فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و عرض ادب و احترام 🌻
آنکه با پای اختیار، قدم در طریق کربلا نهاده، می داند که اسرار جز بر سرهای بریده فاش نخواهد شد ....🌸
سید مرتضی آوینی🌼
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌸
چقدر ارزش دارد
اسیر چهره پاک تو شدن
در میانِ اسارتهای دنیایی ...
🌾🌸 خوش سیما ترین بسیجی تخریبچی،
و شهادت غریبانهاش در بیمارستان الرشید عراق 🕊🕊
عبدالعظیم .....
در یکی از روزهای زیبای اردیبهشت ۱۳۴۹ در شهر نقنه از توابع شهرستان بروجن در استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد ...
فقط ۱۲ سال سن داشت. دانشآموز اول راهنمایی بود که با شروع جنگ تحمیلی سنگر مدرسه را ترک کرد و علیرغم مخالفت اطرافیان و مسئولان به خاطر سن کمی که داشت خود را به جبهههای حق علیه باطل رساند.
در اولین حضورش در جبهه وارد گردان تخریب شد و با تلاش و خدمات زیاد مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. در همان مرحله اول از ناحیه دست مجروح شد و در بیمارستانی در تهران بستری شد. بعد از بهبود نسبی با وجود مخالفت خانواده و مسئولین بسیج برای آخرینبار عازم جبهههای غرب کشور شد .
در عملیات والفجر ۴ درحالیکه پیشاپیش رزمندگان مشغول بازگشایی محور عملیاتی و خنثی کردن مینها بود، به شدت مجروح شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. به خاطر مجروحیت او را در بیمارستان الرشید عراق بستری کردند، اما با توجه بهشدت جراحات وارده و از طرفی شکنجه های بعثیون عراقی؛ هفتم آذر ۱۳۶۲ در همان بیمارستان غریبانه به شهادت رسید . پیکر عبدالعظیم را در همان مکان دفن می کنند تا اینکه بعد از بیست سال،پیکرش را به ایران انتقال و طی مراسم باشکوهی در گلزار شهدا زادگاهش به خاک می سپارند
تخریب چی🌹
شهید دانشآموز🌼
شهیدعبدالعظیم خلیلزاده🥀
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌸
۷ آذر ۱۳۶۲ سالروز شهادت نوجوان بسیجی،🌸
شهید عبدالعظیم خلیلزاده 🥀
خیلی کم سن و سال بود و شیطنت زیاد میکرد
به همین خاطر، وقتی بچهها به اهواز میرفتند، از آنجا سوتک های پهنی با تصویر «پسر شجاع»
که تازه به بازار آمده بود یا پفـک نمکی برای او به شوخی سوغاتی می آوردند ...😄
نوجوانان بسیجی🌹
دفاع مقدس💐
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( دزد موتور )
(به یاد شهید ابراهیم هادی)
کمال: بابا ولم کن دیگه لامصب...آاااااییی...
داوود: داداشی فرار بی فرار! مگه من اینجا برگ چقندرم که بذارم در بری؟!…. ابرام، ابراهیم کجایی چرا نمیای بیا ببین چی شکار کردم
ابراهیم: چی شده داوود چه خبره همه محلو گذاشتی رو سرت؟! این یارو کیه افتاده اینجا؟
داوود: دِکی آقا رو! ما یه ساعته داریم گلومون رو جر میدیم داد میزنیم! تو تازه میپرسی لیلی زن بود یا مرد؟!
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
خاطرات اسارت 🌸
طنز🌺
موضوع : غنیمت از داروخانه🌻
مرحوم علی_نجف ، در اسارت معروف به علی فرعون، بسیار شوخ و بذله گو و در عین حال روحیه ای با شهامت و مردانگی داشت.
حالا چرا علی فرعون؟
بماند، برای خاطره ای دیگر...
علی هر چند وقت یکبار با راهنمایی دکتر مهدی میرفت از داروخانه اردوگاه مقداری داروی مورد نیاز دوستان بیمار و مجروح را کش میرفت و برای دکتر مهدی می آورد.
علی آقا میگفت، دکتر مهدی با من می آمد و از بیرون اون دارویی را که می خواست نشان میداد و میرفت و من جلو داروخانه آنقدر کشیک میدادم تا برای لحظه ایی ابو داود (داروخانه دار عراقی) برای کاری به مطب دکتر که روبروی داروخانه بود، برود.
من با یک حرکت سریع می پریدم داخل داروخانه و آن داروهای مشخص شده را بر می داشتم و الفرار به طرف دستشویی های عمومی، که نزدیکترین مکان شلوغ بود (که اگر تصادفا، عراقیها دیدند، قاطی بچه ها میشدم و اولین توالتی که خالی میشد، میرفتم داخل تا نتوانند پیدایم کنند).
علی آقا میگفت. روزی با خودم گفتم .چرا هر دفعه باید دکتر مهدی به من بگوید برو آن دارو را برایم بیاور، این دفعه خودم میروم و مقداری دارو جمع میکنم و می آورم و با افتخار داروها را به دکتر مهدی میدهم.🥴
با این نیت، رفتم جلوی داروخانه آنقدر کشیک دادم تا فرصت مناسب فرا رسید.
ابوداود برای لحظه ایی به اطاق دکتر رفت، پریدم داخل داروخانه. روی میز داروخانه چشمم به جعبه ایی افتاد، که تعدادی شیشه داخل آن جعبه بود.🙃
علی میگفت، بدون آنکه درست نگاه کند، (با آن دستان بزرگش، علی پنجه های بزرگی داشت به صورتی که توپ بسکتبال را به راحتی از روی زمین با پنجه بلند میکرد) هر چه شیشه داخل آن جعبه بود را بر میدارد و طبق عادت همیشگی بسوی دستشویی ها فرار میکند.😜
به محض ورود، طبق معمول اولین دستشویی که خالی میشود علی داخل آن میرود و دست در جیب میکند و چند شیشه را در می آورد و نگاه میکند.
علی آقا به این جای صحبتش که رسید رو به ما کرد و پرسید، اگر گفتید چی بود؟
یکی گفت : پنسلین، دیگری گفت داروی تقویتی. خلاصه هر کسی حدسی زد.
علی آقا ضمن جواب منفی به همه نظرات، مکثی کرد و یک دفعه گفت همشون را ریختم توی توالت!😖
چون نمونه آزمایش بچه ها بود، داده بودند تحویل داروخانه که ببرند آزمایشگاه!
همگی زدیم زیر خنده و علی آقا گفت، بقیه شو گوش کنید.😂
میگفت بعد اون، خیلی ناراحت شدم و رفتم داخل اسایشگاه. یکی از بچها آمد و دید من پکر هستم، علت را جویا شد اولش گفتم چیزی نیست ولی ایشون اصرار کرد و من شرح واقعه را برایش گفتم..🥴
چشمتان روز بد نبیند اون رفیقمون پرید دم در آسایشگاه و دسته تی را برداشت و آمد سراغم که مرا بزند، گفتم، برای چی میخواهی مرا بزنی ؟طرف میگه، بعد از یکماه نوبت آزمایش مدفوع من شده، حالا هم تو آن نمونه را کش رفتی!!
😳😳😂😂
ادامه دارد....🌸
راوی :برادر آزاده صفر پیرمرادیان🌹
برگرفته از کانال ناگفته هایی از اسارت🌼
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و عرض ادب و احترام🌹
شهدای گمنام چگونه شناسایی میشوند❤️
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
سلام 👏
خدا قوت ..خسته نباشی برادر❤️
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
عکس یادگاری اسارت🌸
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌻
شاهرخ حر انقلاب 1.mp3
33.04M
سلام و عرض و ادب و احترام 🌾
زندگی نامه 🌺
حُر انقلاب 🌸
قسمت ۱ 🥀
شهید شاهرخ ضرغام 🌻
سردار بی نام و نشان 🥀
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
خاطرات اسارت 🌼
طنز 🌸
موضوع خبر فوری اینکه: عراقیها اردوگاه دیگری در موصل افتتاح کردند و برای کاهش نفرات آسایشگاهها، عده زیادی را از اردوگاه ما به اردوگاه تازه تاسیس بردند.
در نتیجه جابجایی ها، جمعیت هر آسایشگاه به صد نفر رسید. و آمار آسایشگاه ما، تقریبا ۹۰ نفر شده بود.
عراقیها به خیال خودشان برای اذیت کردن ما، از اطاقهای دیگر هر چه پیرمرد کهن سال و بیماران روحی و روانی و خسته از اسارت بود، جمع کردند و به اطاق ما آوردند.🥴
ولی بچه ها با گشاده رویی تمام از پیرمردها که باعث برکت و روشنایی اطاق ما بودند و همچنین آن چند نفر دیوانه (در نتیجه آزار و شکنجه) و شیرین عقل مراقبت و نگهداری میکردند. 😔
با جمع شدن تعدادی از دوستان پر شیطنت و شیرین عقل ها، پایه شوخی و خنده در اطاق ما جور شده بود.
یکی از این هم اطاقی های شیرین عقل بنام(ص)، اهل خرمشهر بود، که گویا قبل از اسارت همسرش حامله شده ولی این دوست ما اطلاعی نداشته و اسیر میشود.🥴
طبعا در ابتدای اسارت تا بعد از معرفی به صلیب سرخ، هیچگونه ارتباطی بین او و خانواده اش برقرار نبود.
بعد از حدود دوسال نامه ای توسط صلیب سرخ برای ایشان آمده بود که همسرش نوشته بود که خدا به شما فرزندی داده است.
مرتضی (یکی از بچه های آسایشگاه) که خیلی بذله گو و شوخ بود، از آقای (ص) میپرسد که شما اینجا هستید و خانم شما در ایران .چطور ممکن است بچه دار شده باشد.؟؟🥴
آقای (ص) جواب میدهد.
عزیزم مریم مقدس چطوربچه دارشد؟؟🙃
ما همگی گفتیم .خوب.!!!!😳
گفت. این هم همانطور.😂😂
راوی : صفر پیرمرادیان🌹
لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید ❤️
برگرفته : کانال ناگفته هایی از اسارت 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
29.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️حاج آقا ابوترابی چه نظری داشت؟
🔹حاج علی قزوینی از آزادگان ده ساله میگوید: گمان بچههای اسیر این بود که اگر به اسارت افتادهاند لابد بخاطر گناه یا خطایی بوده است، مثلاً شاید در حق پدر یا مادر جفایی کردهاند که در چنگال دشمن گرفتار شدهاند ...
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
عکس یادگاری اسارت 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌻
🌱 امروز هشتم آذرماه، سالروز تولد شهید عبدالکریم دزفولی (برادر شهید عبدالرحیم دزفولی)🌹
متولد: ۱۳۴۵ 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
#بخوانید 👇
⚪️ پاهای استوار عبدالکریم
▫️ صدها شهید آورده بودند تهران. بردوش مردم خداجوی تشییع شده و در سالن معراج شهدا جای گرفته بودند.
سالن پر بود از تابوتهای پیچیده در پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی. میان آنها میگشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آنسمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریمزاده" خبری هست یا نه.
ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید "عبدالکریم دزفولی" ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچههای معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود.
اصرار لازم نبود. تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی میگفت اتفاق جالبی خواهد افتاد.
درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت: - احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده ... سنگینتر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگینتر.
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنهی پا، همچنان محکم بود. انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطهی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیهی انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود.
همان قدمی که آن را "بسمالله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود.
— عکاس: حمید داودآبادی
🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی" متولد: 8 آذر 1345 شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره. رجعت پیکر: 2/8/1375 مزار: گلزار شهدای اندیمشک
نقل از کتاب: تفحص🌹
نوشته: حمید داودآبادی🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
👇👇
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
پاهای استوار قهرمان کشورم ایران 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
شاهرخ حر انقلاب 2.mp3
29.92M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
زندگی نامه 🌼
حُر انقلاب 🌸
قسمت ۲ 🌹
شهید شاهرخ ضرغام 🌺
سردار بی نام و نشان 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما زنده ز خون شهداییم، هنوز ...
شهید علی عرب🌹
ققنوس دفاع مقدس 🌸
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌸
موضوع : خودکشی پاسدار 🌼
تابستان 1366🥀
نیمه های شب آمبولانس وارد ستاد معراج شهدا شد. تابوت را به سردخانه منتقل کردند. در برگۀ گزارش همراه جسد نوشته شده بود:
رضا ... 🌻
عضو سپاه 🌺
محل خدمت: کردستان 🌸
علت مرگ: خودکشی 😢
تا گفته شد علت مرگ خودکشی است، اعصاب همه به هم ریخت. تابوت را باز کردند، مشمایی که پیکر را در آن پیچیده بودند کنار زدند. ظواهر امر نشان می داد لولۀ اسلحۀ کلاشینکف را زیر چانۀ خود گذاشته و شلیک کرده است. سرش متلاشی شده بود.😔
مسئول معراج گفت: این جا معراج الشهداست نه جای خودکشی ها. این را بین شهدا نگذارید. صبح علی الطلوع پیکر را به سردخانۀ پزشکی قانونی منتقل کنید.
نیمه های شب، اکبر داخل اتاق خوابیده بود. ناگهان در خواب جوانی خوش سیما را دید که لباس فرم سپاه بر تن داشت. به حالت التماس بهش گفت:
- اکبر آقا، تو رو خدا نگذار پیکر من رو ببرند پزشک قانونی.
- چرا؟
- من خودکشی نکردم.
- یعنی چی؟
- فقط سه روز من رو همین جا نگه دارید، حقیقت معلوم میشه.😳
از خواب که پرید، جا خورد. گیج بود که یعنی چی؟!
بعد از نماز صبح از مسئول معراج شهدا درخواست کرد پیکر را 3 روز همین جا نگه دارند. قبول نمی کرد، ولی هر طوری بود راضی شد.
بین بچه ها بحث بود که یک سپاهی که داوطلبانه برای مبارزه با ضدانقلابیون رفته، برای چی خودکشی کرده است؟!
اکبر هر لحظه منتظر خبر یا اتفاقی خاص بود.
دقیقا 3 روز بعد از دیدن آن خواب، از سپاه کردستان تماس گرفتند و گفتند:
- سریع گزارش مرگ را که روی جنازۀ رضا ... بود، بردارید.
- چرا؟
- اون خدابیامرز خودکشی نکرده.
- خودتون توی گزارش همراهش نوشتید خودکشی کرده. شواهد امر هم همین رو نشون میده.
- بله ما همین فکر رو می کردیم. دیشب بچه ها در درگیری با ضدانقلابیون #کومله و دمکرات چند نفر از اونا رو اسیر کردند؛ یکی از آنها در اعترافات خود گفت که چند روز پیش برای شناسایی مواضع وارد منطقۀ ما شده بودند که نگهبان داخل سنگر را خلع سلاح می کنند. او به دوستانش می گوید: می خواهید سرگرم بشیم و اینها رو بندازیم به جون هم؟
دست های اون پاسدار رو می گیرند، همون جور که داخل سنگر نشسته بوده، لولۀ اسلحۀ خودش رو می گذارند زیر چانه اش و شلیک می کنند تا همه فکر کنند خودکشی کرده.
صدای صلوات همه بلند شد.
اشک از دیدگان اکبر جاری شد.
سریع گزارش خودکشی را از پرونده برداشتند، به سردخانه رفتند و روی تابوت نوشتند:
پاسدار شهید رضا ...
محل شهادت: کردستان
به دست ضدانقلابیون و تجزیه طلبان کومله
این، خاطرۀ حقیقی یکی از عزیزان معراج شهداست.🌻
راوی : حمید داودآبادی🌹
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
پاسخ رهبر انقلاب به نامه جالب و رمزی یکی از اسرای در بند صدام به ایشان.❤️
بهمناسبت سالروز آغاز بازگشت🌻
آزادگان دوران دفاع مقدس به میهن اسلامی، رسانه KHAMENEI.IR متن پاسخ حضرت آیتالله خامنهای به نامهی یکی از رزمندگان دربند رژیم صدام را بازنشر میکند. این آزادهی سرافراز از داخل زندانهای بعث نامهای را خطاب به رهبر انقلاب اسلامی به زبان رمز نوشته و ارسال میکند که به دست حضرت آیتالله خامنهای میرسد؛ رهبر انقلاب نیز در سال ۱۳۶۸ پاسخ این نامه را در قالب نامههای خانوادگی و خصوصی صلیب سرخ برای وی ارسال میکنند.🌹
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
عکس یادگاری اسارت🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
شاهرخ حر انقلاب 3.mp3
29.06M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
عاشق امام حسین 🌻
قسمت ۳🥀
حر انقلاب 🌸
شهید شاهرخ ضرغام 🌻
سردار بدون نام و نشان🌹
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مصاحبـه شنیدنی با شهید شاهرخ ضرغام
🌷 شهید شاهرخ ضرغام ملقب به حُر انقلاب در این مصاحبه با اشاره به شرایط جنگ و اوضاع منطقه در گفتگویی می گوید:
🎤به فرموده امام حسین مکتب ما شهادت است...🚩🌷
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
خاطرات اسارت 🌻
موضوع :قسم به عکس صدام🙃
بعد از فرار دو نفر از بچه ها از اردوگاه موصل ۱ قدیم، و لو رفتن دستبرد به انبار مهمات، بنده اولین نفری بودم که عراقیها بعنوان متهم به دستبرد انبار مهمات گرفتند.🙃
در یکی از روزها که ما را به اطاق شکنجه بردند، چشمم به عکس صدام روی دیوار افتاد (ناگهان یادم به خاطرات زندانیان سیاسی دوران شاه افتاد )که میگفتند اگر برای شکنجه گران ساواک به عکس شاه قسم میخوردیم که ما از موضوعی اطلاع نداریم آنها قبول میکردند🥴
به همین علت من بلافاصله با دست اشاره به عکس صدام کردم و گفتم به همین سید الرئیس من اطلاعی از نارنجک ها ندارم.🥴
چشمتان روز بد نبیند، آنرروز چند برابر روزهای دیگر کتک خوردم و عراقیها آنقدر مرا زدند که از نفس افتادند.😂
راوی : صفر پیرمرادیان🌹
لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. 🌻
برگرفته از کانال ناگفته هایی از اسارت🌸
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
یکی از اولیاءالله 🌸
آزاده شهید، محمد رضا شفیعی🌺
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀