ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ماه ] زیباروی
[ کنعان ] فلسطین قدیم که محل سکونت یعقوب پدر یوسف بود
[ ماه کنعانی ] زیباروی کنعانی؛ یعنی یوسف
[ مسند ] تکیه گاه، بالش های بزرگی که پادشاهان به آن تکیه می داند؛ البته در اینجا کنایه از تخت و بخت پادشاهی است
[ آن تو شد ] از آنِ تو شد، مال تو شد
[ بدرود کردن ] وداع کردن، خداحافظی کردن
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
قرار بود که آدمی بر دنیا حکومت کند و نه دنیا بر آدمی؛ ولی تعلقات و دلبستگی ها این اجازه را نداد و آدمی را اسیر و محکوم و محبوس دنیا ساخته و می کند و رهایی هم امکان ندارد مگر اینکه آدمی دست از تعلقات و وابستگی های خود بردارد.
این است که حافظ روی و جان خودش را که مثال ماه کنعانی(یوسف) زیباروی است مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: تخت حکمروایی مصر عالم دنیا؛ یعنی این عالمی که مثال مصر دارد، بنام تو زده شد، دیگر وقت آن است که با حمل ریاضت ها و تلاش ها، دست و پا کنی و از این زندان تعلقات بیرون بشی و همه چیز را تحت قلمرو و سلطه و سیطره ی خودت در بیاوری؛ یعنی دنیا اسیر تو باشد و نه تو اسیر دنیا و یعنی تو حاکم بر دنیا باشی و نه دنیا حاکم بر تو.
زیبا روی من !
یوسف من !
یوسف زندانی من !
زندانی هوا و زندانی هوس !
مسند مصر و تخت حکومت این عالم آنِ تو شد و بنام تو زده شد و الان وقت آن است که با این زندان؛ یعنی با این هوا و هوس ها که تو را محبوس و اسیر خود ساخته اند و با این تعلقات و دلبستگی ها وداع و خداحافظی کنی تا بتوانی بر تخت بنشینی همانطور که یوسف تا زمانی که زندان را ترک نگفت، عزیز مصر نشد و بر مسند خلافت ننشت.
البته "مسند مصر" می تواند اشاره به عالم جان و معنا و معنویت هم داشته باشد که در چنین صورتی حافظ به روح و جان خودش خطاب می کند که تو قرار هست در عالم معنا و معنویت برای خود یک تخت و بارگاهی داشته باشی و یک بخت و جایگاهی پیدا کنی و این هم ممکن نیست مگر اینکه از زندان خود، خودیت، خودخواهی، خود پسندی و خود محوری رهایی پیدا کنی. رهایی هم به دست خودت است و دست هیچ کس دیگری نیست چون قفل این زندان از درون است و نه از بیرون، پس قفل را بشکن و بیرون بیا و آن وقت بنگر که در عالم معنویت و معنا چه جاه و جلالی داری.
به خاطر داشته باشید که حافظ مثال زنبور عسل را دارد؛ زنبور عسل سراغ گل می رود و از شهد گل استفاده می کند و از آن چیزی بنام عسل بجای می گذارد؛ یعنی خوب را می گیرد و محصول خوب تر می دهد. حافظ هم دقیقا همینطور است که سراغ حرف های خوب می رفت و مضامین خوب را می گرفت؛ اما در قالب خوب تری عرضه می کرد چون پیش از حافظ عطار این مضمون را گفته بود:
الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی
به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی
حافظ همین بیت را خوانده و شنیده بود و این مضمون را از عطار گرفته بود؛ اما همین مضمون را بنگر که در چه قالب دلنشین تر و دلکش تری عرضه کرد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🔶 روزی مــحــبـــت
دعایی که می گویند سفارش مرحوم قاضی بود:
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حُبَّك وَ حُبَّ ما تُحِبُّه وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ العَمَلَ َ الَّذِي ْ يُبَلِّغُنِي اِلی حُبِّکَ وَ اجْعَل حُبَّك اَحَبَّ الاَشیاءِ اِلیَّ
خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
4.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام
و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی...😭
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ رندی ] بی توجهی کردن به روزمرگی ها، بی توجهی کردن به آداب و رسوماتی که مردم معتقد و مقید اند، بی اعتنایی نسبت به چارچوب های غلطی که در جامعه شکل گرفته
[ تزویر ] ریاکاری، ریا
[ دام تزویر ] ریاکاری که مانند دام و تله است
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
بارها گفتیم که سلاح حافظ در مقابل ریا کاری و تظاهر همین می و می خوارگی است. او هرگز نمی خواهد می خوارگی را توجیه و تجویز کند و بلکه فقط می خواهد بد و بد تر را نشان بدهد و می خواهد بگوید: اگر می خوارگی بد است، ریا و ریا کاری بدتر خواهد بود.
نه اینکه حافظ می خوارگی را معصیت نمی داند؛ اما معصیت بزرگ تر را این می داند که کسی قرآن را وسیله ی فریب و نیرنگ و دام تله قرار بدهد و بوسیله ی قرآن بخواهد دیگران را به تله بیندازد و این رو می گوید: می خوارگی به قرآن خواندن شرف دارد چون کسی که می خوارگی می کند به خودش ضربه و آسیب می زند؛ اما آدم ریاکار و متظاهر هم به خودش و هم به دیگران و بالاتر به دین لطمه و صدمه می زنند و دین داری را از سکه می اندازد.
این خطاب حافظ مخاطب عام دارد و منظورش همه ی کسانی هستند که از راه قرآن سود اندیشی می کنند و در پس قرآن اغراض دنیوی دارند، مثل قاریان کاسب، زاهدان تهی مغز که مغز قرآن را رها کردند و تنها پوسته اش را برداشتند. هزاران فسق و فجور را مرتکب می شوند و قرآن هم می خوانند و بلکه حافظ قرآن هم هستند.
خلاصه آنکه به تزویر و ریا قرآن خواندن و از قرآن سخن گفتن، آنچنان گناه بزرگی است که گناه می خوارگی و مستی کردن نسبت به آن به مراتب گناهی سبک تر است. می خوارگی بهتر از تزویر کردن با قرآن است.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🔶 بـــهـــتــــریـــن تـــشـــبــیــه دنــیــــا
امام صادق علیه السلام فرمود:
مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ
مَثَل دنیا همچون آب دریایی است که شخص تشنه هرچه از آن بنوشد بر تشنگی وی افزوده می شود تا آب او را بکشد.
----------------------------------------
علامه ی مجلسی می گوید:
كمثل ماء البحر أي المالح و هذا من أحسن التمثيلات للدنيا و هو مجرب فإن الحريص على جمع الدنيا كلما ازداد منها ازداد حرصه عليها و أيضا كلّما حصل منها لا بد له لحفظه و نموه و سائر ما يليق به و يناسبه من أشياء أخرى و لا ينتهي إلى حد فيصرف جميع عمره في تحصيلها حتى يموت و يبقى له حسراتها و عقوباتها أعاذنا الله منها.
«کمثل ماء البحر» یعنی آب دریا شور است و این از نیکوترین تشبیهات برای دنیا است و تجربه نیز شده. زیرا حریص بر جمع مال دنیا، هر چه بیشتر کسب ثروت می کند، حرص او نیز افزون می گردد و همچنین هر چه از دنیا به دست می آورد، برای حفظ و رشد آن و سایر امور مربوط به آن چاره ای از داشتن چیزهای دیگر ندارد و این منتهی به یک حد و اندازه محدود نمی شود؛ پس تمام عمر خود را صرف جمع کردن دنیا می کند تا این که می میرد و حسرت ها و عقوبات آن بر گردنش می ماند که خدا ما را از آن ها پناه دهد.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دوش ] یعنی دیشب؛ ولی گاهی به معنای مطلق زمان گذشته را دارد و صرفا به معنای گذشته است؛ یعنی پیش از این و اتفاقا در اینجا به همین معنا است
[ مسجد و میخانه ] مسجد و میخانه معمولا در تعبیر حافظ مقابل هم قرار می گیرند و معمولا هم جنبه نُمادی و رمزی دارند؛
مسجد نماد تعلق داشتن به ظواهر و باور های صوری و فضا های دور از صفا و خلوص است و همینطور محل عبادات خشک و بی مغز است و مهم تر از همه جایی جدای از عشق است و به همین خاطر اهل معنا و معنویت از چنین فضایی ولو نامش مسجد باشد بیزارند، امام هم می فرمود:
من از مسجد و مدرسه بیزار شدم
یعنی مسجدی که در آن صفای دل نباشد و فقط عبادات خشک و تهی و بی مغز باشد و نه عشقی و نه حرارتی و نه گره گشایی از کار فرو بسته خلق خدا
قرآن هم از چنین مسجدی بیزار است و اسم چنین مسجدی را "مسجد ضرار" می گذارد و لذا پیامبر در عهد خودش فرمان تخریب مسجدی را داد که چنین ویژگی داشت و ایشان به همین هم بسنده نکردند و فرمان دادند که آشغالخانه ی شهر در این محل باشد.
میخانه ی نماد مکانی است که در آنجا نفسانیات و خودیت ها کنار رفته است و آدم ها مست و شوریده و شیدای حق اند و عشق را اختیار کرده اند و پیراستگی و صفای باطن را انتخاب کرده اند.
با این حال گاهی مسجد و میخانه به همان معنای خودش است، مثل همین جا که آن معنای نمادی و رمزی را ندارد
[ پیر ] راهبر، مرشد که برای آدم سالک هم حقیقتا یک ضرورت شمرده می شود و بقول مولانا مثال پَر برای یک پرنده دارد؛ یک پرنده هرگز بدون پَر و بال نمی تواند پروازی داشته باشد و یک آدم سالک هم بدون پیر هرگز نمی تواند پروازی داشته باشد:
هین مپر الا که با پرهای شیخ
تا ببینی عون و لشکرهای شیخ
یک زمانی موج لطفش بال تست
آتش قهرش دمی حمال تست
تسلیم است نه کار دراز
سود نبود در ضلالت ترکتاز
من نجویم زین سپس راه اثیر
پیر جویم پیر جویم پیر پیر
پیر باشد نردبان آسمان
تیر پران از که گردد از کمان
مولوی پیر را به کمان و مرید و سالک را به تیز تعبیر می کند و می گوید: تیر بدون کمان جهش و پروازی ندارد و نمی تواند به هدف بنشیند و سالک هم بدون پیر چنین حکایتی دارد
[ طریقت ] طریقه، راه و روش؛ البته به یاد داشته باشید که به هر راهی طریقت گفته نمی شود و به راهی طریقت گفته می شود که شرع و دین به انسان نشان بدهد و البته چنین راهی است که به حقیقت منتهی می شود؛ یعنی باعث می شود که انسان با حقیقت عالم آشنا بشود و معرفتی پیدا کند و بخاطر همین گفته اند:
شریعت، طریقت، حقیقت
یعنی اول سراغ دین می روند و چارچوب های دین را رعایت می کنند و اینجا است که دین یک راه و مسیری نشان می دهد که از آن راه و مسیر هدایت می شود
[ یاران طریقت ] یاران راه، همراهان
[ تدبیر ] علاج کار، چاره ی کار، چاره اندیشی