eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
800 دنبال‌کننده
199 عکس
43 ویدیو
4 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمــــــاه ارتباط با من: @sarbbazzaman کپی محتوا و مطالب کانال با هشگ #نور_ماه بلا مانع است ✅
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر که را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ هر که را ] همگان را [ خوابگه ] خوابگاه، جای خواب [ آخر ] پایان، بالاخره، سرانجام، نهایت [ نه که ] مگر نه اینکه [ افلاک ] آن فضای باز در قسمت فوقانی ساختمان [ ایوان به افلاک کشیدن ] کنایه از مجلل و باشکوه ساختن یک ساختمان ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ یک مکانیک هیچ گاه لباس فاخر ابریشمی را نمی پوشد چون باید زیر ماشین برود و سر تا پا آغشته و آلوده می شود و این قصه آدمی ایست؛ آدمی که در این دنیا نمی ماند و هیچ معلوم نیست تا کی بماند، پس معنا ندارد که خانه ای قصر باشد و قصرش مجلل باشد. بقول رودکی: زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشک‌ها برآوردند آنهایی که وسط باغ ها، کاخ ها برآوردند و بالا بردند همه زیر خاک رفتند کمال الدین اسماعیل می گفت: چون هَمی زیر خاک باید خفت سقف خانه به زر نباید کرد چون پایان معلوم است و این پایان معلوم مشخص نیست چه وقت باشد، شاید همین فردا باشد، شاید زودتر از فردا باشد. همان که امیرالمومنین علیه السلام فرمود: المَوتُ ألزَمُ لَكُم مِن ظِلِّكُم مرگ با شما از سایه همراه تر و چسبان تر است و لذا هر چی داری باید رها کنی و به زیر بروی، پس چرا انقدر می سازی و به سمت بالا می روی؟ که اگر خیلی بالا رفتید، پایین آمدن خیلی سخت است و لذا هر چقدر پایین تر باشید، راحت تر می روید: این من بنی و شید فرش و مهد و جمع و عدد کجا هستند آن کسانی که ساختند؟ برافراشتند؟ فرش کردند؟ آماده کردند؟ جمع کردند؟ شمردند؟ کجا رفتند؟ جزء زیر خاک؟ سعدی می گفت: يک شب تأمل ايام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچهٔ دل به الماس آب ديده می سفتم و اين بيت ها مناسب حال خود می گفتم و سعدی در این شب می گوید‌: هر دَم از عمر می‌روَد نفَسی چون نگه می‌کنم نمانده بسی خجل آنکس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و بار نساخت خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت وآن دگر پخت همچنین هوسی وین عمارت بسر نبرد کسی یار ناپایدار دوست مدار دوستی را نشاید این غدّار برگ عیشی به گورِ خویش فرست کس نیارد ز پس، تو پیش فرست حالا حافظ هم همین حرف را می زند و می گوید: وقتی که مردن و دست کشیدن از این دنیا قطعی و مسلم است، پس چرا این همه تلاش و تکاپو برای مال و جایگاه و برافراشتن ساختمان های بالا بلند انجام می دهی؟ وقتی سرانجام هر کسی باید وسط یک مشت خاک بخوابد، چرا برای این چند روزی که پیدا و معلوم نیست، خانه های مجلل بسازد و به جلوه های دنیایی دل ببندد؟ این درست مانند کسی است که میلیون ها خرج کند و یک جامه ی فاخر برای یک شب بدوزد، فقط برای اینکه در یک محفلی شبانه حاضر بشود و چون یک شب است نمی ارزد و هر کسی بشنود حیران و مبهوت می شود. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
هر موقع حس کردین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ ماه ] زیباروی [ کنعان ] فلسطین قدیم که محل سکونت یعقوب پدر یوسف بود [ ماه کنعانی ] زیباروی کنعانی؛ یعنی یوسف [ مسند ] تکیه گاه، بالش های بزرگی که پادشاهان به آن تکیه می داند؛ البته در اینجا کنایه از تخت و بخت پادشاهی است [ آن تو شد ] از آنِ تو شد، مال تو شد [ بدرود کردن ] وداع کردن، خداحافظی کردن ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ قرار بود که آدمی بر دنیا حکومت کند و نه دنیا بر آدمی؛ ولی تعلقات و دلبستگی ها این اجازه را نداد و آدمی را اسیر و محکوم و محبوس دنیا ساخته و می کند و رهایی هم امکان ندارد مگر اینکه آدمی دست از تعلقات و وابستگی های خود بردارد. این است که حافظ روی و جان خودش را که مثال ماه کنعانی(یوسف) زیباروی است مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: تخت حکمروایی مصر عالم دنیا؛ یعنی این عالمی که مثال مصر دارد، بنام تو زده شد، دیگر وقت آن است که با حمل ریاضت ها و تلاش ها، دست و پا کنی و از این زندان تعلقات بیرون بشی و همه چیز را تحت قلمرو و سلطه و سیطره ی خودت در بیاوری؛ یعنی دنیا اسیر تو باشد و نه تو اسیر دنیا و یعنی تو حاکم بر دنیا باشی و نه دنیا حاکم بر تو. زیبا روی من ! یوسف من ! یوسف زندانی من ! زندانی هوا و زندانی هوس ! مسند مصر و تخت حکومت این عالم آنِ تو شد و بنام تو زده شد و الان وقت آن است که با این زندان؛ یعنی با این هوا و هوس ها که تو را محبوس و اسیر خود ساخته اند و با این تعلقات و دلبستگی ها وداع و خداحافظی کنی تا بتوانی بر تخت بنشینی همانطور که یوسف تا زمانی که زندان را ترک نگفت، عزیز مصر نشد و بر مسند خلافت ننشت. البته "مسند مصر" می تواند اشاره به عالم جان و معنا و معنویت هم داشته باشد که در چنین صورتی حافظ به روح و جان خودش خطاب می کند که تو قرار هست در عالم معنا و معنویت برای خود یک تخت و بارگاهی داشته باشی و یک بخت و جایگاهی پیدا کنی و این هم ممکن نیست مگر اینکه از زندان خود، خودیت، خودخواهی، خود پسندی و خود محوری رهایی پیدا کنی. رهایی هم به دست خودت است و دست هیچ کس دیگری نیست چون قفل این زندان از درون است و نه از بیرون، پس قفل را بشکن و بیرون بیا و آن وقت بنگر که در عالم معنویت و معنا چه جاه و جلالی داری. به خاطر داشته باشید که حافظ مثال زنبور عسل را دارد؛ زنبور عسل سراغ گل می رود و از شهد گل استفاده می کند و از آن چیزی بنام عسل بجای می گذارد؛ یعنی خوب را می گیرد و محصول خوب تر می دهد. حافظ هم دقیقا همینطور است که سراغ حرف های خوب می رفت و مضامین خوب را می گرفت؛ اما در قالب خوب تری عرضه می کرد چون پیش از حافظ عطار این مضمون را گفته بود: الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی حافظ همین بیت را خوانده و شنیده بود و این مضمون را از عطار گرفته بود؛ اما همین مضمون را بنگر که در چه قالب دلنشین تر و دلکش تری عرضه کرد. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
یــک هـــمــدم با وفــــا نــدیــدم جــــزء درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 روزی مــحــبـــت دعایی که می گویند سفارش مرحوم قاضی بود: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي‏ حُبَّك‏ وَ حُبَّ ما تُحِبُّه‏ وَ حُبَّ مَن‏ یُحِبُّکَ وَ العَمَلَ َ الَّذِي ْ يُبَلِّغُنِي اِلی حُبِّکَ وَ اجْعَل‏ حُبَّك اَحَبَّ الاَشیاءِ اِلیَّ خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ رندی ] بی توجهی کردن به روزمرگی ها، بی توجهی کردن به آداب و رسوماتی که مردم معتقد و مقید اند، بی اعتنایی نسبت به چارچوب های غلطی که در جامعه شکل گرفته [ تزویر ] ریاکاری، ریا [ دام تزویر ] ریاکاری که مانند دام و تله است ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ بارها گفتیم که سلاح حافظ در مقابل ریا کاری و تظاهر همین می و می خوارگی است. او هرگز نمی خواهد می خوارگی را توجیه و تجویز کند و بلکه فقط می خواهد بد و بد تر را نشان بدهد و می خواهد بگوید: اگر می خوارگی بد است، ریا و ریا کاری بدتر خواهد بود. نه اینکه حافظ می خوارگی را معصیت نمی داند؛ اما معصیت بزرگ تر را این می داند که کسی قرآن را وسیله ی فریب و نیرنگ و دام تله قرار بدهد و بوسیله ی قرآن بخواهد دیگران را به تله بیندازد و این رو می گوید: می خوارگی به قرآن خواندن شرف دارد چون کسی که می خوارگی می کند به خودش ضربه و آسیب می زند؛ اما آدم ریاکار و متظاهر هم به خودش و هم به دیگران و بالاتر به دین لطمه و صدمه می زنند و دین داری را از سکه می اندازد. این خطاب حافظ مخاطب عام دارد و منظورش همه ی کسانی هستند که از راه قرآن سود اندیشی می کنند و در پس قرآن اغراض دنیوی دارند، مثل قاریان کاسب، زاهدان تهی مغز که مغز قرآن را رها کردند و تنها پوسته اش را برداشتند. هزاران فسق و فجور را مرتکب می شوند و قرآن هم می خوانند و بلکه حافظ قرآن هم هستند. خلاصه آنکه به تزویر و ریا قرآن خواندن و از قرآن سخن گفتن، آنچنان گناه بزرگی است که گناه می خوارگی و مستی کردن نسبت به آن به مراتب گناهی سبک تر است. می خوارگی بهتر از تزویر کردن با قرآن است. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا