eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
788 دنبال‌کننده
211 عکس
44 ویدیو
4 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمــــــاه ارتباط با من: @sarbbazzaman کپی محتوا و مطالب کانال با هشگ #نور_ماه بلا مانع است ✅
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ خرابی ] بی قراری [ زینهار ] هوشیار باشید، مراقب باشید، آگاه باشید، حواس ‌شما باشد [ جان من و جان شما ] یک اصطلاحی در میان عوام مردم است؛ به این معنا که جان من را هم مثل جان خود بدانید، جان من و جان شما یکی است ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ دل بدون دلدار قرار و آرام ندارد، بقول حافظ: خرابی می کند یعنی بی تابی و بی قراری می کند تنها و تنها دلدار است که دل آرام است و دلدار تنها خداست: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ دل ها فقط با یاد و نام خدا و توجه کردن به خدا و در نتیجه توجه کردن او به دل آدمی، قرار و آرام پیدا می کند و اگرچه خدا "سمیع الدعا" است و دعا ها را می شوند؛ اما خوشا به حال حافظ که به دلیل معرفتی که دارد او را مستقیم خطاب نمی کند و خودش را هرگز لایق این بارگاه و لایق این خطاب نمی داند و بلکه اولیا و دوستان و حضرت پاکان را مورد خطاب قرار می کند که دلدار و محبوب و معشوق خود(خداوند) را بخوانند و بخواهند که به او گوشه چشمی داشته باشند. حافظ در خطاب به آنها می گوید: فکر کنید که این اتفاق برای جان شما افتاده باشد چون جان من و جان شما ندارد، گفت: جان گرگان و سگان هر یک جداست متحد جانهای مردان خداست حقیقتا بنی آدم آنها هستند، فرزندان آدم آنها هستند و واقعا آنها به مقام آدمیت رسیدند و لذا یکدیگر را اعضای یک پیکر می دانند ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند خاطر مجموع ما زلف پریشان شما ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ دست دادن ] میسر شدن، ممکن شدن [ کی دهد دست ] کی دست خواهد داد؟ کی ممکن و میسر خواهد شد؟ [ غرض ] مقصد، مقصود، آرزو [ همدستان ] هم داستان، هم رای، موافق، با هم و در کنار هم قرار گرفتن [ خاطر مجموع ] خیال راحت، فکر آسوده ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ خوش ترین حال یک انسان الهی، آن حالی است که تمام دل و جان و اندیشه و خیال او متوجه خداوند باشد؛ خداوندی که همه چیز نشان از او دارد و نشانه ی اوست، مثل گیاهان، ستارگان، قطره های باران و صحرا که همه ی اینها در نگاه عارفانه حافظ تعبیر به "زلف پریشان" می شود. حافظ می گوید: خدایا! روزی می رسد که من در کنار همه ی این نشانه ها حواسم جمع تو باشد؟ تنها تو را ببینم؟ بشوم بابا طاهر که می گفت: به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم خدایا! من به چنین هدف و غرض و مقصودی خواهم رسید؟ یعنی خاطری جمع داشته باشم و آن هم در کنار این زلف های پریشان؟ و چه زیبا عالم را به "زلف پریشان" تشبیه کرده و به این دلیل بدان زلف می گوید که زلف کنار رخ زیبا و تماشایی است و اگر از رخ جدا بشود ولو طلایی هم باشد زباله است و به هیچ دردی نمی خورد و لذا این زلف وقتی زیباست که کنار رخ و چهره باشد. حافظ عالم را به زلف حق تشبیه و تعبیر می کند چون درست مثل زلف تا کنار خدا باشد زیبا و تماشایی است و دنیایی که کنار خدا باشد آن دنیا خیلی زیبا و تماشایی است؛ اما اگر قیچی و بریده شد و دنیا بود منهای خدا، ولو اینکه تمام دنیا را هم داشته باشد ولی خدا را نداشته باشد مثل همان زلف طلایی خواهد بود که بریده از رخ و چهره است که چنین زلفی زباله است. به آن "زلف پریشان" هم می گوید چون باعث پریشان خاطری بسیاری شده است و خاطر بسیاری را آشفته و مشوش ساخته است. حافظ می گوید: خدایا ! کی این اتفاق می افتد؟ کی این روز طلایی فرا می رسد؟ که من یک خاطر مجموع و متمرکز داشته باشم و پریشان خاطر و آشفته خاطر نباشم و آن گاه آن خاطر مجموع من با این زلف پریشان تو(یعنی در کنار این عالم) همدست و هم داستان و همراه و همسو باشد چون همه ی این عالم رو به سوی تو دارند و در جهت نگاه و هدف تو در جریان و حرکت اند و لذا من هم همسو با این عالم و کائنات بشوم: يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلأرض خدایا! همه ی عالم تو را تسبیح می کنند و می شود روزی من هم جزء تسبیح گویان باشم؟ چون در چنین صورتی است که من طبق رود عالم جاری و همراه و همسو شده ام؟ و در چنین صورتی است که خاطر من مجموع می شود و از پراکندگی و آشفتگی رهایی پیدا می کند. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری کَاندر این ره کشته بسیارند قربان شما ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ دامن از خاک و خون دور داشتن ] کنایه از خود را کنار نگاه داشتن است. در گذشته دامن ها را از سَر ناز و کرشمه بلند می گرفتند، آنطوری که روی زمین کشیده می شد [ قربان ] قربانی ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ راه خدا، راه عشق و راه محبت است؛ یک راهی است که عاشقان بسیاری اشک های خونین بر خاک فشاندن، خاک این راه آمیخته با خون چشمان عاشقان است. حافظ خودش را از جمله این عاشقان و قربانیان و کشتگان حضرت معشوق یاد می کند و می گوید: مثل من کم نیستند و بلکه مثل من بسیار اند؛ اما برای اینکه راحت باشد و دستش در تعبیر و در تصویر سازی باز باشد، یک معشوق مجازی را خطاب می کند و به او می گوید: دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری تو که سر تا پا ناز و کرشمه هستی، اگر قرار شد به ما نظری کنی و گذری کنی، دامن خودت را جمع کن چون کشته و مُرده زیاد داری و این خاک غرق خون چشم عاشقان است؛ عاشقانی که بجای اشک، برای رسیدن و وصال تو خون باریدند. اما در حقیقت حافظ به حضرت حق خطاب می کند و می گوید: برای تو چه اشک ها ریختند و چه بسیار که از سَر جان گذشتند. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو روزی ما باد لعل شکرافشان شما ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ آمین ‌] مستجاب کن، بپذیر [ لعل ] سنگ گرانبهای سرخ رنگی است که اصطلاحا بدان "یاقوت" می گویند و در ادبیات البته کنایه از لب سرخ یار است [ شکرافشان ] شکر ریز؛ کنایه از سخن شیرین و لذا "شکرافشان" یعنی شیرین سخن ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ آدمی بجایی می رسد که برایش دیگر این چرب و شیرین های دنیا هیچ طعم و مزه ای و لذتی ندارد، کیسه و کاسه ها دیگر برای او چشم نوازی نمی کنند؛ همانطوری که مولوی می گفت: به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین نه بدان کیسه پرزر نه بدین کاسه زرین یعنی تمام خواسته آدمی تنها و تنها این می شود که معشوق و محبوب لب باز کند و با او تکلم کند و با او سخن بگوید؛ سخنانی که مثل قند شیرین اند. نگاه کن که آدمی تا کجا پَر می کشد و خواسته ها چقدر از هم فاصله پیدا می کنند؛ ما از خدا چه می خواهیم و اولیای الهی از خدا چه می خواهند؟ ما رزق و روزی را در چه چیزی می بینیم و آنها در چه چیزی می بینند؟ چشم ما به دنبال چیست و چشمان آنها به دنبال چیست؟ حافظ می گوید: من یک دعا می کنم و شما هم که می شنوید آمین بگویید؛ یعنی از خدا برای من طلب اجابت کنید و بگویید: خدا حرف من را بشنود. دعای من این است که خدایا! من از تو آب و نان نمی خواهم، حلوا و عسل نمی خواهم و من فقط یک چیزی می خواهم که تو لب باز کنی و با من سخن کنی؛ سخنانی که مانند شکر است و من را سر تا پا شهد و شیرین می کنند؛ یعنی اگر من تلخ کام هستم به این دلیل است که سخنان تو را نشنیدم و سراغ حرف های دیگران رفتم و اینگونه گوش شنوایی برای همه بودم جزء تو و آنها هم همه تلخ بودند و من را هم مثل خودشان تلخ و تلخ‌ کام کردند. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ از ما بگو ] از طرف ما بگو [ حق ناشناسان ] قدرناشناسان، مردم ناسپاس، مردم پست [ گوی چوگان ] توپ گرد و چوبی کوچکی است که با چوگان بر آن می کوبند ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ آدم حق ناشناس و آدم قدر ناشناس لایق بودن و ماندن نیست و نباشد بهتر است، سَر بر تن چنین آدمی سنگینی می کند و سَر باری گران بر دوش چنین آدمی است. چنین سَری بقول حافظ لایق جدا شدن و گوی شدن است؛ گویی که با چوگان آن را بکوبند و این سو و آن سو بفرستند. حالا فرقی نمی کند که این جنس آدم ساکن کدام خاک باشد که هر کجا باشد لایق نیست و تنها لایق گوی شدن و زخم چوگان دیدن است، بخصوص اینکه این حق ناشناسی و ناسپاسی نسبت به اهل ایمان و معرفت باشد و به همین خاطر حافظ به ساکنان شهر یزد خطاب می کند چون مردم یزد از گذشته اهل ایمان و معرفت بودند و دیار یزد بعنوان دیار مؤمنین مطرح بوده است. حافظ می گوید: ای باد صبا! تو که می وزی و تو که به کوی خوبان گذر می کنی، وقتی که به دیار یزد و مردم شهر یزد رسیدی، از قول و طرف ما به آنها بگو: کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما سَر های انسان های حق ناشناس و قدر ناشناس باید گویی برای چوگان شما باشند؛ یعنی آرزو می کنم همچنان که آنها دل های شما را خسته و آزرده کردند و بر شما با رفتار و کردار ناپسند زخم و آسیب زدند، خود آنها هم به دست شما آزار و آسیب ببینند. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست بنده شاه شماییم و ثناخوان شما ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ قرب ] نزدیک بودن [ بساط ] به هر چیزی گفته می شود که گسترده و پهن و باز می شود [ بساط قرب ] این یک تشبیه بسیار لطیفی است که قرب را تشبیه به بساط کرده؛ قرب به اولیا و خوبان مثال بساط را دارد، مثال یک چیز گستردنی را دارد، مثال سفره دارد که چطور انسان سَر سفره بنشیند برخوردار می شود، آدمی هم که قرب نسبت به خوبان و اولیای خدا پیدا کند برخوردار و متنعم می گردد و لذا از قرب با وصف بساط یاد می کند [ همت ] سعی، کوشش، تلاش [ بنده شاه ] غلام شاه [ ثناخوان ] دعاگو ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ عرض کردیم که ساکنان مردم شهر یزد مردمان با ایمان و اهل معرفتی از دیرباز بوده اند و همچنان هم این صبغه دینی در این شهر پررنگ تر از مناطق دیگر است و در حقیقت حافظ آنها را بساط قرب می بیند؛ قرب خدا و اولیای خدا و می گوید: شما بر سَر سفره متنعم هستید و ما از این سفره دوریم و ما مثل شما برخوردار نیستیم؛ اما همت و تلاش می کنیم که ما هم روزی بر این سفره بنشینیم. از این سفره دور هستیم؛ ولی از همت و تلاش و کوشش دور نیستیم. ما هم مثل شما بنده ایم؛ منتهی نه بنده هر کس که بنده شاه شماییم و شاه و سلطان اهل ایمان خداوند است و می گوید: ما هم مثل شما بنده و مطیع و فرمان بردار خداوندیم؛ البته ثناخوان و دعاگوی شما... ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________