eitaa logo
نون والقلم
96 دنبال‌کننده
949 عکس
209 ویدیو
34 فایل
هدیه به پیشگاه مقدس حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نوشته‌های تبیین‌گر جنگ نرم(چمن خواه) لایق نبود قطره به عمان بردن / خار و خس صحرا به گلستان بردن اما چتوان که رسم موران باشد / پای ملخی سوی سلیمان بردن
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 انّک لعلی خُلُقٍ عظیم 🔹 «من پسر زنی هستم که با دستهایش از بزها شیر می دوشید.» 🔹 این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. آمده بود، جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بودند. رسول الله (ص) از جایش بلند شده بود. نزدیک آمده و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ. آن طور که تنشان تن هم را لمس کرد. در گوشش گفته بود: «من برادر توام؛ انا اخوک.» 🔹 گفته بود: «فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه! من از آن سلطانها که خیال می کنی نیستم.» «من اصلاً پادشاه نیستم. لیس بمَلِک» 🔹 «من محمدم؛ پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آن آمده ای. من پسر زنی هستم که با دستهایش از بزها شیر می دوشید. حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. 🔹 حرف دایه ی صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانه ی او و گفته بود: «هونٌ علیک؛ آسان بگیر، من برادرتم.» 🔹 مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید. «عجب برادری دارم!» 📚 موعود نوجوان، شماره 28، بازنویسی: صلوات الله علیه و آله @mouood_org