🎙 پاسخ #استاد_شورورزی 🌱 تخصص: کودک و خانواده ‌🪴@noorpsy 🔻 سوال از مشاور @nooronline

🌱 امروز قراره یه خلاصه ای از ماجرای آشنای شدن دوتا زوج رو خدمتتون بگیم که البته وااااقعی هم هست و از زبان خود خانم هم روایت شده... ‌🪴@noorpsy

همه چی از اون روز شروع شد ... یک صب پاییزی بود که برای اولین روز دانشگاه با ذوق و شوق آماده شدم تا دیر نرسم! 👩‍🎓 محیط برام جدید بود کلاسمو پیدا کردم و وارد کلاس شدم. یهو چهره یک پسر مذهبی توجهمو جلب کرد!🧐 چند وقت که از کلاسامون گذشت من کم کم بهش علاقه‌مند شدم.❤ یه روز یه پیام از شماره ناشناس برام اومد : سلام خانم پهلوان. وقتتون بخیر!✋ من استواری هستم همکلاسی دانشگاه. 👱‍♂ قصد مزاحمت ندارم فقط، خواستم یه چیزی بهتون بگم: راستیتش من از شخصیت شما خوشم اومده قصدم خیره فقط خواستم بیشتر با هم آشنا بشیم تا ببینیم به درد هم میخوریم یا نه! خواهشا جواب پیامم رو بدید.🙏🏻 ‌🪴@noorpsy

شوکه شده بودم، هم خوشحال بودم از اینکه حسمون دو طرفست و هم دلهره داشتم که چکاری باید انجام بدم .😶 خلاصه خودمو قانع کردم که هردو مذهبی هستیم و قصدمون هم آشناییه و از همینجا پیام‌های ما به قصد آشنایی شروع شد و روال رابطه‌ی ما شکل گرفت! چن ماهی تو همین حالت بودیم، خیلی بهم وابسته شده بودیم، به طوری که روزایی که غیبت داشت، من نمیرفتم دانشگاه و برعکس! ولی احساس گناه زیادی داشتم و بهش گفتم باید به صورت علنی مطرح کنی و بیای خواستگاری و اونم قبول کرد 🤵‍♂️ ‌🪴@noorpsy

علی اخلاق‌های خاصی داشت که من شیفتهٔ اونا بودم مثلا: علی خیلی پسر غیرتی بود به طوری که تو دانشگاه خیلی حواسش به من بود و اگه پسری دور و بر من میومد خیلی عصبی میشد.😖 برای همین منم سعی میکردم رعایت کنم، تا دلخوری پیش نیاد !🙅‍♀️ یک شب علی بهم زنگ زد گفت با خانواده اش هماهنگ کرده و قراره بیان خواستگاری، خیلی خوش حال شدم چون این رابطهٔ مخفی و گناه‌آلود داره تموم میشه. ⭕️ خُب مراحلِ خواستگاری و نامزدی به خاطر این که ما از قبل با هم آشنا بودیم، به سرعت سپری شد و خانواده ها هم چون هر دو مذهبی بودند موافقت کردند و تصمیم گرفتیم سریع تر بریم سرِ خونه‌ زندگی خودمون! 👰‍♀️🤵 ‌🪴@noorpsy

شب عروسی به خوبی سپری شده و ماجرا از جایی شروع شده که ما اولین دعوتی رو خونه خودمون گرفتیم 😊 عموم و خانواده اش مهمون ما بودند وقتی که مهمونی تموم شد علی خیلی عصبی بود 😡 نمیتونستم باهاش حرف بزنم تا بدونم علت عصبانیتش چیه 🤷🏻‍♀️ ولی طاقتم طاق شد و ازش سوال کردم هی بهم میگفت پا پیچم نشو مائده، ولی من کار خودم کردم آخه چی شده بود که این قد عصبانی بود! که یهو دستشو زد و تمام ظرفهای شسته شده تو مهمونی رو ریخت رو زمین گفت به عموت چی میگفتی چی بهم میگفتین که صدای خنده هاتون تا سر کوچه میومد 😡 من که ترسیده بودم زدم زیر گریه گفتم 😢 هیچی بخدا آخه من با عموم همیشه اینجوری بگو بخند داشتیم آخه از کوچیکی با هم بزرگ شدیم چیز خاصی نبود که تو حساس بشی ولی آروم نشد و از خونه زد بیرون... من تا صبح چشم به راهش بودم تا برگرده! ‌🪴@noorpsy

این اتفاقات ادامه دار بود... من حق نداشتم تنها از خونه برم بیرون. اگه متوجه میشد که میرم بیرون دنبالم میومد و زیرنظرم داشت...‌ نذاشت دانشگاهمو ادامه بدم. 😢 ولی من دختری نبودم که تو خونه حبس بشم. یک روز که یواشکی از خونه زدم بیرون،وقتی برگشتم خونه بود... 😰 میتونستم عصبانیتشو از چشاش بخونم من یک سلام کردم و زودی رفتم تو اتاق... پشت سرم اومد، تا جایی که توان داشت منو کتک زد و هر چی که از دهنش دراومد بهم گفت دیگه طاقتم تموم شد وسایلمو برداشتم رفتم خونه بابام! 🏠 این حرفایه یکی از مخاطبین بود که متاسفانه به دلیل وابستگی و عدم شناخت کامل ازدواج کرده بود! 📛 آقا پسر خیلی شکاک بودند، علاوه بر شکاکی دست بزن و بددهنی نیز در ایشون بود. 😨 ‌🪴@noorpsy

🌱ازدواج نیاز به شناخت داره و این شناخت فقط و فقط در جلسه های خواستگاری و تحقیقاتِ خوب انجام میشه! 👌 شما میتونید در خواستگاری مثل یک روانشناس عمل کنید و ماهیتِ واقعی طرف مقابلتون بررسی کنید☺️ در این زمینه کارشناسان کانال مشاوره آنلاین نور میتونن همراهیتون کنن😉 ‌🪴@noorpsy 🔻 سوال از مشاور @nooronline

🔻#سوال؛ ✍🏻 سلام. با پسری آشنا شدم که از لحاظ ظاهری از من سرتره و همین موضوع اعتماد بنفسمو کم کرده و میخوام کات کنم. چون برام سخته همسر آینده ام زیبا تر باشه و بقیه هم این حرف جلوی همسرم بگن. ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که همیشه خانم ها نماد زیبایی بودن و برام سخته این موضوع. قد ایشون ۱۸۸ و هیکلی و من ۱۶۰ #ازدواج ‌🪴@noorpsy