عدالت(۲) | اتصال عدالت عقلانی(انصاف) به عدالت الهی
📍راغب در مفردات، صریحا معنای نخست عدل را با تعبیر "انصاف" می آورد و می گوید: «عدل يعنى انصاف دادن، به این معنا كه به چيزى يا حقّى كه كم است افزوده مى شود و اگر زياد هست گرفته مى شود، ولى إحسان چيزى است كه بيشتر از آنكه لازم است داده مى شود». و اینگونه راغب مهر تایید به بحث سابق ما می نهد.
📍امام سجاد علیه السلام می فرماید: «فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى» در هر زمانی خداوند پیامبری را ارسال نموده است که آنها ائمه ی هدی و رهبران اهل تقوا هستند؛ یعنی فرد می تواند اهل تقوا باشد قبل از آنکه هدایت پیامبری به او برسد، با این تفاوت که تقوای او به حکم عقل است و به حکم عقل از منکرات و هواهای نفسانی خودش را باز بدارد. و این اولین دستور عقلانی عدل است: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ» قطعا بنده ی خداوند ملزم کرده است و وا داشته است خودش را به عدل که اولین رفتار عادلانه، تبعید و دور کردن هوا و هوس ها است؛ یعنی نفی بلد می کند و می گوید: از این سرزمین وجودی من دور شوید که جای شما اینجا نیست! و این مکان، محل استفاده انبیاء برای هدایت و بیرون کشیدن دفائن من است: «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ».
📍بنابراین هر کسی که تابع دستورات عقلانی عدل باشد می تواند پذیرا و بهره مند از هدایت و عدالت انبیاء شود و زمانی که بخواهد از دستورات عقلانی عدل نافرمانی کند، از وادی هدایت نیز جدا می شود. مانند یکی از کارگذاران مسلمان که مرتکب خیانت در بیت المال می شود و امیرالمؤمنین علیه السلام در خطاب به او می فرماید: «أَيُّهَا الْمَعْدُودُ كَانَ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَابِ» تو نزد ما از عقلاء بودی و اما اینک برخلاف حکم عقل عمل کردی و تابع خواسته های نفسانی خود گشتی...
#نورنما
#عدالت
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
🔶 فریاد بلند و آرام حق!
امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی به حکومت ظاهری رسیدند، به ابو الهيثم و عمار ياسر و عبد اللّٰه بن ابى رافع دستور دادند که به حساب بیت المال رسند و بطور مساوی آن را بین مردم تقسیم کنند. طلحه و زبیر وقتی از این اقدام حضرت آگاه شدند نزد ایشان آمدند و بعد اعتراض به بهانه ی حج روانه ی بصره شدند و سپس جنگ جمل را آفریدند.
و امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پایان جنگ جمل فرمود:
- بنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ
به سبب ما راه یافتید در تاریکی محض
"اهتدیم" از "اهتداء" به معنای راه یافتن است. عرب به تاریکی "ظلمت" می گوید و اگر این تاریکی خیلی شدید باشد از"ظلماء" استفاده می کند.
- وَ تَسَنَّمْتُمْ الْعَلْي
و بوسیله ی ما بالا رفتید بر بلندای بلندی
"سَنَّمْتُمْ" از "تسنم" است و تسنم یعنی بالا رفتن. "الْعَلْي" به جای خیلی بلند گفته می شود.
- وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السَّرَارِ
و به سبب ما وارد صبح سعادت شدید و به صبح روشنی رسیدید و از آن شب های تاریک بی ماه رهایی و خلاصی یافتید
"انْفَجَرْتُمْ" از "انفجار" و از "فجر" یعنی سپیده دم. "انفجار" یعنی وارد سپیده دم و صبح شدن، عرب به کسی که شب را به صبح می رساند "انفجر" می گوید. "سرار" به آن شب های پایانی ماه گفته می شود که اثری از ماه نیست و لذا همه چیز پوشیده است و در اینجا کنایه از تاریکی مطلق است.
- وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ
کر باد گوشی که نفهمید آن فریاد بلند را
" وقر" از "وَقر" به معنای سنگینی است؛ عرب به سنگینی و کر شدن گوش تعبیر به "وَقْر" می کند. "سمع" یعنی شنیدن و گاهی به خود گوش گفته می شود."یفقه" از "فقه" به معنای فهمیدن. "واعیه" فریاد بلند.
سعدی می گوید:
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
فایده ی چشم این است که انسان بتواند دلبر و محبوب خودش را ببیند و اگر نبیند چه ارزشی دارد، درست مانند سر:
سر که نه در راه عزیزان رود
بار گران است کشیدن به دوش
و امام علیه السلام همین حقیقت را درباره ی گوش می گوید و می فرماید: گوشی که نشوند آن صدای بلند را کر باشد؛ صدای بلند عالم که خدا را فریاد می زند ولی او نمی شنود که اگر او کر باشد که خیلی بهتر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام بجای "شنیدن" از "فهمیدن" استفاده می کند، یعنی می بایست شنیدن زمینه فهمیدن باشد و نه مثل کافران که مانند چهارپایان فقط صدا و فریاد چوپان را می شوند بی آنکه ادراکی و فهمی از گفته ی چوپان ببرند: «و مثل الّذين كفروا كمثل الّذي ينعق بما لا يسمع إلاّ دعاءً و نداءً صمٌّ بكمٌ عمي فهم لا يعقلون»
"ينعق" اسم مصدر آن نُعاق، فرياد و نهيبي است كه چوپان براي منع و بازداشتن بر سر گوسفندان ميزند. "صمّ" اين واژه جمع اصمّ و به معناي ناشنوايان است؛ کسانی که سخنان رهایی بخش انبیاء را نمی شنوند، آنان هرچند که سخن انبیاء را هم بشوند مانند گوسفندانی می مانند که فهم و ادراکی از سخنان چوپان نمی برند. "بُكْم" جمع أبكم و به معناي گنگ و كساني است كه قدرت سخن گفتن ندارند؛ کسانی که کلام حق بر زبانشان جاری نمی شود.
- كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ
و چگونه توجه کند صدای آرام و ملایم را کسی که کر کرده است او را فریاد بلند
"يُرَاعِي" از "مراعات" یعنی توجه کردن. "نبأ" به صدای آرام و نرم و ملایم گفته می شود. "أَصَمَّتْهُ" از "اصمام" به معنای کر کردن
امیرالمؤمنین علیه السلام دعوت خودش را به نبأ و صدای ملایم تشبیه می کند و زرق و برق دنیا را به صیحه تعبیر می کند و می گوید: کسانی که کر کرده است آوازه ی دنیا آنها را چجوری می توانند صدای نرم و آهسته ی علی را بشنوند؟
- رَبَطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ
استوار باد جان و قلبی که جدا نکرده است او را از خدا، زیر و بم ها و اضطراب زندگی
ربط" از "رَبْط" به معنای اتصال. " جِنان" بهشت "جَنان" روح و قلب. "يُفَارِقْهُ" از" مفارقه" به معنای جدا کردن. خَفَقَانُ" اضطراب
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
عدالت(۳) | راز تاکید روایات مهدوی بر روی عدالت حضرت مهدی
📍عدالت از جنبه ی حکم عقلانی عدل، برای همه ی انسان ها قابل فهم است و چه بسا فهم انسان ها از ظلم نیز کمتر از این نوع عدل نباشد؛ زیرا بیشترین رنج را مردم تاریخ از ظلم بُرده اند: «یعرفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُكِمَ بِهِ عَلَيْهِ». و همین دو فهم باعث می شود که بیشتر مردم بی آنکه شخص نازنین حضرت مهدی علیه السلام را بشناسند، منتظر عدالت مهدی علیه السلام باشند و این انتظار مهم است؛ چرا که انتظار به معنای دوم انتظار آرمانی است، آرمانی بنام عدالت!
📍اما انسان هایی که نسبت به وجود نازنین حضرت آگاهی و معرفت دارند، از یک نوع فهم سومی نیز برخوردار اند. و آن فهم از عدالت نبوی و علوی است که نِمود بیرونی آن عدالتی بود که زمین روزگاری به خود دید.
📍بنابراین اغلب مردم حداقل از دو نوع فهم به حکم عقلانی عدل برخوردارند و همین دو فهم، سبب پذیرش حضرت مهدی علیه السلام از سوی مردم می شود و روایات نیز بعلت توجه و فهم بیشتر مردم به این واقعیت، از عدالت گفته است و حضرت را با عدالتی که دارد معرفی می نماید.
📍و شاید رساترین عبارت در رساندن این مقصود، عبارتی از دعای افتتاح باشد: «اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ» استفاده از "عدل" بجای "عادل" از روی قوت است؛ گويا او خود عدالت است و گویا همه ی عالم در انتظار اویند!
#نورنما
#عدالت
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
🔶 ظرف ها و قالب های متفاوت
📍امام هادی علیه السلام می فرماید:
«مؤمن بسرکم و علانیتکم و شاهدکم و غائبکم و اولکم و آخرکم» به نهانِ شما و آشكارِ شما ، و ظاهرِ شما و غايب شما ، و نخستينِ شما و آخرين شما ، باور دارم
📍اول بودن، آخر بودن، مخفی بودن، آشکار بودن، ظاهر بودن و غايب بودن، همه ی اینها قالب و ظرف است و آنچه که در همه ی این قالب ها و ظرف ها اهمیت دارد "ایمان" است و بنابراین کسی که به امام ظاهر ایمان نیاورد نمی تواند به امام غایب نیز ایمان داشته باشد. مانند آبی که در ظرف های مختلف ریخته می شود و تنها ظرف این آب ها است که متفاوت اند.
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
🔶 تحلیل امیرالمؤمنین در برابر تحلیلگران دروغگو
امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین کلمات خود می فرماید:
- حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ
کار بجایی رسیده است که گمانه ظنی می کنند و تحلیل می کنند آن کسانی که گمانه زن و تحلیل گر روز اند و تحلیل آنها این است که دنیا مانند شتر معقوله است برای بنی امیه
- "معقوله" به شتری گفته می شود که پای آن را با ریسمان می بندند و پایی که با ریسمان بسته شده باشد تا ابد نمی تواند حرکت کند؛ گویی دنیا نیز مانند این شتر برای بنی امیه می ماند که تا ابد حکومت این دنیا را در اختیار خواهند داشت.
- "بنی امیه" شهر مکه بزرگی بنام عبد مناف داشت و خداوند به عبد مناف دوگلویی عطا کرد که نام یکی هاشم و نام دیگری را عبد شمس نهاد. هاشم بسیار کریم بود بقدری که ایام حج به کعبه تکیه می زد و می گفت: ایام حج است و میهمانان خدا اندک اندک از راه می رسند و بگذارید روز هایی که اینجا هستند به خوشی بگذرانند و برای این مقصود من هر چه دارم هزینه می کنم و شما هم هر چقدر که می توانید هزینه کنید و ای کاش خود داشتم و از شما چیزی طلب نمی کردم.
بله! او بقدری کریم بود که مردم او را "سید" نامیدند و به بچه های او هم بچه های سید گفتند. و خداوند برای هاشم کریم در نسلش سنگ تمام گذاشت و فرزندی بنام عبدالمطلب عطا کرد و به عبدالمطلب فرزندی بنام عبدالله و به عبدالله فرزندی بنام محمد و به او فرزندی بنام فاطمه ی زهرا عطا فرمود. فرزند دیگری نیز به عبدالمطلب داد بنام ابوطالب و به ابوطالب فرزندی به نام علی.
عبد شمس بچه ای بنام امیه داشت و امیه فرزندی بنام حرب و حرب فرزندی بنام ابوسفیان و ابوسفیان فرزندی بنام معاویه و معاویه فرزندی بنام یزید.
در میان این فرزندان، امیه نسبت به عموی خویش که هاشم باشد سخت حسادت می کرد و مدتی هم مانند هاشم کریمانه رفتار کرد ولی در میان مردم جایگاه پیدا نکرد و بنی امیه هم مانند امیه نسبت به هاشم و بچه های هاشم دنیای حسادت بودند. و لذا یک طرف بنی هاشم بود که همیشه مورد حسادت بودند و طرف دیگر بنی امیه.
البته نظریه ی دیگری نیز وجود دارد که طبق آن عبد شمس اساسا عرب نبوده و طبق سنتی که در عرب بوده، بعنوان یک بَرده ی باهوش به فرزندخواندگی یک عرب درآمده است.
- تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا
و این شتر همیشه شیر خودش را نثار بنی امیه می کند
- "تمنح" از "منح" به معنای بخشیدن
- وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا
و وارد می کند آنها را بر صف(چشمه زلال) دنیا
- وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا
و گمان برده است آن گمانه ظن که برداشته نمی شود از این امت تازیانه و شمشیر بنی امیه(گمان برده است که تازیانه و شمشیر آنها همیشه بر سر مردم است)
- وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ
که این آدم گمانه ظن هم به خودش دروغ گفته است و هم به دیگران. سعدی می گوید:
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
و این چه بینی هم نماند بر قرار
نخیر! آنچه دیدی با همه ی جلالت و قدرتی که داشت، شتر معقوله نیست
- بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً.
بلکه این حکومت بنی امیه آب دهان کم و کثیفی است که نامش را گذاشتند عیش لذت بخش و می چشند آن را یک مقطعی(همیشگی و معقوله نیست) و بعد این حکومت را همگی آنها پرتاب می کنند(یک شبه همه ی حکومت را از دست می دهند)
و آنگونه شد آنچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام پیش بینی کرد
-"مَجَّةٌ" به آب دهان گفته می شود که آب دهان کم و تلخ است
- " يَلْفِظُونَ" از" لفظ" به معنای پرت کردن
#نورنما
#نهج_البلاغه
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama