eitaa logo
🌹خاطرات اسیر مفقودالاثر اردوگاه تکریت ۱۱🥀
635 دنبال‌کننده
245 عکس
266 ویدیو
7 فایل
💐 یاد باد آن روزگاران یاد باد 💐 خاطرات صوتی دوران اسارت و دفاع مقدس اینجانب محمدعلی نوریان اعزامی از نجف‌آباد اصفهان الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم ارتباط با من: @Mo_Nouriaan_PV313 .
مشاهده در ایتا
دانلود
29.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️حاج آقا ابوترابی چه نظری داشت؟ 🔹حاج علی قزوینی از آزادگان ده ساله می‌گوید: گمان بچه‌های اسیر این بود که اگر به اسارت افتاده‌اند لابد بخاطر گناه یا خطایی بوده است، مثلاً شاید در حق پدر یا مادر جفایی کرده‌اند که در چنگال دشمن گرفتار شده‌اند ... https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 عکس یادگاری اسارت 🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌻
🌱 امروز هشتم آذرماه، سالروز تولد شهید عبدالکریم دزفولی (برادر شهید عبدالرحیم دزفولی)🌹 متولد: ۱۳۴۵ 🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
👇 ⚪️ ‌ پاهای استوار عبدالکریم ▫️ صدها شهید آورده بودند تهران. بردوش مردم خداجوی تشییع شده و در سالن معراج شهدا جای گرفته بودند. سالن پر بود از تابوت‌های پیچیده در پرچم سه‌رنگ جمهوری اسلامی. میان آنها می‌گشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آن‌سمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریم‌زاده" خبری هست یا نه. ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید "عبدالکریم دزفولی" ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچه‌های معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود. اصرار لازم نبود. تا از بچه‌های معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی می‌گفت اتفاق جالبی خواهد افتاد. درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنه‌ای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچه‌ها گفت: - احتمالا گل‌ولای منطقه داخل جورابش رفته که این‌طور سنگین شده ... سنگین‌تر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگین‌تر. جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، به‌کمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو به‌پایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنه‌ی پا، همچنان محکم بود. انگشت‌ها و ناخن‌ها کاملا سالم بودند. از همه جالب‌تر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و به‌واسطه‌ی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیه‌ی انگشت‌ها هیچ آسیبی ندیده بودند. همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود. همان قدمی که آن را "بسم‌الله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود. — عکاس: حمید داودآبادی 🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی" متولد: 8 آذر 1345 شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره. رجعت پیکر: 2/8/1375 مزار: گل‌زار شهدای اندیمشک نقل از کتاب: تفحص🌹 نوشته: حمید داودآبادی🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀 👇👇
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 پاهای استوار قهرمان کشورم ایران 🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
شاهرخ حر انقلاب 2.mp3
29.92M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 زندگی نامه 🌼 حُر انقلاب 🌸 قسمت ۲ 🌹 شهید شاهرخ ضرغام 🌺 سردار بی نام و نشان 🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌸 موضوع : خودکشی پاسدار 🌼 تابستان 1366🥀 نیمه های شب آمبولانس وارد ستاد معراج شهدا شد. تابوت را به سردخانه منتقل کردند. در برگۀ گزارش همراه جسد نوشته شده بود: رضا ... 🌻 عضو سپاه 🌺 محل خدمت: کردستان 🌸 علت مرگ: خودکشی 😢 تا گفته شد علت مرگ خودکشی است، اعصاب همه به هم ریخت. تابوت را باز کردند، مشمایی که پیکر را در آن پیچیده بودند کنار زدند. ظواهر امر نشان می داد لولۀ اسلحۀ کلاشینکف را زیر چانۀ خود گذاشته و شلیک کرده است. سرش متلاشی شده بود.😔 مسئول معراج گفت: این جا معراج الشهداست نه جای خودکشی ها. این را بین شهدا نگذارید. صبح علی الطلوع پیکر را به سردخانۀ پزشکی قانونی منتقل کنید. نیمه های شب، اکبر داخل اتاق خوابیده بود. ناگهان در خواب جوانی خوش سیما را دید که لباس فرم سپاه بر تن داشت. به حالت التماس بهش گفت: - اکبر آقا، تو رو خدا نگذار پیکر من رو ببرند پزشک قانونی. - چرا؟ - من خودکشی نکردم. - یعنی چی؟ - فقط سه روز من رو همین جا نگه دارید، حقیقت معلوم میشه.😳 از خواب که پرید، جا خورد. گیج بود که یعنی چی؟! بعد از نماز صبح از مسئول معراج شهدا درخواست کرد پیکر را 3 روز همین جا نگه دارند. قبول نمی کرد، ولی هر طوری بود راضی شد. بین بچه ها بحث بود که یک سپاهی که داوطلبانه برای مبارزه با ضدانقلابیون رفته، برای چی خودکشی کرده است؟! اکبر هر لحظه منتظر خبر یا اتفاقی خاص بود. دقیقا 3 روز بعد از دیدن آن خواب، از سپاه کردستان تماس گرفتند و گفتند: - سریع گزارش مرگ را که روی جنازۀ رضا ... بود، بردارید. - چرا؟ - اون خدابیامرز خودکشی نکرده. - خودتون توی گزارش همراهش نوشتید خودکشی کرده. شواهد امر هم همین رو نشون میده. - بله ما همین فکر رو می کردیم. دیشب بچه ها در درگیری با ضدانقلابیون و دمکرات چند نفر از اونا رو اسیر کردند؛ یکی از آنها در اعترافات خود گفت که چند روز پیش برای شناسایی مواضع وارد منطقۀ ما شده بودند که نگهبان داخل سنگر را خلع سلاح می کنند. او به دوستانش می گوید: می خواهید سرگرم بشیم و اینها رو بندازیم به جون هم؟ دست های اون پاسدار رو می گیرند، همون جور که داخل سنگر نشسته بوده، لولۀ اسلحۀ خودش رو می گذارند زیر چانه اش و شلیک می کنند تا همه فکر کنند خودکشی کرده. صدای صلوات همه بلند شد. اشک از دیدگان اکبر جاری شد. سریع گزارش خودکشی را از پرونده برداشتند، به سردخانه رفتند و روی تابوت نوشتند: پاسدار شهید رضا ... محل شهادت: کردستان به دست ضدانقلابیون و تجزیه طلبان کومله این، خاطرۀ حقیقی یکی از عزیزان معراج شهداست.🌻 راوی : حمید داودآبادی🌹 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
پاسخ رهبر انقلاب به نامه جالب و رمزی یکی از اسرای در بند صدام به ایشان.❤️ به‌مناسبت سالروز آغاز بازگشت🌻 آزادگان دوران دفاع مقدس به میهن اسلامی، رسانه KHAMENEI.IR متن پاسخ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به نامه‌ی یکی از رزمندگان دربند رژیم صدام را بازنشر می‌کند. این آزاده‌ی سرافراز از داخل زندانهای بعث نامه‌ای را خطاب به رهبر انقلاب اسلامی به زبان رمز نوشته و ارسال میکند که به دست حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسد؛ رهبر انقلاب نیز در سال ۱۳۶۸ پاسخ این نامه را در قالب نامه‌های خانوادگی و خصوصی صلیب سرخ برای وی ارسال میکنند.🌹 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 عکس یادگاری اسارت🌻 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
شاهرخ حر انقلاب 3.mp3
29.06M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 عاشق امام حسین 🌻 قسمت ۳🥀 حر انقلاب 🌸 شهید شاهرخ ضرغام 🌻 سردار بدون نام و نشان🌹 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مصاحبـه شنیدنی با شهید شاهرخ ضرغام 🌷 شهید شاهرخ ضرغام ملقب به حُر انقلاب در این مصاحبه با اشاره به شرایط جنگ و اوضاع منطقه در گفتگویی می گوید: 🎤به فرموده امام حسین مکتب ما شهادت است...🚩🌷 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 خاطرات اسارت 🌻 موضوع :قسم به عکس صدام🙃 بعد از فرار دو نفر از بچه ها از اردوگاه موصل ۱ قدیم، و لو رفتن دستبرد به انبار مهمات، بنده اولین نفری بودم که عراقیها بعنوان متهم به دستبرد انبار مهمات گرفتند.🙃 در یکی از روزها که ما را به اطاق شکنجه بردند، چشمم به عکس صدام روی دیوار افتاد (ناگهان یادم به خاطرات زندانیان سیاسی دوران شاه افتاد )که میگفتند اگر برای شکنجه گران ساواک به عکس شاه قسم می‌خوردیم که ما از موضوعی اطلاع نداریم آنها قبول میکردند🥴 به همین علت من بلافاصله با دست اشاره به عکس صدام کردم و گفتم به همین سید الرئیس من اطلاعی از نارنجک ها ندارم.🥴 چشمتان روز بد نبیند، آنرروز چند برابر روزهای دیگر کتک خوردم و عراقیها آنقدر مرا زدند که از نفس افتادند.😂 راوی : صفر پیرمرادیان🌹 لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. 🌻 برگرفته از کانال ناگفته هایی از اسارت🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 تنها روزهای باورنکردنی🥴🌺 چه زود گذشت یادش بخیر🙃🌸 ۳۳سال پیش🧐🥀 کانال خاطرات اسیر مفقودالاثر تکریت ۱۱ https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
شاهرخ حر انقلاب 4.mp3
24.72M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 زندگی نامه و خاطرات 🌻 حُر انقلاب 🌸 قسمت ۴ 🌷 شهید شاهرخ ضرغام 💐 سردار بی نام و نشان 🌺 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌺 خاطرات اسارت 💐 موضوع : حرس خمینی 🌷 بعد از اینکه اسیر شدم، در هر مقر و پایگاهی که من را میبردند، عراقیها سوال میکردند، "انت حرس خمینی" و من هم در جواب، می گفتم بله. آنها هم با پوتین و قنداق اسلحه به جانم می افتادند. هر جا سوال می کردند، از طرف من همان جواب قبلی و باز هم کتک و شکنجه!! یک جا دست‌ها و پاهای مرا از پشت بستند و دو روز تمام به همین حالت نگه داشتند. روز سوم یک سرباز عراقی که به زبان فارسی مسلط بود از من سوال کرد، پاسدار هستی؟ گفتم نه. گفت پس چرا دو روزه هرچه از تو سوال می‌کنند جواب مثبت میدی؟ اینجا بود که من تازه معنای "انت حرس خمینی" یعنی "تو پاسداری؟" را متوجه شدم البته خیلی به قیمت گران 😁 معزالدین اصغری 🌹 برگرفته از کانال ناگفته های اسارت🌻 لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 عکس یادگاری 🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
“پنج‌شنبه” برای ما یک روز است ولی برای آن‌ها یک قرار است دل‌ شان را به قرارِ پنجشنبه‌ها خوش کرده اند...!🌹 پنجشنبه های دلتنگی 🌻 یاد شهدا با ذکر صلوات 🌸 کانال خاطرات اسیر مفقودالاثر🌺 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. مستند کوتاهی به یاد شهیدلشکری🌻 امروز سالروز آزادی اسرای جنگ تحمیلی است. در میان اسرا داستان سرلشکر آزاده شهید لشکری از همه شنیدنی‌تر است. این شهید خلبان چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی اسیر شد. سالها بدون اطلاع صلیب سرخ در زندان انفرادی عراق بود. سال ۷۷ هشت سال بعد از همه اسرا آزاد شد و ده سال بعد به شهادت رسید. خودش درباره زندگی‌اش می‌گوید: وقتی اسیر شدم فرزندم دندان نداشت، ولی وقتی آزاد شدم، دانشجوی داندانپزشکی بود.🌹 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
شاهرخ حر انقلاب 5.mp3
27.4M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 زندگی نامه 🌻 حُر انقلاب 🌸 قسمت ۵ 💐 شهید شاهرخ ضرغام 🌾 سردار بی نام و نشان 🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🥀 خاطرات اسارت 🌺 موضوع : پناهندگی به منافقین🌻 خدا رحمت کنه بهروز طاهر خانی را.. یک روز از بلندگوی اردوگاه اسم بهروز را خوندند و او بدو رفت طرف مَقر.(دفتر ) بعد از ده دقیقه برگشت، پرسیدم چه کارت داشتند ؟؟؟ گفت یکی از همسایه های ما آمده و به منافقین پیوسته و نامه نوشته و از من خواسته که به منافقین بپیوندم. ملازم کریم(افسر عراقی) نامه را برایم خواند وگفت نیم ساعت وقت میدهم تا فکر کنی وجواب بدهی حالا میخوام باشما مشورت کنم که جواب ملازم کریم را چه بدهم نظر شما چیه؟ گفتم اگه دوباره صدات کرد بگو من دلم برای خانواده ام تنگ شده و از غربت خسته شدم میخواهم به ایران بر گردم. گفت اگر قانع نشد چه بگویم؟ گفتم تحمل کتک خوردن داری گفت البته که دارم گفتم اگر با این حرفها کوتاه نیامد بگو من یک تار موی سفید ّبابام را به کل کشورهای عربی نمی دهم با این حرف شاید کتک بخوری ولی ملازم از شما نا امید خواهد شد. ماهنوز مشغول صحبت بودیم که دوباره از بلند گو صدایش کردند. رفت ولی خیلی زود برگشت پرسیدم چه شد گفت هیچی، آخری را اول گفتم ؛پرسیدم یعنی چی گفت وقتی وارد اتاق شدم ملازم گفت، ها بهروز فکرهاتو کردی میری پیش دوستت وبه مجاهدین (منافقین) ملحق میشی یانه؟ گفتم بلی فکر کردم باید بگویم که من نمیروم و می خواهم به ایران بر گردم. من یک تار موی سفید پدرم را به همه کشورهای عربی نمیدهم.. ملازم وقتی این حرف را شنید درحالی که از غیظ داشت منفجر میشد ازپشت میزش بلند شد و دنبالم کرد و گفت حالا آنقدر خاک به سر کشور های عربی شده است که تو قشمر (مسخره ) با یک تار موی پدرت عوض نمی کنی! من هم پا به فرار گذاشتم و از مَقر (دفتر )زدم بیرون بدون این که یک سیلی بخورم. 😄😄 نثار روحش الفاتحه مع الصلوات🌹 راوی : علی علیدوست (قزوینی)🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌼