با احساس سرمایی که حس خوبی دارد،از خواب بیدار میشوم .طبق عادت روی شکم خوابیده ام و وقتی چشمانم را باز میکنم تکه ای چمن پیشانی ام را قلقلک میدهد.با حس سردرگمی روی چمن می نشینم و اطرافم را نگاه می کنم.انبوهی از گل های بابونه روی چمن ها نشسته اند . مثل دانه های برنج در کیسه ی پارچه ای . آنقدر زیادند که وقت به آن ها نگاه میکنم احساس میکنم در نقاشی های ونگوگ به سر میبرم .بوی زیاد گل ها بینی ام را قلقلک میدهد.عطسه ام میگیرد،عطسه ای که تاب اوری ام را از بین میبرد.نمیدانم کجا هستم.شاید بهشت،شاید برزخ و شاید رویا. فقط میدانم از اینکه اینجا هستم لذت میبرم.
مثل توپ روی زمین غلت میخورم و گل ها زیر وزن تنم روی زمین پهن می شوند .درست مثل بچگی هایم . در هوای نسبتا گرم ،خیسی گل های بابونه به من حس خوشبختی و آرامش را دو دستی تقدیم می کنند. حسی که امیدوارم هیچوقت تمام نشود...
کوثر سادات جعفری زوج
۱۴ ساله
شیراز
نوجوانههای سیب نارنجی
https://eitaa.com/novjavane
۲۰ فروردین
حتما میدونی شخصیتهای داستانی میتونن متفاوت باشن.
شخصیتها یکی از مهمترین اجزای یک داستان هستن.
امروز میخوام به این نکته فکر کنی که شخصیت داستانها همیشه نباید انسانها باشن
گاهی شخصیتها میتونن اشیاء باشن. مثلا پاک کن
تراش
قابلمه
کفش
کتری
چوب
و و و
اما همین شخصیتها باید ویژگیهایی داشته باشن که توی داستان با کمک اون ویژگیها قصه رد پیش ببرن.
مثلا پاکی پاککن
پاکی پاک عادت داشته هرچیزی که میدید رو پاک کنه. کاری نداشت اون چیز باید باشه. اون فقط پاک میکرد. خط روی دیوار رو پاک میکرد. نقاشی توی دفتر رو پاک میکرد. کثیفی روی در رو پاک میکرد. اون کارش پاک کردن و پاک کردن بود. اما یه روز از روی جمله سازی علی نقطه ز رو از کلمه آواز پاک کرد. آواز تبدیل شده بود به آوار. معلم علی تا جمله علی رو دید گفت علی چی؟
خانم معلم هر جا میرسد آوار زمستان را با خود میآورد؟
تو بگو ادامه کار پاکی پاککن چی میشه.
آیا با این نوع شخصیتها داستان نوشتی؟
https://eitaa.com/novjavane
۲۳ فروردین
۲۳ فروردین
۲۳ فروردین
۲۳ فروردین
۲۳ فروردین
سلام رفیق جان!
اگه تو یه جادوگر بودی دوست داشت قدرت جادوییت چی باشه؟
با اون قدرت چی کار میکردی؟
https://eitaa.com/novjavane
۲۴ فروردین
📚من سوزن قورت دادم
رده سنی: +۸ سال
این کتاب مجموعهای از خاطرههای خواندنی به قلم خانم فریبا خانی است.
این مجموعه کودک را با شیوههای مختلف روایت خاطرات آشنا میکند.
نویسنده به خوبی توانسته در قالب داستان این خاطرات را خواندنی و جذاب کند. زبان طنز برخی خاطرات در کنار تصویرگری خوب آنها نیز به این جذابیت افزوده است.
خواندن این کتاب به کودک کمک میکند که بداند چطور بنویسد وکدام ایدهها قابل پردازشاند.
۲۴ فروردین
سلام بچهها
میدونید امروز روز بزرگداشت عطار هست. خیلی خوبه که توی این روز یه کار متفاوت انجام بدیم.
من لینک سامانه گنجور رو میگذارم و ازتون تقاضا میکنم با کلیک روی لینک وارد دیوار این شاعر توانمند بشید و یه سر به منطق الطیر بزنید و چندتا کلمه که چشمتون میگیره رو از این اثر انتخاب کنید. بعد با اون واژهها یه متن کوتاه بنویسید که نگاهش طنزآلود باشه و برای من یا توی گروه یا به آیدیم بفرستید😍
@masoommoradii
این هم پیوند گروه نوجوانان
https://eitaa.com/joinchat/1674183389C5ae25aac83
با یک کلیک اشعار عطار را بخوانید
*عطار <http://ganjoor.net/attar/>*
۲۵ فروردین
گردنم خسته شده است. بدون اینکه چشمانم را باز کنم سرم را روی بالشت جابه جا میکنم. همین که یک جای مناسب برای سرم پیدا میکنم احساس سرما میکنم و نسیم خنکی پاهایم را نوازش می کند. با چشمان بسته با دستم دنبال پتو میگردم اما دستم به جای لمس کردن پرز های نرم پتو تب و لطافت را حس میکند.
تا حالا همچین حسی را در تخت خوابم نداشتهام. ناگهان عطسه میکنم و چشمانم را باز میکنم. نه از پتو خبر است نه از بالشت و نه تخت خوابم. اصلا من در خانه نیستم . من در میان گل های بابونه که مانند برفی زمین را پوشانده اند پهن شدهام. حتی بعضی از گل هاهم زیر بدن من له شده اند. به آسمان نگاه میکنم. آفتاب گرم صورت من را می بوسد
با خودم میگویم: من اینجا چه کار میکنم؟ نسیمی می آید و بوی بابونهها را به من هدیه میدهد. بوی ترد گلها بینی ام رل قل قلک میدهد. عطسه میکنم. نه یک بار نه دوبار بلکه صد بار. کلافه میشوم ولی از اینکه اینجا هستم خوشحالم. بلند میشوم و پاهایم را ارام ارام روی چمن ها میگذارم. پاهایم خیس میشوند انگار تازه به ان ها اب دادهاند. چشمانم را می بندم و از طراوت فضا لذت میبرم.
ضحا مرادی
کلاس نهم.
#مشق_گروه
۲۷ فروردین
۲۷ فروردین