#خاطرهساز_یا...
🍃 خانه ما دو تا اتاق داشت. یکی که بزرگتر بود و جادار، در حکم مهمانخانه بود؛ همیشه تمیز و مرتب.
از پلههای کنار حیاط بالا می رفتی و به یک اتاق معمولی می رسیدی که با چندتا گلیم، فرش شده بود؛ سادهی ساده، حتی بدون پنجره؛ فقط دو لنگه درِ چفتی داشت که کنار هم قفل می شدند.
زیر ایوانِ جلوی اتاق هم یک حوض بزرگ بود که هر وقت نوبتمان می شد، آب تویش می انداختند و پُرش می کردند. آن آب، هم برای خوردن بود، هم غذا درست کردن و هم شستوشو.
یک گوشهی حیاط هم اتاقکی گِلی برای پخت و پز داشتیم؛ بهش میگفتیم مطبخ. مادرم باید با هیزم و چوب های ریز، اجاق روشن میکرد تا غذا بپزد؛ اغلب، غذایی خیلی ساده و دَمِ دستی که شکم سیرکُن باشد و خرج زیادی نداشته باشد.
طرف دیگر حیاط اتاق کوچکتری بود مثل اتاق مهمان خانه؛ تنها فرقشان، وجود یک دار قالی بود که من و فاطمه را سرگرم می کرد.
با فاطمه، صبح تا شب پشت دار مینشستیم و رج میزدیم.
📚 تنها گریه کن
🖊 اکرم اسلامی
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
📝 می شود همه ی این خانه ی قدیمی را مرور کنید؟
از اتاق مهمان خانه که جدا از بقیه ی اتاق هاست و حتی اگر مهمان ناخوانده باشد غافلگیر و دست پاچه نمی شوی و آراام هدایتش می کنی به اتاقی تمیز و مهیای مهمان،
تا اتاقی که کودکان در آن روز را شب می کنند و خبری از حیرانی در میان شهر بی در و پیکر اسباب بازی نیست اما بچه ها تا شب فضای کار و بازیشان در حیاط و اتاق فراهم است.
میان این همه سادگی و قناعت، حکمت ها را خوشه خوشه بچینید.
#چشمهایش
#محیط_خانه
#تربیت_فرزند
🔅 @banoye_roshanaee