امام مهدی علیه السلام در قران(۱)
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»
- واو: عطف
- لقد: قد بر سر ماضی بیاید افاده ی تحقیق(حتمیت و قطعیت) می کند و اگر بر سر مضارع بیاید افاده ی تقلیل(گاهی) می کند و در اینجا بر سر ماضی آمده است و قطعی بودن را تأکید می کند. لام نیز در اینجا قسم است و خدا نسبت به مطلبی قسم می خورد که مهم باشد.
- کتبنا: در کتب لغت آمده است: وقتی بخواهند از امر مسلم و قطعی خبر بدهند از «کتبنا» استفاده می کنند و بار معنایی کتبنا بالاتر از وجوب است. توضیح آنکه برای وضع موضوعی ابتدا میبایست طرح و لایحه ای دریافت شود و دوم درباره ی آن گفت و گو می شود و سوم وقتی تصویب شد بخشنامه و نوشته می شود و وقتی نوشته شد یعنی تمام شد و باید به دنبال اجرایی کردن آن باشیم.
- الزبور: زبور یعنی کتاب. ال آن اگر جنس باشد یعنی همه ی کتاب های آسمانی: «ما در همه ی کتاب های آسمانی بطور قطعی این را ثبت کردیم» و اگر ال را عهد گرفتید به معنای کتاب خاص(کتاب حضرت داوود) است: «ما در کتاب حضرت داوود قطعی ساختیم».
- الذکر: ذکر در قران به معانی مختلفی آمده و یکی از معانی آن لوح محفوظ است: «ما در همه ی کتاب های آسمانی این امر را مقدر کردیم، پس آنکه در لوح محفوظ(در عالم غیب و شهود) این امر را مسلم و قطعی کردیم».
- پیش گویی: مطلبی که اهمیت دارد از هزاران سال قبل پیشگویی می کنند، پس خود این پیشگویی حاکی از اهمیت و تأکید است.
- أَنَّ: تأکید
- الأرض: در ال دو احتمال وجود دارد:
۱. ال عهد: اگر ال عهد باشد به معنای یک سرزمین خاصی مثل سرزمین فلسطین است: «یک روزی سرزمین فلسطین به دست بندگان صالح خدا فتح می شود» و یا مثل ارض فردوس(بهشت) است که بیانگر این مطلب است که بهشت برای صالحان است و این معنا شش بار در قران برای بهشت آمده است: «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» و در این صورت ارتباطی به مهدویت ندارد.
۲. ال جنس: اگر ال جنس باشد و به معنای تمام عالم باشد مربوط به آینده بشریت و مهدویت می شود و بنابر اصالة الاطلاق همین معنای ثانی مراد است زیرا اصل بر این است که مقصود از الأرض تمام این زمین باشد، همچنانکه در اغلب مواردی که قرآن از «ارض» سخن گفته است مقصود زمین این جهان بوده است(در قران ۴۴۰ بار از واژه ی ارض استفاده شده است).
- تبیین آیه: وقتی در آیه تدبر می کنیم برای ما سوال ایجاد می شود که مقصود کدام معنا است؟ اینجا است که نیاز به تبیین معصوم دارد و وقتی به روایات پیامبر و ائمه مراجعه می کنیم درمی یابیم که مقصود معنای ثانی(ال جنس) است: «هم أصحاب المهدی فی آخرالزمان»(تفسیر الآیات الظاهره ص ۳۲۶) و اینجا است که مصداق آن مشخص می شود.
- عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ: برای تحقق مفاد این آیه نیاز به عبادی الصالحون است.
💠به کانال ما بپیوندید و به دوستانتون معرفی کنید 💠
🔹@noornama
🔹@noornama
امام مهدی علیه السلام در قران(۲)
«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ ۖ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ» (حدید ۱۶)
- أَلَمْ يَأْنِ: آیا وقتش نرسیده
- لِلَّذِينَ آمَنُوا: برای ایمان آوردن
- أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ: دل های آنها نرم بشود. دل های شما سخت شده و وقت آن نرسیده که دل های شما نرم بشود؟ پس این آیه از ما می خواهد که أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لذکر الله باشیم.
- لِذِكْرِ اللَّهِ: برای خدا
- و: واو عطف به «تخشع» است: «وقتش نرسیده برای کسانی که ایمان آورده اند که مثل اهل کتاب نباشند؟»
- فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ: زمان (انتظار) بر آنان به درازا کشید
- فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ: سنگ دل شدند
- وَکَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ: بسیاری از آنها از راه مستقیم خارج شدند.
- جامعه ی منتظر پیامبر: جامعه ی منتظر پیامبر که از اهل کتاب بودند از مسیر درست جدا شدند و این آیه می فرماید: آیا وقت آن نرسیده که مانند آنها نباشید. لذا در روایت آمده که کسانی مقابل حضرت قرار می گیرند که انتظار می رفت از یاران ایشان باشند: «إذا خرج القائم خرج من هذا الأمر من کان یری أنه من أهله، و دخل فیه شبه عبدة الشمس و القمر» زمانی که قائم قیام می فرماید، برخی از افرادی که گمان می کردند که اهل این امر(یعنی اهل ولایت اهل بیت) هستند از آن خارج می شوند، ولی افرادی نظیر کسانی که خورشید و ماه را می پرستیدند، در امر ولایت وارد می شوند(غیبت نعمانی ب ۲۱ ح ۱) و در روایت دیگر آمده که وقتی امام زمان می آید مشکل ایشان از مشکل رسول الله بیشتر است چون رسول الله با کسانی رو به رو بود که بت می پرستیدند، اما امام زمان با کسانی رو به رو است که با قرآن مقابل ایشان قرار می گیرند: «إن قائمنا إذا قام استقبل من جهل الناس أشد مما استقبله رسول الله أتی الناس و هم یعبدون الحجارة و الصخور و العیدان و الخشب المنحونة و إن قائمنا إذا قام أتی الناس و کلهم یتأول علیه کتاب الله و یحتج علیه به. ثم قال: أما و الله لیدخلن علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحر و القر» رسول خدا در زمانه ای به سوی مردم آمد که آنها سنگ و سخره و چوب های تراشیده شده و بت های چوبی را می پرستیدند. ولی هنگامی که قائم ما می آید، تمامی مردم کتاب خدا را علیه او استفاده و تأویل می کنند و بوسیله قرآن به مبارزه و مجادله با او می پردازند. سپس حضرت فرمودند: بدانید که به خدا قسم عدالت او همانند گرما و سرما به درون خانه هایشان نفوذ می کند(غیبت نعمانی ب ۱۷ ح ۱)
- زمینه سازی در مدینه: دو قبیله ی اوس و خزرج با توجه به اختلافاتی که در مدینه داشتند، دنبال نصب فرد واحدی برای اداره ی این منطقه شدند. اما تعدادی از اهالی آنها که مسلمان شدند، از پیامبر خواستند که فردی را بعنوان مبلغ ارسال کنند و ایشان مصعب بن عمیر را ارسال فرمودند و همین زمینه ی ایمان مردم این منطقه و پذیرش پیامبر شد(برخلاف اهل کتاب که مدعی زمینه سازی و مقابله ی با اوس و خزرج بودند)
- پاداش منتظران: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَی دِینِهِ [وَ] لَمْ یقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَیبَةِ امامهِ فَهُوَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یوْمَ الْقِیامَة» هان! هر کدامشان بر دین خود ثابت بماند و برای طول غیبت امام، دلش دچار قساوت نشود، او در روز قیامت در درجه من با من است(بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۰۹)
💠به کانال ما بپیوندید و به دوستانتون معرفی کنید 💠
🔹@noornama
🔹@noornama
امام مهدی علیه السلام در قران(۳)
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(نور ۵۵)
این آیه شباهت عجیبی با آیه ۱۰۵ سوره انبیاء دارد و گویا تفسیر و تبیین آن آیه است.
سوره انبیاء مکی است و نور مدنی است(سوره های قبل از هجرت «مکی» و بعد هجرت «مدنی» نامیده می شود). بنابراین بعد هجرت این آیه نازل می شود.
- وعد الله: این یک نوع تأکید است که آنچه را که خدا وعده دهد محال است انجام نشود: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» و همینطور خلف وعده طبق عقل نقص است و نقص بر خدا راه ندارد. اگرچه این تنها یک وعده نیست، بلکه "مواعده" است، یعنی این وعده سمت دیگری نیز دارد.
- الذین آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ: ترجمه ی عبادی الصالحون است که عبادی الصالحون چنین افرادی اند و در رأس آنها معصومین علیهم السلام قرار دارند.
مقصود از «منکم» این است که همه اینگونه نیستند(مِن تبعیض است).
- لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ: چهار تا کلمه است:
۱. لام قسم
۲. یستخلف
۳. نون تأکید ثقیله
۴. هم
اول کلمه لام قسم است و آخر آن هم نون تأکید است و اینگونه مدام بر این مطلب تأکید می کند.
- لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ: تمکین دین، یعنی استقرار دین و باز یعنی «لیظهره علی الدین کله».
- مذهب پسندیده ی خدا: خدای متعال کدام دین و مذهب را پسندیده و آن را بعنوان دین مستقر قرار خواهد داد؟ پاسخ آن این است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا» مقصود از الاسلام، اسلامی است که در غدیر پیامبر فرمودند.
- وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ: وقتی خوف سراسر وجود اینها را می گیرد تبدیل به امنیت می شود. قبل از ظهور(خوفهم اشاره به گذشته دارد) چنین است که دشمن با فشار حداکثری به میدان می آید بطوری که خوف سراسر وجود مسلمانان را می گیرد و در نهایت تبدیل به امنیت مطلق(جانی و مالی و شغلی) می شود زیرا «أمنا» مطلق بوده و همه ی حوزه های امنیت را شامل می شود.
متعلق "خوف" واقع نشده است و اگر واقع بشود "حزن" نامیده می شود: «لا تحزن ما فاتکم» پس به آنچه که از دست داده اید(واقع شده) تأسف نخورید.
- يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا: عبادت کنند مرا و هیچ گونه شرکی نورزند، این ترجمه غلط است زیرا «یعبدوننی» قید دارد و می فرماید: عبادتی که هیچ گونه شرکی در آن نیست. علامه طباطبائی سه نکنه در اینجا می گوید و می فرماید: «وعد الله» غائب است، «لیستخلفنهم» غائب است، «لیمکنن» غائب است، اما اینجا می گوید: «یعبدوننی» و نفرمود: یعبدون الله».
شیئاً نکره است و نکره در سیاق نفی افاده ی عموم می کند، یعنی عبودیتی که هیچ گونه شرکی در آن نیست.
عبودیت فراتر از عبادت است؛ معنایش تعبد و تذلل است، گفتند: عبادت برای عوام مؤمنان است، و عبودیت برای خواص است و در زمان حکومت حضرت، اکثر از خواص اند!
- دنیا به سمت ما بازمی گردد: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا، عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا؛ وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ: "وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ» دنيا پس از سركشى، به ما روى مى كند، چونان شتر مادّه بد خو كه به بچه خود مهربان گردد.
- مصداق یابی آیه: مفسرین اهل تسنن محل وقوع این آیه را زمان حکومت سه خلیفه و امنیت حاکم بر مکه می دانند. حال آنکه در قران ۴۴۰ بار از واژه ی "ارض" استفاده شده است و در اغلب موارد به معنای تمام زمین بوده(و نه نقطه ی خاصی) و بنابراین اصل که از کثرت حاصل است، این است که این آیه شامل تمام زمین بشود و آن تا امروز واقع نشده است.
و در روایت نیز آمده: «هذه الآیه نزلت فی القائم واصحابه»(الغیبه نعمانی باب ۱۳)
💠به کانال ما بپیوندید و به دوستانتون معرفی کنید 💠
🔹@noornama
🔹@noornama
امام مهدی علیه السلام در قران(۴)
«قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ»
- أَرَأَيْتُمْ: به معنای «أخبرونی» است، یعنی به من خبر بدهید. جایی که باید یک مسئله ای مورد جست و جو قرار بگیرد و نیاز به تفکر و تعقل دارد از این واژه استفاده می شود و بنابراین در ترجمه ی ساده می گوییم: «آیا فکر کرده اید؟»، مانند: «أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ» آیا در مورد شتر فکر کرده اید؟ آیا در مورد خلقت خدا فکر کردید؟
"رأی و یری" چندین کاربرد دارد:
۱. دیدن با چشم: «لترون الجحیم»
۲. دیدن با وهم و خیال: «و لو تری إذ یتوفی الذین کفرو»
۳. دیدن با تفکر: «إنی ما أری ما لا ترون»
۴. دیدن با قلب: «ما کذب الفواد ما رای»
- إِنْ أَصْبَحَ: بگردد
- مَاؤُكُمْ: آب شما
- غَوْرًا: دست نیافتنی بشود، یعنی اگر خدا اراده کند آب را بگیرد، شما هر چقدر هم تلاش کنید به آن نمی رسید. نمی گوید: آب در زمین فرو برود و این ترجمه غلط است.
- مَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ: چه کسی می تواند آب در دسترس را برای شما بیاورد؟
آب نعمت بزرگ الهی است. و باعث بیشترین تغییر در نعمات و تعجیل در نقمات ظلم است: «و لیس شیء أدعی إلی تغییر نعمة الله وَ تعحیل نِقمته من إقامة عَلَى ظلم» و در مقابل، باعث بیشترین آبادانی تقوا و عدالت است: «ما عُمّرت البلدان بمثل العدل» و بلکه عدل نعمتی ایست بسیار شیرین تر از آب: «الْعَدل أحلی من الماء يصیبه الظما» که ثمره ی آن فراوانی و رویش طبیعت است: «و لو أن أهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض».
یاد و ذکر خدا نیز شیرین است: «یا من ذکره حلو» و آن باعث فزونی نعمت است: «اذكروا نعمتي الّتي أنعمت عليكم».
- تأویل آیه: آنچه که از آیات در حوزه ی مهدویت گذشت تفسیری بود، اما این آیه تأویلی است، یعنی تفسیر این آیه آب است و ارتباطی با امام زمان ندارد، اما از پیامبر و ائمه علیهم السلام که غواصان این اقیانوس و دریای عمیق اند روایت داریم که این «ماء معین» امام است و خاصاً مربوط به امام زمان است که در اثر قدرنشناسی غَورا غائب شد: «فی قول الله عزوجل: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ» فقال: هذه نزلت فی القائم، یقول: إن أصبح إمامکم غائبا عنکم لا تدرون أین هو فمن یأتیکم بإمام ظاهر، یأتیکم بأخبار السماء و الأرض و حلال الله عزوجل و حرامه، ثم قال: و الله ما جاء تأویل هذه الآیة و لابد أن یحییء و تأویلها» امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: این آیه درباره ی امام قائم علیه السلام نازل شده است، می فرماید: اگر امامتان از شما غائب شود و ندانید که او کجاست، چه کسی امام ظاهری برای شما خواهد آورد؟ تا اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدای تعالی را برای شما بیاورد، سپس فرمود: به خدا سوگند تأویل این آیه هنوز نیامده است و ناگزیر باید بیاید(کمال الدین ج ۱ ب ۳۲) زیرا این خاصیت نعمت است که باناسپاسی از میان می رود و معلوم نیست کی بازگردد: «حْذَرُوا نِفارَالنِّعَمِ، فَما كُلُّ شارِدٍ بِمَرْدُودٍ».
و همین معنا است فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام: «فی سترة عن الناس» یعنی امام زمان را از الناس پنهان می کنند، ممکن است مقصود از "ناس" تنها مخالفین باشد و یا شیعیانی که عدالتی در آنها نیست(همانگونه که شیخ طوسی گفته است) اما عبارت بعدی تاکید دارد که هیچکس از مردم به دیدار او راه ندارند: «لا یبصر القائف» او مانند آبی که "غورا" است، در استتار شدید است، چنانچه "قائف" یعنی کسی آثار را می شناسد او را نمییابد و جمع آن "قافة" است؛ یعنی اثر او را نمی شناسند، اگرچه در طلب، نهایت تلاش خود کند و پیرو نظر و تأمل باشد.
💠به کانال ما بپیوندید و به دوستانتون معرفی کنید 💠
🔹@noornama
🔹@noornama
ارتباط عاطفی با امام زمان علیه السلام(۴)
در بخشی از دعای عهد می خوانیم:
- اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الأمة
"غم" هر جایی پسندیده نیست و آنگاه مورد توصیه است که برای خدا یا از جانب خدا باشد، مانند خشم که در این صورت سزاوار ثواب و پاداش است.
علامه مجلسی می گوید: «إنزال الغموم بأن يفعل الله تعالى أسباب الغم أما الغم الحاصل من العبد نفسه فإنه لا عوض فيه عليه تعالى» غمناک کردن؛ که خدا وسیله غم فراهم میکند و اگر غم از خود بنده باشد، عوضی بر خدای تعالی ندارد(بحار ج ۶۴ ص ۲۵۶).
موید همین است غربت و غم تنهایی محمد بن مسلم که روزی مریض بود و بعد آنکه به عنایت امام بهبود مییابد، نزد حضرت می آید و گریان از غربت و عدم دسترسی به ایشان می گوید و امام صادق علیه السلام می فرماید: «وَ أَمَّا مَا ذکرت مِنْ حُبِّكَ قُرْبَنَا وَ النَّظَرَ إِلَيْنَا وَ أَنَّكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ فَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قَلْبِكَ وَ جَزَاؤُكَ عَلَيْهِ» و اما آنچه درباره دوست داشتن نزدیک بودن به ما و نگاه به ما گفتی، و اینکه بر آن توانا نیستی، خدا میداند آنچه را که در دل تو است و پاداش تو بر عهده او است.
این عبارت از دعای عهد نیز حاکی از غم درونی در فراغ و دوری از حضرت است که آن نیز مشعر بر پاداش و ثواب است، پاداشی عظیم که خدای متعال آن را از فرشتگان نیز محروم نساخت، بگونه ای که شیخ صدوق در کمال الدین می گوید: خدای متعال هفتصد سال قبل از آفرینش حضرت آدم، فرشتگان را بر آن مطلع ساخت تا به ثواب ایمان غیب نائل شوند و بعد می گوید: این غیبت از جانب خدا و عبادت برای فرشتگان بود و غیبت برای امام زمان از سوی دشمنان است، پس چگونه از سوی خداوند عبادت باشد ولی از جانب دشمنان که سختی و فشار آنها نیز اضافه می شود سزاوار پاداش و عبادت نباشد؟
غم را گاهی "غصه" نیز گفته اند، غصه در اصل غذایی ایست که در گلو گِیر می کند و جمع آن "غصص" است.
- بحضوره
یعنی غم ما از فراغ و غیبت حضرت بازگشت به دشمنان دارد.
"حضور" برخلاف گفته ی برخی به معنای عدم موجودیت حضرت در کره ی خاکی نیست و یا برخلاف نظر عده ی دیگر به معنای ظهور نیست. بلکه در اینجا مقصود تسلط و حکومت امام زمان است و ما غم آن را داریم که حکومت و فرمان روایی حضرت بر عالم هنوز محقق نشده است.
مفید همین معنا است این عبارت از دعای فرج: «حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً» حضرت در زمین ساکن است، اما سکونت به معنای تسلط در مناطقی که دشمن در آن فرمان می برد هنوز فراهم نشده است و کافران است که می گویند: «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا» كسانى كه كافر شدند، به پيامبرانشان گفتند: شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد مگر اينكه به كيش ما بازگردید و خدای سبحان می فرماید: «فَأَوْحَىٰ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ» (غم مخورید) البته ما ستمکاران را هلاک خواهیم کرد «وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ» و بعد از آنها شما را در این زمین سکونت خواهیم داد[یعنی بر زمین آنها شما را مسلط می کنیم].
این غم از سوی ائمه هدی علیهم السلام نیز بوده است: «یا عبدالله ما من عید للمسلمین أضحی و لا فطر إلا و هو یجدد لأل محمد فيه حزنا» ای عبدالله! هیچ عیدی نیست مگر اینکه حزنی برای ما در آن روز تجدید می شود و عبدالله دینار می گوید: «قلت و لم ذاک» برای چه؟ امام فرمود: «لأنهم یرون حقهم فی ید غیرهم» چون می بیند حق او در دست دیگری است، یعنی امام به هنگام عید ها مراسمات می نگرد که از حکومت ها فراهم آمده و لذا ذکر این حق در آنها تجدید مییابد.
- و عجل لنا ظهوره
از خدا می خواهیم که در ظهور حضرت تعجیل کند.
برخی صفات اند که برای انسان ها مذموم و برای خدای سبحان ممدوح است، مثل تکبر. و عجله کردن هم از آنها است. یعنی ما نهی شدیم از اینکه برای ظهور حضرت عجله کنیم، اما اینکه از خدا بخواهیم خودش عجله کند بر ما اشکالی نیست، همانگونه که ادعیه رساننده ی همین مقصود است. از ما خواسته اند که در غیبت صبور باشیم و این تنافی با "غم" ندارد و خود این صبر نیز سزاوار پاداش است.
💠به کانال ما بپیوندید و به دوستانتون معرفی کنید 💠
🔹@noornama
🔹@noornama
ارتباط عاطفی با امام زمان علیه السلام(۵)
آنچه که در بخش سابق گذشت ناله از فراق حضرت بود و عباراتی بود کاملا عاطفی، مثل آنکه ما به زبان خود می گوییم: «ملالی نیست جزء دوری شما»
سخن آخر از دعای عهد نیز برداشت و نگاه عاطفی دارد اما چه بسا عبارتی عمیق تر نسبت به عبارات سابق باشد(کاملا عاطفی نباشد):
- إنهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
این عبارت نیز بازگشت به دشمنان حضرت دارد. بدین معنا که آنها ظهور حضرت را دور و بعید می دانند و در مقابل دوستان ایشان، ظهور را قریب و نزدیک می دانند.
تفسیر و توضیح این سخن سنگین و سخت است؛ زیرا طبق ظاهر آن باید ظهور را نزدیک دانست، در حالی که بسیاری از عمر ها در انتظار ایشان به سَر آمده و ظاهر آن را بیمعنا ساخته است.
ابن ابی الحدید هنگام رسیدن به مشابه این سخن در مورد قیامت، سکوت را ترجیح داده و گفته است: «در کتاب عزیز وارد است: ساعت نزدیک شد و برای مردم حسابشان نزدیک شد و امر خدا آمد، پس در آن شتاب نکنید. در حالی که نه کمیت گذشته و نه کمیت باقی مانده را می دانیم، ولیک چنانکه امر شده ایم می گوییم و می شنویم و اطاعت می کنیم، چنانکه ادب آموختیم» و نهایت سخن ابن ابی الحدید همان مطلبی است که ما در مورد عجله در ظهور گفتیم: «و ممکن است که آنچه باقی مانده نزد خداوند نزدیک باشد، ولی نزد ما نزدیک نباشد، چنان که گفت سبحانه: همان ایشان آن را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۰ ص ۱۷۹).
در جای دیگر همین کتاب، ابن ابی الحدید پای خود را فراتر گذاشته و در بیانی واضح تر قریب و بعید را به معنای امکان و عدم امکان دانسته است و علامه طباطبائی همین معنا را برگزیده است(رجوع شود به بحث نجا المقربون) و بنظر ما همین معنا اولویت دارد و ما را از آسیب ها مصون می دارد.
برخی که به معنای ظاهری روایت استناد جسته اند، آن را حمل بر امید کرده اند(انتظار عامیانه عالمانه عارفانه ص ۱۶۰)؛ در حالی که سرآمد و آخر نادیده گرفته اند که با گذشت زمان و عدم تحقق ظهور، چه بسا امید در او مبدل به یأس و ناامیدی شود و بنابراین این یک داروی موقت در زنده نگه داشتن امید فرد است.
در مقابل معنای ثانی بدور از این آسیب است؛ زیرا فرد منتظر ظهور را ممکن و یقینی می داند و با این اعتقاد برای حضرت روز و شب فعالیت و کار می کند چون به این آگاهی رسیده است که ظهور در نهایت محقق خواهد شد چه خود او باشد و چه نباشد، چه پنج سال دیگر ظهور باشد و چه هزار سال دیگر باشد. و البته این نگاه، ویژگی از روایات را نیز در فرد منتظر محقق می سازد: «اِعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ إِمَامَكَ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا اَلْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ» که او اصل را بر معرفت امام می گذارد و اینگونه تقدم و تأخر ظهور برای او اهمیت نخواهد داشت.
برخی از بزرگان، این حالت منتظر(در معنای ثانی) را به "سرباز آرمان" تعبیر کرده اند؛ یعنی فرد منتظر بالاتر از انتظار برای شخص حضرت، منتظر آرمان ایشان است و با این رویکرد مانند سرباز برای آرمان مهدوی فعالیت می کند و اگر بمیرد و به رکاب و معیت ظاهری حضرت در ظهور نرسد متضرر نمی گردد چون یقین به تحقق آرمان خویش دارد. و چه عجیب است سخن بسیاری که با اخذ معنای نخست می گویند: لابدا فرد منتظر باید به ظهور ایشان برسد(حتی اگر با رجعت باشد) و در غیر این صورت به شکست فرد منتظر می انجامد زیرا به هدف نهایی خود که بودن در ظهور حضرت بوده نرسیده است.
#ادامه_دارد...
اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
@noornama
مواریث انبیاء | پرچم امام زمان(۴)
کتاب غیبت نعمانی که مهم ترین منبع موجود در زمینه ی مهدویت است، باب نوزدهم خود را اختصاص به پرچم امام زمان داده است و عنوان آن چنین است: «باب ما جاء فی ذکر رایة رسول الله و أنه لا ینشرها بعد یوم الجمل إلا القائم» روایاتی پیرامون پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و اینکه پس از جنگ جمل تنها کسی آنها را به اهتزاز در می آورد قائم است.
از روایات این باب، به متن چند روایت اشاره می کنیم:
- «ثم یهز الراية و یسیر بها فلا یبقی أحد فی المشرق و لا فی المغرب إلا لعنها و هی رایة رسول الله نزل بها جبرئیل یوم البدر
ثم قال: یا أبا محمد! ما هی و الله قطن و لا قز و لا حریر، قلت فمن أی؟ شیء هی؟ قال: من ورق الجنة، نشرها رسول الله یوم بدر ثم لفها و دفعها إلی علی فلم تزل عند علی حتی إذا کان یوم البصره، نشرها امیرالمؤمنین ففتح الله علیه ثم لفها و هی عندنا هناک لا ینشرها أحد حتی یقوم القائم فإذا قام نشرها فلم یبق أحد فی المشرق و المغرب إلا لعنها و یسیر الرعب قدامها شهرا وراءها شهرا و عن یمینها شهرا و عن یسارها شهرا»
- «یا ثابت کأنی بقائم أهل بیتی قد أشرف علی نجفکم هذا - و أوما بیده إلی ناحیة الکوفة - فإذا هو أشرف علی نجفکم نشر رایة رسول الله فإذا هو نشرها انحطت علیه ملائکة بدر
قلت: و ما رایة رسول الله؟ قال: عمودها من عمد عرش الله و رحمته و سائرها من نصر الله، لا یهوی بها إلی شیء إلا أهلکه الله
قلت: فمخبوة عندکم حتی یقوم القائم أم یؤتی بها؟ قال: لا، بل یؤتی بها. قلت: من یأتیه بها؟ قال: جبرئیل»
- «فإذا هزها لم یبق مؤمن إلا صار قلبه أشد من زبر الحدید و أعطی قوة أربعین رجلا و لا یبقی مؤمن میت إلا دخلت علیه تلک الفرحة فی قبره»
آنچه از روایات فوق حاصل است به شمارش ذیل است:
۱. جنس این پرچم از پنبه، کتان، ابریشم و حریر نیست و بلکه از برگ های بهشتی است. و همین امر باعث می شود که این پرچم محفوط بماند و از بین نرود: «کل نعیم زائل إلا نعیم أهل الجنة»
۲. برای بار نخست، این پرچم در جنگ بدر و توسط حضرت جبرئیل از آسمان آورده شد که پیامبر خود آن را نشر داد. و بار دوم امیرالمؤمنین در جنگ جمل آن را نشر داد.
۳. خاصیت اعجاز آمیز این پرچم این است که قلب هر مومنی به پشتوانه پرچم و صاحب آن، از پاره های آهن سخت تر و مستحکم شده و نیرو و قوت چهل مرد به او داده می شود و در مقابل به هلاکت رساننده ی دشمنان است که همراه آن نیز فرشتگان برای نصرت فرود می آیند. بنابراین به پشتوانه ی این پرچم فتح نیز خواهد بود.
۴. این پرچم بعد از جنگ جمل هرگز گشوده نخواهد شد تا اینکه قائم قیام کند.
۵. در روایت نخست ظاهر آن است که این پرچم نزد اهل بیت باقی می ماند تا به قائم برسد و بنابر روایت ثانی این پرچم نزد حضرت جبرئیل باقی می ماند تا اینکه آن را برای حضرت قائم فرود می آورد. مفاد روایت نخست صحیح است و مفاد روایت ثانی می تواند از باب تقیه باشد؛ زیرا همچنان که گفتیم خلفای جور بدنبال تصاحب مواریث بوده اند. علامه ی مجلسی در این باره گفته است: «يمكن أن يكون نفي كونها عندهم تقية لئلا يطلب منهم سلاطين الوقت أو بعد الغيبة رفع إلى السماء ثم يأتي بها جبرئيل أو يكون راية أخرى غير ما مر» ممکن است نفی کردن حضرت این را که این پرچم نزد ایشان باشد، تقیه باشد تا سلاطین جور وقت از آنان نخواهند که آن را بیاورند، یا وجه این نفی کردن این باشد که بعد از غیبت به آسمان رفته و جبرئیل آن را می آورد، یا پرچم دیگری غیر از آنچه گذشت را جبرئیل بیاورد.
در هر حال نمی توان وجود این پرچم نزد دیگر اهل بیت علیهم السلام را نفی کرد، چنانچه که خود اهل بیت در مواقعی به این پرچم استدلال کرده و آن را نشان داده اند، مثل زمانی که محمد بن عبدالله ادعای امامت کرد و سپس حضرت دستور داد تا کیسه ای را بیاورند تا از درون کیسه پرچم عقاب را خارج کنند: «...فمد یده إلی خرقة ثم قال: هذه عقاب رایة رسول الله».
بنظر احتمال ثانی علامه ی مجلسی هم درست نباشد[در طول غیبت این پرچم نزد حضرت جبرئیل است] به این دلیل که قبل از قیام امام زمان در مکه، ایشان همراه این پرچم از مدینه به مکه می روند: «خرج صاحب هذا الأمر من المدینة إلی مکة بتراث رسول الله. قلت: و ما تراث رسول الله؟ فقال: سیفه و درعه و عمامته و برده و رایته...» و حال آنکه در روایت آمده هنگام خروج از مکه این پرچم را حضرت جبرئیل می آورد.
۶. از ظاهر روایت برمی آید که این پرچم ابتدا در مکه و سپس در نجف گشوده خواهد شد و در روایتی خاصا آمده است که امام زمان علیه السلام در نجف، روز ها لشکر سفیانی را دعوت می کند و چون آنها سرپیچی کنند و آغازگر جنگ باشند، حضرت این پرچم را می گشاید که همراه آن پیروزی و فرود آمدن فرشتگان خواهد بود: «يقدم القائم حتى يأتي النجف فيخرج إليه من الكوفة جيش السفياني وأصحابه، والناس معه... فإذا كان يوم الجمعة يعاود فيجئ سهم فيصيب رجلا من المسلمين فيقتله فيقال إن فلانا قد قتل فعند ذلك ينشر راية رسول الله».
در "معه" روایت فوق دو احتمال داده شده است و برخی آن را به یاران امام زمان و برخی آن را به یاران سفیانی برگشت داده اند و ظاهر این است که به جیش سفیانی بازگردد.
۷. زمانی که این پرچم توسط امام زمان نشر داده شود، کسی از شرق و غرب باقی نمی ماند جزء آنکه آن را لعنت کنند بخاطر آنچه که از بنی هاشم قبل ظهور دیده اند: «إذا رفعت رایة الحق لعنها أهل الشرق و الغرب، قلت له ممن ذلک؟ قال: مما یلقون من بنی هاشم» و در روایت دیگر آمده به سبب آنچه از اهل بیت قبل از ظهور می بینند: «إذا ظهرت راية الحق لعنها أهل المشرق وأهل المغرب، أتدرى لم ذاك؟ قلت: لا، قال: للذي يلقى الناس من أهل بيته قبل خروج».
بیان "اهل بیت" و "منا" در معنای عام تنها اختصاص به امامان دوازده گانه یا معصومین ندارد و بلکه تمام شیعیان از آن جهت که خلقت آنها از همان طینت نبی اکرم و ائمه ی هدی است، از اهل بیت به شمار می آیند، مانند سلمان که منا بود و پرسیده می شود که آیا نسب سلمان به شما می رسد که منا باشد؟ حضرت در پاسخ می فرماید: طینت او از پایین طینت ما خلق شده است: «إن الله خلق طینتنا من علیین و خلق طینة شیعتنا من دون ذلک فهم منا».
و ممکن است بیان "منا" و "اهل بیت" به لحاظ نسب باشد و به شخصیت منفی اطلاق شود، مانند محمد بن ابراهیم بن اسماعیل معروف به طباطبا که خروج کرد و ادعا کرد که قائم است: «قلت للرضا رأيت فی النوم کان وجه قفص وضع علی الأرض فيه أربعون فرحا، قال: إن کنت صادقا خرج منا رجل فعاش أربعون یوما فخرج محمد بن ابراهیم طباطبا فعاش أربعین یوما»
و همین طور است "بنی هاشم" که قبل از ظهور دوازده نفر از آنها ادعای امامت می کنند و مردم را به سمت خود دعوت می کنند: «لا یخرج القائم حتی یخرج قبله إثنی عشر من بنی هاشم ، کلهم یدعو إلی نفسه».
و لذا مقصود از اهل بیت و بنی هاشم در این روایت، شیعیان و یا معصومین نیستند و بلکه افرادی اند منتسب به اهل بیت و بنی هاشم و چه بسا ادعای امامت و خلافت هم داشته باشند و مردم بواسطه ی آنچه که از آنها می بینند، پرچم ایشان را لعن می کنند.
#پرچم_امام_زمان
#نور_نما
اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
@noornama
مناجاتخوانی - محمود کریمی.mp3
12.85M
🎧 مناجات
#امیرالمؤمنین💔🏴
#نورنما
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#شب_قدر
اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
💠به کانال ما بپیوندید و به دوستانتون معرفی کنید 💠
🔹@noornama
🔹@noornama
مواریث انبیاء | سلاح امام زمان(۱)
ابن عباس می گوید: از اخلاق پیامبر این بوده که به هر یک از اسباب و وسائل خویش نامی را انتخاب می کرده است: «و کان من خلق رسول الله أن یسمی سلاحه و متاعه و دواب» (بحار ج ۱۶ ص ۱۲۵) و پیامبر چهار شمشیر با چهار نام مختلف داشت: «كَانَ لَهُ سَيْفَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا ذُو اَلْفَقَارِ وَ لِلْآخَرِ اَلْعَوْنُ وَ كَانَ لَهُ سَيْفَانِ آخَرَانِ يُقَالُ لِأَحَدِهِمَا اَلْمِخْذَمُ وَ لِلْآخَرِ اَلرَّسُومُ» دو شمشیر داشت به نام «ذوالفقار» و «عون» و دو شمشیر دیگر به نام «مخذم» و «رسوم».
علامه ی مجلسی می گوید: «لعله إنما سمي الرسوم لعلامات كانت فيه أو لسرعة نفوذه و كثرة استعماله قال الفيروزآبادي الرسوم الذي يبقى على السير يوما و ليلة و قد مر أن الأظهر أنه بالباء أي يمضي في الضريبة و يغيب فيها من رسب إذا ذهب إلى أسفل و إذا ثبت كذا ذكر في النهاية و قال الخذم القطع و به سمي السيف مخذما» «رسوم» به جهت علاماتی که داشته گفته اند، یا به این جهت که سرعت نفوذ داشت. شاید صحیح آن «رسوب» باشد که در محل ضربت جا می گرفت. و «مخذم» به واسطه قطع کردن نامیده شد، چون «خذم» به معنی قطع است(بحار ج ۲۶ ص ۲۰۹)
- جزری می گوید: شمشیر پیامبر، ذوالفقار نام داشته زیرا سوراخهای کوچک زیبایی بر رویش بوده. «الخذم» یعنی بریدن و از این رو شمشیر حضرت «مُخذِم» نامیده شده یعنی بُرّان.
- فیروزآبادی گفته است: «رَسوم» یعنی کسی که شبانه روز در راه باشد.
- در النهایه آمده: رسول خدا شمشیری داشت که به آن «رَسوب» میگفتند، یعنی ضربهای سریع میزده و ناپدید میشده، این کلمه بر وزن فَعول از «رسب» است یعنی تهنشین شد.
- در روایات آمده است: شمشیر پیامبر را ذوالفقار نامیده اند چون به هر که برخورد کند فقر در دنیا(قطعا می میرد) و فقر در آخرت(به بهشت نمی رسد) عطا می کند.
اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
@noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی اللّه علیک یا اباعبدالله...💔🏴
#شب_زیارتی
#امام_زمان
#عید_قربان
#عید_غدیر
#نورنما
اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
@noornama
مواریث انبیاء | سلاح امام زمان(۲)
شمشیر های نبی اکرم صلی الله علیه و آله از کجا بدست ایشان رسیده است؟
- ابن عباس می گوید: «کان للنبی أربعة أسیاف المجذم و الرسوب أهداهما له زيد الخیر و کان له أیضا القضیب و ذو الفقار صار إليه یوم البدر و کان للعاص بن منیة بن الحجاج»
حضرت چهار شمشیر داشت: مِجذَم و رَسوب که آن دو را زید خِیر به ایشان هدیه کرده بود، و قَضیب و نیز ذو الفقار که در جنگ بدر به ایشان رسیده بود و آن برای عاص بن منیة بن الحجاج بود(بحار ج ۱۶ ص ۱۲۵)
- علامه مظفر در توضیح این متن «و أنا منادیا من السماء نادی یوم أحد: لا سيف إلا ذوالفقار و لا فتی إلا علی» می گوید: «أما ذوالفقار فهو سيف النبي، قیل: کان عند المنبه بن الحجاج بن عامر بن سهم. و قیل: کان عند ابنه العاص؛ إذ کان من ضمن السیوف الستة التی أهدتهما بلقیس للنبی سلیمان، ثم وصل إلي العاص بن منبه، الذی قتله الإمام العلی یوم بدر، کافرا، و قیل: قتل أباه أیضا. و قیل: إن الحجاج بن علاط أهدی ذاالفقار لرسول الله. و قیل أنزله جبرئیل من السماء»
شمشیر ذوالفقار، شمشیر پیامبر است[از کجا بدست پیامبر رسیده؟] قیلی می گوید: ابتدا در دست منبه بوده. و قیلی می گوید: ابتدا در دست پسر منبه بوده؛ شش تا شمشیر بود که بلقیس برای حضرت سلیمان هدیه فرستاده و ذوالفقار یکی از آنها بود و همینطور دست به دست شد تا به دست پسر منبه رسید و امام علی منبه را در جنگ بدر و در حالی که کافر بود کشت[یا اینکه پدرش را کشت که شمشیر در دست او بود]. قیل دیگری می گوید: حجاج شمشیری بنام ذوالفقار داشته است و بعنوان هدیه به پیامبر داده است. و قیلی دیگر می گوید: از آسمان حضرت جبرئیل آورد(دلائل الصدق ج ۶ ص ۲۰۱)
- واقدی می گوید: «و کان رسول الله صفی من الغنیمة قبل القسیمة فنتقل سیفه ذا الفقار یومئذ کان للمنبه الحجاج و کان رسول الله قد عزا إلی بدر بسیف وهبه له سعد بن عبادة یقال له الغضب»
رسول خدا را گزیده ای از غنایم پیش از قسمت بود. پس شمیرش ذوالفقار را در آن روز به غنیمت برداشت که از آن منبه بن حجاج بود و رسول خدا با شمشیری که سعد بن عباده بدو بخشیده بود سوی جنگ بدر شد که بدان عضب گفته می شد.(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۴ ص ۱۷۲)
- بلاذری می گوید: «کان ذو الفقار للعاص بن منبة بن الحجاج و یقال للمنبة و یقال للشیبة و الثبت عندنا أنه کان للعاص بن منبة»
ذو الفقار از آنِ عاص بن منبه بن حجاج بود، و گفته می شود: از آنِ منبه بود، و گفته می شود: از آن شیبه بود و درست آن است که از آنِ عاص بن منبه بود(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۴ ص ۱۷۲)
- برخی اصل این نداء را منکر شده اند، مثل فضل الله بن روزبهان که گفته است: «إن النداء یوم بدر بأن لا سيف إلا ذوالفقار من المنکرات؛ لأن ذوالفقار کان سیفا لمنبه بن الحجاج و کانوا یقتلون به المؤمنين، فکیف یجور أن ینادی منادیها: أن لا سيف إلا ذوالفقار»
ندا در روز بدر که شمشیری نیست جز ذوالفقار از منکرات است. زیرا ذوالفقار برای منبیه بن حجاج شمشیری بود و مؤمنان را با آن می کشتند، پس چگونه جرأت کرد که او را ندا دهد: شمشیری جز ذوالفقار نیست(ابطال نهج الباطل ج ۷ ص ۴۶۶)
اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
@noornama