الدنیا کل القطرات والبحر حسین.
؛
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است . .
عاشوراء تعنی وداع آخر أخت متعبة لأخوة النور
؛
دهم محرم ۱۴۴۵ قمری ، ظهرِ عاشورا.
این غم رو برداشتم گرفتم تو دستم ،
میزارمش چپ ، میزارمش راست ، بالای سرم ، روش ملافه میکشم ، زیر میز قایمش میکنم ، پشت پرده جاش میدم ، تو قابلمه کابینت ، جاکفشی ، صندوقچه بیبی ، لای کتابای قطور ، کنار میز اتو ، کوله مدرسه ، بین تشک و پتوهای گلبافت....
هر جا میزارمش پرتوهای نورش اونقدر زیاده که نمیزاره آروم و قرار داشته باشم.
غمگین. داغ دیده. پریشون. سردرگم. مبهم و شرمنده نگاه میکنم به این حسِ سنگینی که جا خوش کرده تو وجودم.
نه دلم میاد بیرونش کنم از قلبم ، نه تاب و توان تحملشو دارم.
به چشمایِ غم خیره میشم.
زمزمه میکنم که شرمندم از شنیدن ده شب روایت کوچه پس کوچههای نم دار تاریخ. ده شب روضه. ده شب مقتل. ده شب گریه. ده شب بیحرمتی.
ده شب صدای العطش. ده شب استیصال.
ده شب غربت. ده شب....
شرمندم از شنیدن این "ده شب" و بازم نفسی که بالا میاد...
سرم پایینه و چشمام از اشک داره جولون میده.
امام حسینِ عزیز. شما کی که حتی غمتم از سر ما زیاده؟ شما کی واقعا؟
- دلدادھ مٺحول -
- موکت صفر-پنج-صدوهشتادوسه.
؛
گرد و غبار حاصل از جمع کردن موکتای هیئت توی هوا پخش شده بود.
چشما به سرخیِ گلگون درومده بود و گلوها شده بود صندوقچه خاک.
شب شده بود و رسیده بودن به جمع کردن موکت آخر.
چشمای بچهها خیس بود از اشک ولی به هر کی خیره میشدی با نگاهش انکار میکرد این اشکِ حاصل از دلسوختگی و استیصال رو.
آقا جون.
ما به ایهاالناس گفتیم موکت "صفر-پنج-صدوهشتادوسه" خیلی گرد و غبار داشت و تَریِ چشمامون بخاطر همونه.
اما شما باور نکنید. شما که ایهالناس نیستید.
شما.... شماااا.... شما امام حسینِ قلبِ مایید.
پس حق دارید که بدونید چقدر دلمون لک زده برای اینکه از بابالقبله وارد بشیم و بشینیم و یه دل سیر حرف بزنیم باهاتون و تصدقِ خودتون و خانوادتون بشیم.
شما حق دارید بدونید اینارو بزرگوار.
زیاده عرضی نیست.
ما میریم چشمامونو آب بزنیم تا خاک موکت "صفر-پنج-صدوهشتادوسه" بیشتر اَمونمونو نبریده و بقیه حرفارو میزاریم برای وقتی که تو خلوت خصوصیای حرمتون رو به روی گنبدتون بودیم...
خداحافظتون.