.
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه
#زمینه ۲۱
ماه به خون نشستهی خاکیِ آسمون من
رفتی نگفتی دخترم دق میکنه بدون من
سری به ویرونه زدی خوش اومدی خوش اومدی
ای سر در طشت طلا ای سر غرق خون من
کشتهی دور از وطنی یا أبتا
شهیدِ بی پیرهنی یا أبتا
برات بمیره دخترت بابا حسین
مثل خودم بی کفنی یا أبتا
خرابه روشن از
روی بابا شده
نیمهشب ، گمشده
عمه پیدا شده
بند دوم
نمیره از خاطر من غصه و ماتم و عذاب
مخدرات به سلسله میون مجلس شراب
چوب یزید خیره سر بر لب عطشان پدر
سر پدر به طشت زر ، محاسنش به خون خضاب
قاری خونین دهنی یا أبتا
مَنِ الذِی أیتَمَنی یا أبتا؟...
با لب تشنه سر بریدن ز تنت
تشنهی صد پاره تنی یا أبتا
ای سرِ خیرزان
خورده ، بابا حسین
یک شب اینجا بمان
پیش من یاحسین
بند سوم
شبی که افتادم زمین از روی ناقه بی هوا
میدیدم از دور که گریه میکنی رو نیزه ها
قافله رفت و شب رسید ، عمه رقیه رو ندید
دید منُ زجرِ پلید ، کاش نمیدید أبتا...
رسید و چنگ زد به گیسوی من و...
یجوری زد شکست ابروی من و...
خبر داری با ناسزا لگد میزد؟!
شکسته استخوان پهلوی من و...
میکشید روی خاک
وحشیانه منُ...
میزد از کینه با
تازیانه منُ...
#محمدعلی_انصاری ✍
مشابه سبک زیر خوانده میشود
.👇
#امام_جواد_واحد
جواب
جسم جواد بن الرضا در حجره بی جان است
زهرا پریشان است
حیدر ز جنت آمده در آه و افغان است
زهرا پریشان است
______
قاتل نشسته پشت در ، حجره درش بسته
ابن الرضا خسته
بیرون حجره قاتلش مسرور و خندان است
زهرا پریشان است
______
با ناله هایش میکنند از هلهله غوغا
جان میدهد تنها
خونین دلش از کینه و ظلم کنیزان است
زهرا پریشان است
______
سنگین شده پایش ز زهر کینه ی قاتل
دارد شرر در دل
حجره برایَش گوشه ی تاریک زندان است
زهرا پریشان است
______
دیده به در دارد ببیند روی بابا را
ماه دل آرا را
این لحظه ی آخر نصیبش دردِ هجران است
زهرا پریشان است
______
لب تشنه میگوید: حسین! ، -در حجره ی غربت-
بر قاتلت لعنت
یاد شهید سر جدا با کام عطشان است
زهرا پریشان است
______
گرچه تنش را میبرند از حجره روی بام
-ای وای از آن هنگام-
کِیْ پیکرش فردا به زیر سمِّ اسبان است؟
زهرا پریشان است
#محمدعلی_انصاری