میروی زیر باران از دست من؟
میروم تا ابرِ آسمان، از دست تو!
؛
قطعه پرواز هُمای شجریان پخش میشه و صدایِ نفس کشیدن روحِ آدمیزاد میرسه به گوشِ دل.
- پنجم مهرماه. کافه چرخ.
تو سرگرمِ رقص بودى ،
من سرم گرمِ تو
تنت كمانچه ىِ غم بود.
در دستانِ من
سينهات خيسِ اشك
تو دل بُرده بودى
من را اما جا گذاشته بودى
جايى ميانِ يك بغض...
صداىِ كمانچه ميانهىِ رقص تو
و دستهاى من
به عمقِ زلالِ رودخانهاى مىماند
كه مىشود سرخ سنگ هاىِ صيقلىاش را شمرد
و
زلال شد...
كاش اين بغض امانام دهد
به آرامش
به يك نفس عميق
به يك فرياد
به يك دوستت دارم با صداى بلند.
من سرم گرمِ تو بود
مست ِ شنا بر حرير دامنت
غرق شده
در آبى رودخانهىِ صدات
حالا
تنها سرخ سنگِ صيقلىام بر كنارهىِ رود
با دست هات بردار مرا
كه بَر دارم
و پرتاب ام كن تا دورها و دورها...
تا جايى كه يادمان نيايد
يك روز چشم هامان بى قرار شد
و
يك صبح قرار گذاشتيم
و
براىِ يك عُمر در ميانه هاىِ آغوش و باد
عاشق شديم
تو نوشتى دستهايم را بگير
اصلا براىِ تو
و من براىِ هميشه سرم گرم تو شد.
- سجاد افشاریان.
4_5929269516826577876.mp3
10.54M
" چرا وقتی داشتم میرفتم ،
جلومو نگرفتی؟ چرا گذاشتی برم؟ "
km_20230907_1080p_30f_20230908_033739 (1).mp3
7.1M
"دموعی یجمع فی عینی احضنی"
بیا برگرد من میترسم از دنیام بی تو.
در آغوشم بگیر ؛
که این شب طولانی است
و استخوانهایم خستهاند...
- لاادری.
- دلدادھ مٺحول -
با صدای شاعر*
دو پنجاه اسب طوفان گُرده را از گریه پی کردم
که سیسال و دو قرن رفته را اینگونه قِی کردم.