eitaa logo
🌹خاطرات اسیر مفقودالاثر اردوگاه تکریت ۱۱🥀
634 دنبال‌کننده
287 عکس
336 ویدیو
13 فایل
💐 یاد باد آن روزگاران یاد باد 💐 خاطرات صوتی دوران اسارت و دفاع مقدس اینجانب محمدعلی نوریان اعزامی از نجف‌آباد اصفهان الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم ارتباط با من: @Mo_Nouriaan_PV313 .
مشاهده در ایتا
دانلود
قهرمان این عکس معروف، محمد کریم کیانی فلاورجانی در عملیات خیبر بر روی مین رفت و حالا قطع نخاع است.🌹 در دنیایی که سلبریتی ها مدام دیده میشوند جای تو میشود کنج خانه.🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
⭕️ اسکلۀ لشکر8نجف در عملیات بدر در سال63 این فیلم، حوالی 22 اسفند 63 در اولین روزهای شروع عملیات بدر، در یکی از پدهای پشتیبانی لشکر8نجف‌اشرف در جزیره مجنون شمالی ضبط شده و در آن بخشی از فعالیت‌های صورت گرفته در این نقطه، نمایش داده می‌شود. در اوایل فیلم، بخشی از روند انتقال و تخلیه پیکر شهدا و مجروحان ایرانی در کنار برخی اسرای عراقی نشان داده شده و در ادامه بخش‌هایی از اسکله و پل‌های احداث شده در این محدوده و تردد قایق‌ها، نشان داده می‌شود. حوالی دقیقه چهار فیلم، لحظاتی از بارگیری تدارکات مورد نیاز رزمندگان در داخل قایق‌ها نشان داده شده و در ادامه، تعدادی از اسرای عراقی دیده می‌شوند که در حال انتقال به عقبه هستند. در این بین، یکی از رزمندگان روحانی که به زبان عربی هم مسلط است، با یکی از این اسرا مصاحبه می‌کند که او ضمن معرفی خودش و اعلام تاریخ، شروع به دادن شعارهایی مانند زنده باد خمینی و مرگ بر صدام می‌کند. بعد از این صحنه، دوربین لحظاتی از بازگشت یکی از نیروهای غواص خط‌شکن را نشان می‌دهد که با استقبال بسیار گرم برخی دیگر از رزمندگان، در حال ورود به جزیره شمالی است. صحنه بعدی این فیلم، مربوط به نیروهای واحد ادوات لشکر8نجف است که در بین آن‌ها چهره شهید اکبر انتشاری مسئول وقت این واحد دیده می‌شود که در حال ساماندهی و مدیریت اعزام قایق‌های مسلح شده به انواع ادوات ضدزره است. شهید انتشاری که ساعاتی بعد از ضبط این فیلم در23 اسفند 63 در 23 سالگی به شهادت می‌رسد، در نهایت با یکی از قایق‌های مجهز شده به تفنگ 106، از ساحل به سمت منطقه شرق دجله حرکت می‌کند. در عملیات بدر، نیروهای لشکر8نجف، به تمامی اهداف در نظر گرفته شده دست پیدا کردند و با استقرار در ساحل رودخانه دجله، حتی یک گردان از نیروهای خود را هم از این رودخانه عبور دادند ولی در نهایت با توجه به موفق نبودن یگان‌های مستقر در شمال منطقه و شکسته شدن خط در آن محدوده، مجبور به عقب‌نشینی شدند https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 خاطرات اسارت 🌼 قسمت : ۱۹۷ 🌸 موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت 🌻 آقایی که شما باشد وقتی که گفتم ۱۰۰ اتوبوس ..باز گفت هر اتوبوس چند نفر بودید؟؟ گفتم یه ۳۰ الی ۴۰ نفر ..باز گفت ۳۰ یا ۴۰ نفر ؟؟ آقا منم وسطشو گرفتم گفتم ۳۵ نفر 🥴 یه وقت گفت کلب ابن کلب ( پدر سگ ) چرو از اول نگفتی ؟؟ حالا همینجور که از درد کابل به خودم میپیچیدم با ناله گفتم آخخخخخ نمی‌دونستم باید اينجوری بگم😂 حالا ز بیخ این جواب‌های من دروغ بود ..اما سرتیپ عراقی داشت جواب‌های منو با بازجويی های قبل مطابقت میکرد که اگه یه جایی من تُپق زدم و حرفم زیر و رو بود مُچم رو بگیره🙃 باور کنید توی این چند بازجویی حدود ۳۰ برگه a4 اینها از من سوال کرده بودند که من به حول و قوه الهی همه رو چِرتو پِرت و دروغ جواب داده بودم ..خداوند یک حافظه قوی به من داده بود که شاید بین صدها سوال هیچ کدوم رو ضدونقیض جواب ندادم 😉 از همین رو این احمق ها به من شک نکردند و گرنه من در ۶ عملیات مسئولیت مستقیم از فرماندهی دسته تا گروهان داشتم و به اکثر تاکتیک های نظامی ایران مسلط بودم در حد خودم.. و تمام مَقر های مهمات.. و نیرو.. و فرماندهی لشگر خودمون ( ۸ نجف اشرف ) رو در مناطق مختلف رو میدونستم..قربون خدا و امام حسین بِرم که چقدر هوای منو توی اون شرایط سخت داشتند❤️😘 خلاصه کلام ..یه وقت سرتیپ بهم گفت توی ایران چی نیست یا کمه و به سختی پیدا میشه؟؟ آقا پیش خودم هرچی فکر کردم به عقل ناقصم چیزی نیومد ..بعدشم هر سوالی رو باور میکردم بکنه الا این سوال🥴 آخه دهه ۶۰ توی ایران هرچند زمان جنگ بود اما همه چیز فراوان بود فقط کوپنی بود مثل : نفت . بنزین . گازوئیل . قند .شکر . چای . نبات . پولکی . سیگار . برنج . روغن . غالباً کالاهای اساسی و مایحتاج مردم ..البته این طرح رئیس جمهور شهید رجایی بود که واقعاً عدالت محور بود یعنی یک نفر در روستا و شهر از این سهمیه مساوی بهره می‌بردند.. خلاصه کلام یه وقت سرتیپ نهیب زد که یالا بگو ببینم چی کم هست..منم هنوز از درد کابل مینالیدم 😂 یه وقت به ذهنم اومد یه روزی که از جبهه اومده بودم مرخصی مرحوم پدرم خدا بیامرز گفت آره موتور تایرش پُکیده ( ترکیده ) و تایر موتور کم شده توی بازار و نیست ..منم رفتم پیش حاج حسین چرخی ( تعمیر کار موتور و چرخ ) اونم بهم گفته باید از شورای محل حواله بگیری تا بهت تایر بدم ..آقا منم این حرف پدرم اومد توی ذهنم در جواب سرتیپ گفتم : تایر موتور و تایر چرخ ..یه وقت دیدم مترجم از جواب من خنده اش گرفت اما خودشو سِفت گرفت که نخنده ..به سرتیپ عراقی گفت سیدی این اسیر میگه تایر چرخ و موتور توی ایران کمیاب هست😂 ادامه دارد.....🌹 راوی : محمدعلی نوریان 🌸 تکریت ۱۱ 🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 آزمون سراسری کنکور رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد با دشمن🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
❇️این عکس یکی از غریب ترین و باعزت ترین عکسای تاریخ ایرانه!!!! ⭕️اینجا مرز عراق و کویت هست! بعثیا با شاه بستن و امام رو دیپورت کردن و ازون طرف کویتیا هم راهش نمیدادن!!!پیرمرد جایی جز بیابون و لب مرز نداشت! اما خم به ابرو نیاورد به سید احمد گفته بود حاضر نیست سکوت کنه و تا آخرش ایستاده!!! ...مسلمان را چه باک مظلوم واقع شود مادامی که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند !!! https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
هم قد گلوله توپ بود . . 🌻. گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟ گفت: با التماس!🌸 گفتم: چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟ گفت: با التماس!🌺 به شوخی گفتم: میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟🥀 لبخندی زد و گفت: با التماس!🌸 تکه های بدنش رو که جمع میکردم فهمیدم چقدر التماس کرده . . .💐 شهید مرحمت بالا زاده 🌷 https://eitaa.com/nurian_khaterat🌸 @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 خاطرات اسارت 🌼 قسمت : ۱۹۸ 🌸 موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت🌺 آقایی که شما باشید وقتی سرتیپ عراقی از من پرسید چی در ایران کم هست؟؟ در جوابش گفتم تایر موتور و چرخ😂 انگار برق ۳ فاز بهش وصل کردند ..اومد از سر جاش روی صندلی پشت میز بلند بشه ..شکمش وَرقلمبیده بود گیر کرد به میز و میز یه تکون محکمی خورد🥴 حالا همینجور دوتا دستهاشو تکون میداد پائین و بالا میکرد و بهم فحش میداد و میگفت : کلب ابن کلب ( پدر سگ ) قَشمار (مسخره ) قُندُره ( پَست ) آخه انتظار چنین جوابی رو نداشت از من 😂 حالا روی میز و اطراف رو نگاه می‌کرد یه چیزی رو پیدا کنه مثلاً تلفن رو میزی یا پایه گُل یا پایه پرچم رومیزی که از راه دور پَرت کنه طرف من از بَس که ناراحت بود 😂 حالا وقتی که بلند شد اون افسران دیگه هم به احترامش بلند شدند ..سرتیپ از پشت میزش اومد جلوی من قرار گرفت و یه تا کفششو در آورد و با پاشنه کفش محکم کوبید توی سَرم🥴 حِس کردم سَرم پوکید( از هم پاشید ) از شدت درد دو دستی سَرمو گرفتم و داد زدم آخخخخخخ بهم گفت یالا اِمشی ( یالا برو ) حالا باز فحش میداد و مترجم هم تُند و تُند ترجمه میکرد : میگفت : خاک بر سَرت . تو خری . تو گاوی . تو هیچی حالید نیست . تو یعنی اومدی با ما بجنگی . گُم شو .😂 آقا منم همینطور که دو دستی سَرمو از شدت درد گرفته بودم توی دلم میگفتم : خر جَدوآباد خودته..آره من خَرم . آره من گاوم . هنوز نتونستید یه خبر بِدرد بخور از زیر زبان من بکشی 🥴 از شدت درد کابل و اون کفش سرتیپ و استرس های که بهم وارد شده بود و گرمی هوا عجیب عطش داشتم ..یه آبسردکن اون گوشه بود ..رفتم سَرش که آب بخورم نگهبان نگذاشت 😏 یه شیر آب کنار باغچه چمن زیر نور خورشید بود گفت برو از شیر آب بخور..منم افتادم رو شیر و دهانمو گذاشتم بهش و بازش کردم ..یه وقت دیدم یااااحسین عجب آبش داغه 😢 از بَس تَشنه بودم چند قُلپ خوردم..بعدش نگهبان درب سلول انفرادی رو باز کرد رفتم داخل درب رو بَست ..دیگه مطمئن شدم با این سوالهای سرتیپ عراقی و جواب‌های مُزخرف و دروغ من پرونده اعمال ( بازجوی ) من برای همیشه بسته شد🥴🌹 ادامه دارد......🌻 راوی : محمدعلی نوریان 🌸 تکریت ۱۱ 🥀 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌺
23.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن سوی معبر 🌹 نماهنگی زیبا و دیدنی از دوران دفاع مقدس ... 🌸 در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، یادی کنیم از شهید والامقام علی چیت‌سازیان🌷 همراه با بیاناتی شنیدنی و حکمت آموز از رهبر انقلاب:🌼 حرکت جوانان ما در میدان جنگ ، حرکت خردمندانه و مدبّرانه بود . خردمندی و تدبیر داشتند ، دلیری و شجاعت داشتند ، فداکاری و عبادت هم داشتند. روز ، به‌معنای واقعی کلمه ، شیر غرّنده‌ی میدان و شب به‌معنای واقعی کلمه ، زاهد و عابد و تضرّع‌کننده و عبادتگر ؛ 🌺 شیران روز ، 🌻 .. عابدان شب💐 چهارم آذر ۱۳۶۶ ؛ سالروز شهادت سردار رشید لشگر انصارالحسین(ع), شهید چیت‌سازیان🥀 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 پروردگارا ، 🤲 قلب ما را از عشقی سوزان لبریز کن تا سوزش گلوله را در کام ما شیرین گرداند. پروردگارا ، 🤲 آنچنان ما را از دنیا و مافیها بی نیاز کن که در قربان گاه عشق تو ، همچون ابراهیم ، مشتاقانه حاضر شویم ، تا اسماعیل وجود خود را در راه هدف مقدست قربانی کنیم. شهید دکتر مصطفی چمران ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 فیلمی از همان شهیدی که رهبر معظم انقلاب گفته بود👆 سالروز شهادت شهید_علی_چیت_سازیان : کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که از سیم خاردارهای نفس خود عبور کرده باشد. 🌺سردار ملی و سرباز فداکار اسلام در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌷قبل از او برادر دیگرش امیر چیت سازیان در راه دفاع از اسلام ناب محمدی به درجه رفیع شهادت رسیده بود https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 خاطرات اسارت 🌼 قسمت ۱۹۹ 🌺 موضوع : زخمی شدن من همراه با اسارت 🌸 آقا حالا اینجا توی مرکز استخبارات ( اطلاعات ) عراق با آخرین بازجویی که سرتیپ عراقی از من کرد نامه اعمال من ( پرونده من ) برای همیشه بعنوان اسیر مفقودالاثر بسته شد..و لطف خدا و عنایت ائمه معصومین علیه السلام شامل حال من شد..آخه در طول این ۸ سال دفاع مقدس سابقه نداشت که عراقیها اسیری از ما گرفته باشند که هم فرمانده باشه و هم نیروی اطلاعاتی و گذاشته باشند خیییییلی راحت از زیر دستشون قِسِر در بره 😂 الحمدالله تا اینجای کار بخیر گذشت ..حالا یه روزی درب سلول انفرادی من باز شد و نگهبان منو همراه خودش آورد و تحویل یه نگهبان دیگه داد که اونم راننده ماشین زندانی بَر بود ..منو عقب ماشین سوار کرد و چند دقیقه ای حرکت کرد و باز توقف کرد درب عقب ماشین رو باز کرد ..به من گفت بیا پائین..منم از ماشین پیاده شدم..باز منو آورد یه جای که یه محوطه داشت که تمام دیوارهاش رنگ قرمز بود و عکس صدام روی دیوار کشیده شده بود و جمله های عربی در وصف صدام نوشته بودند ..ظاهر ورودی کار وحشتناک بود ..درب ورودی محوله از میله های میلگرد با نبشی آهنی کلاف شده بود..باز نگهبان یه درب فلزی بود باز کرد و داخل یک راهرو فرعی شدیم که وصل می‌شد به یک راهرو اصلی که چپ و راست بود .. راهرو سمت چپ تمام سلول هاش درب فلزی و پوشیده بود که بالای درب یه سوراخ همراه با دریچه بود که نگهبان از اون سوراخ داخل سلول رو با یک چشم میتونست دید بزنه..اما راهرو سمت راست تماماً سلول های بود که درب آنها از میلگرد و نبشی آهنی بود که کلاف شده بود ..ظاهراً سلول های سمت چپ متعلق به زندانی های بود که مفقود و بی هویت بودند😔🥴فکر کنم حدود ۲ الی سه روزی من اینجا توی این سلول ها بودم که تقریباً گنجایش ۱۰ نفری رو داشت..یه روزی کنجکاو شدم و روی دیوارهای سلول رو با دقت نگاه میکردم 😳 دیدم روی دیوار علامت های به صورت خط کشیده حَک شده ..که ظاهر این علامتها نشان از زندانی طویل المدت رو نشان می‌داد که هر علامت نشان مدت زندانی بود حالا یا روز یا هفته یا ماه رو نشان میداد😔 البته غذای روزانه زندانی چه اینجا و چه زندان استخبارات ( اطلاعات ) و چه زندان الرشید که بعداً رفتم مشخص بود..صبحانه : شوربا..خورده برنج و روغن آب پَز ..ناهار در حد ۷ قاشق برنج با خورشت برگ چقندر یا سیب زمینی آب پز یا گوجه آب پز..شام هم گوشت مرغ یا گوساله منجمد تاریخ گذشته در حد دو بَند انگشت و یک استکان آبگوشت..نان هم روزی دو عدد سَمون (نان عراقی ) یکی صبح یکی هم شب🥴 ادامه دارد....🌹 راوی : محمدعلی نوریان 🌸 تکریت ۱۱ 🌼 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀