eitaa logo
انجمن ادبی نوجوانان سیب نارنجی
62 دنبال‌کننده
86 عکس
11 ویدیو
1 فایل
انجمن نوجوانان سیب نارنجی
مشاهده در ایتا
دانلود
گردنم خسته شده است. بدون اینکه چشمانم را باز کنم سرم را روی بالشت جابه جا می‌کنم. همین که یک جای مناسب برای سرم پیدا می‌کنم احساس سرما می‌کنم و نسیم خنکی پاهایم را نوازش می کند. با چشمان بسته با دستم دنبال پتو می‌گردم اما دستم به جای لمس کردن پرز های نرم پتو تب و لطافت را حس می‌کند. تا حالا همچین حسی را در تخت خوابم نداشته‌ام. ناگهان عطسه می‌کنم و چشمانم را باز می‌کنم. نه از پتو خبر است نه از بالشت و نه تخت خوابم. اصلا من در خانه نیستم . من در میان گل های بابونه که مانند برفی زمین را پوشانده اند پهن شده‌ام. حتی بعضی از گل هاهم زیر بدن من له شده اند. به آسمان نگاه می‌کنم. آفتاب گرم صورت من را می بوسد با خودم می‌گویم: من اینجا چه کار می‌کنم؟ نسیمی می آید و بوی بابونه‌ها را به من هدیه می‌دهد. بوی ترد گل‌ها بینی ‌ام رل قل قلک می‌دهد. عطسه می‌کنم. نه یک بار نه دوبار بلکه صد بار. کلافه می‌شوم ولی از اینکه اینجا هستم خوشحالم. بلند می‌شوم و پاهایم را ارام ارام روی چمن ها می‌گذارم. پاهایم خیس می‌شوند انگار تازه به ان ها اب داده‌اند. چشمانم را می بندم و از طراوت فضا لذت می‌برم. ضحا مرادی کلاس نهم.