eitaa logo
نوپو- پلیس- ایران
722 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
31 فایل
باسلام خوش آمدید لطفا لفت ندید🙏🌹. ( تبادل با کانال های +۲۰۰)( تبلیغات پولی و ساخت استیکر: @NOPO_POLICE9524 ارتباط با مدیر و سوال درباره فقط فراجا⚠👇👇 @NOPO_POLICE9524. ⚠️به هیچ عنوان حمایتی نداریم⚠️ (( از ساعت ۱۰:۰۰ صبح تا ۲۳:۰۰ در خدمتتان هستیم))
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو پهلوم حس کردم... گرم خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از 
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرم خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرم خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از 
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرم خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از 
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرمی خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از 
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرمی خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرمی خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400