eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
2.1هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
81 فایل
ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan تبادل و تبلیغات: @sadrjahad رزرو بلیط: @yarafegh هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت مجموعه نورالهدی: noorolhodaeeha.ir صفحه روبیکا: Rubika.ir/noorolhodaa_ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💻 ببینید: شبکه ملی اطلاعات چیست؟ #رسانه #فضای_مجازی #شبکه_اجتماعی #تلفن_همراه #ایتا #سروش #بله منبع: شبکه افق #انجمن_سواد_رسانه_طلاب ✅ @savad_rasaneh
بسم الله الرحمن الرحیم 📜 📚🖇 جمعه 23 مهر حوالی ساعت 10 صبح من و احمد رسیدیم بیمارستان . دکتر کشیک بود احمد رفت تا باهاش صحبت کنه . نگاهی به انکوباتور کردم و نشستم روی صندلی . تو حال و هوای خودم بودم اما یک دفعه گوشم تیز شد . -آقای دکتر این دو سه روز اخیر خیلی تلاش کردیم که از بیمارستانهای تهران پذیرش بگیریم اما نشد . حتی از اینجا با بیماستان مفید زنگ زده بودند اما با انتقالش موافقت نکردند . < بله ، این مسائل همه جا هست . هیچ بیمارستانی مریض بخش مراقبت های ویژه رو پذیرش نمی کنه مگر اینکه پزشک همون بیمارستان دستوربستری بده . یکی از جراحان معروف تهران ، همشهری خودمونه . دکتر روزبه . روز به ، روزبه ، روز به . خدایا چقدر این اسم برام آشناست . *احمد باید بریم خونه. _ چی شد ؟ ما تازه اومدیم . *به گمانم یک نفر رو با این اسم می شناسم . _یعنی می خوای بگی دکتر روزبه می شناسی . *نه احمد جان ، من یک خانمی با این اسم می شناسم . می خوام ببینم با این دکتر نسبتی داره . _حالا شماره ای ازش داری ؟ این خانم کیه ؟ *نمی دونم شماره دارم یا نه ؛ باید بگردم . این خانم دهه اول محرم می اومد هیئت . همسایه دائی ام بود . _یعنی فکر می کنی نسبتی داره با این آقای دکتر ؟! *هیچی نمی دونم . فقط یک حدسه . _ اصلا تو رو یادش میاد ؟ چند سال گذشته . * احمد باور کن برای هیچ کدوم از این سوالات جواب ندارم . یک تیر توی تاریکی میخوام بیندازم . ....... رسیدیم خونه و یکسره رفتم طبقه بالا . دفتر تلفن رو برداشتم . &سلام مامان چقدر زود برگشتید ؟ چیزی شده ؟ دنبال چی می گردی ؟ *سلام مامان جان . دنبال شماره خانم روزبه میگردم . شماره اش رو داریم ؟ & نمی دونم نگاه کن شاید شماره اش باشه . حالا چه شد یاد این بنده خدا افتادی ؟ *پیدایش کردم . خدا کنه شماره ها عوض نشده باشه . 🙏🙏 ...... تلفن زنگ خورد ، دل تو دلم نبود . *الو ، سلام . خانم روزبه ؟ . *خانم روزبه منو یادتون میاد ؟ غریبه نیست . *من زهرام ؛ هیئت چهارراه بازار . همسایه تون بودیم ؛ # بله یادم اومد . خوبی زهرا جون . چه عجب یاد ما کردی ؟ *خانم روزبه ! یادتون میاد می گفتید دعا می کنم عروس بشی ؛ پسر بیاری.👰‍♀ من ازدواج کردم ؛ پسردار هم شدم ولی پسرم مریضه . # ای وای ؛ مشکلش چیه ؟ *داستانش مفصله . غرض از مزاحمت ، اسم یک پزشک جراح شندیم که فامیلی اش با شما یکیه تو بیمارستان مفید کار می کنه . با شما نسبتی داره ؟ عزیزم ، خواهر زاده ام هست . *وای خدای من ، خانم روزبه ! پسرم توی بخش مراقبت های ویژه بستریه ، برای انتقال به بیمارستان مفید باید یکی از پزشکان همون بیمارستان دستورش رو بده . می تونید با ایشون صحبت کنید . من زنگش می زنم و خبرت میدم . وای خدایاااا یعنی میشه ! چند دقیقه بعد ..... زهرا جون ، صحبت کردم . خودش تهران نیست فردا برمیگرده . اما گفت سفارش می کنم یکی از دستیاران خودم کار پذیرش رو انجام بده . بچه رو ببرید تهران .