یاالله پرونده ی اعمال رفتگانمان بسته ودستشان از دنیا کوتاه شده به حق ارحم راحمینیت به انها رحم کن وازعذاب قبر نجاتشان ده و قبرهایشان به باغی ازباغهای بهشت تبدیل کن
🍂یاالله ماواهل بیتمان وعزیزانمان وهمه ی مسلمانان را از آتش دوزخ نجات بفرما
🍂یا الله کارنامه ی اعمالمان رادر دست راستمان قرار ده
🍂یاالله مارا ببخش یاالله مارا ببخش یاالله مارا ببخش
🔹وسبحان الله عما یشرکون وسلام علی مرسلین والحمدالله رب العالمین🔹
*الهی آمین یا رب العالمین*
🌷🌿🌷🌿
⛔️طرح جدید عقیم سازی جوانان از طرف اسرائیل با واکسن کزار و.....
#بیوتروریسم 👆👆👆👆
👈 توبه از شراب
روزی آقا رسول اکرم (ص) از کوچه ای می گذشتند؛ اتفاقاً یکی از مسلمانها شیشه شرابی در دست داشت وارد همان کوچه ای شد که حضرت داشتند می گذشتند تا حضرت رسول خدا (ص) را دید می آید خیلی ترسید، گفت الآن است که آبرویم بریزد (زیرا به حضرت خیلی علاقه داشت) گفت خدایا غلط کردم توبه کردم و دیگر لب به خمر و شراب نمی زنم فقط مرا جلوی حضرت رسول اکرم (ص) رسوا نکن.
وقتی که نزدیک حضرت شد. حضرت رسول اللَّه (ص) فرمود: در این شیشه چیست؟ از ترس گفت آقا سرکه است. آن حضرت فرمود: اگر سرکه است قدری در دست من بریز حضرت دست مبارک را پیش برد.
آن مرد هم شیشه را برگردانید یک وقت متوجه شد که مقداری سرکه در دست حضرت ریخته شده. مرد به گریه در آمد و گفت یا رسول اللّه قسم بخدا که در این شیشه شراب بود ولی چون توبه کردم و از خدا خواستم که مرا رسوا نکند خدا هم توبه مرا قبول کرده و دعایم را مستجاب فرموده.
حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: چنین است حال کسی که توبه کند از گناهان خود، و خداوند متعال تمام سیئات و بدیها و زشتی های او را تبدیل به حسنه و خوبی فرماید. «اولئک یبدّل اللّه سیّئاتهم حسنات»
📗 #گناهان_کبیره، ج 2
✍ شهید آیت الله دستغیب
👈 برتر بودن مرگ ظالم بر زندگی او
عصر حکومت عبدالملک بن مروان بود. او حجاج بن يوسف ثقفی را که خونخوارترين و بی رحم ترين عنصر پليد بود، استاندار عراق کرد. حجاج بيست سال حکومت نمود و تا توانست ظلم کرد.
در اين عصر، روزی زاهد فقيری که دعايش به اجابت می رسيد، وارد بغداد گرديد. حجاج او را طلبيد و به او گفت: برای من دعای خير کن.
زاهد فقير گفت: خدايا! جان حجاج را بگير. حجاج گفت: تو را به خدا چه دعايی است که برای من نمودی؟ زاهد فقيرگفت: اين دعا هم برای تو و هم برای همه مسلمانان، دعای خير است.
🍂ای زبردست زير دست آزار
🍂گرم تا کی بماند اين بازار؟
🍂به چه کار آيدت جهان داری
🍂مردنت به که مردم آزاری
📗 #حکایتهای_گلستان_سعدی
✍ محمد محمدی اشتهاردی
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹✋سلام،آغازین ساعات روز چهارشنبه آخرین روز از مرداد ماه و دهمین روز از ماه شریف ذی الحجه که مصادف است با عید سعید قربان را به شما تبریک می گویم .
🌹👈- عید قربان جلوه گاه تعبّد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است،و فصل قرب مسلمانان به خداوند،در سایه عبودیّت.
🌹👈- عید قربان فصل قربانی کردن عزیزها در آستان "عزیزترین" یعنی خداست.
🌹👈- عید قربان مجرای فیض الهی و بهانه عنایت رحمانی به بندگان مؤمن و مطیع است و هر کس بتواند رضای خویش را فدای رضای حق کند،از خواسته دل در راه خواسته خدا چشم بپوشد،و از داشته ها و خواسته هابگذرد،به مرز عبودیت می رسد.
🌹👈- "قربانی" وسیله قرب به خداست و عید قربان روز تقرّب به پروردگار است.روز رها شدن از تعلّقات قربانی کردن تمنیّات در پیش پای اراده الهی است.
🌹💐🌹بارالها:بر محمد(ص) و آل محمد(ص) درود فرست و به برکت این عید بزرگ نفس ما را مغلوب ایمان ما قرار ده.
عیدتان مبارک و التماس دعا
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
طنز حلال _
خاطرات جبهه
بیگودی های خواهر کاتبی!
.
خواهر کاتبی، پرستار دوره جنگ بودند
تعریف میکرد که : حدودا 18.19ساله بودم
که مسجد محل یک شب حاج اقا،خانما رو جمع کرد و گفت رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم،من و چند تا از خواهرا که پزشکی میخوندیم،پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی
و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم،
من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود
و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه،و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک، یعنی بیگودی هام😲
😳 و چند دست لباس
و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶 ... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم!!! یا دستمو کرم بزنم...
به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...
نمیدونم چطور شد که
ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰 ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه میکردیم...
و برادرا افتادن دنبال لباسا😱 ما خجالت زده 😱
.
برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما
.
دلمون میخواست انکار کنیم
اما اونجا جنس مونثی نبود😰 جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم
.
و بعد
.
بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😰
از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...🙅
شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان☺
صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی
گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند،گفتن بیگودی_های_خواهر_کاتبیه😮🙆
شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی😆😊
چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم،اینا اومده بالا
گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐😒
و من
هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم
دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم
خواهر کاتبی
خواهر کاتبی
بیگودی هاتون 🏃🏃🏃🏃
کانال امیرکبیر
@amirkabir11
👈 انصاف با مردم و دیدار حضرت ولی عصر علیه السلام
یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. مدتها ریاضت کشید و آنچنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.
مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید.
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(ع) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل دو عباسی (هشت شاهی) ارزش دارد؛ زیرا پول کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را می سازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!
پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید، شما را دعا می کنم.
پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم، زیرا در معامله دو عباسی، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت شاهی می خرم و باز تکرار می کنم: قیمت واقعی آن دو عباسی است، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر می خرم!
شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است.
پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»
📗 #عنایات_حضرت_مهدی_به_علما
✍ محمدرضا باقیاصفهانی