اکثرا آخر هفته ها بیت مهمون داره
گاهی هیئتی (جمعیت زیاد) گاهی خانوادگی، گاهی زوجی
از اون جایی که امور بیت خودش بخشی از جهاد
امروز داشتم فکر می کردم سلام به آخر هفته ها میشه:
سلامٌ عَلی آخر هفته های جهادی 😅
خانواده صبور 🇵🇸🕊
یک وقت هایی هم که دلتنگی و دوری از مادرم خیلی شدت می گیره خجالت می کشم.. خجالت می کشم از غم بی ماد
این هفته خیلی دوست داشتم برم دیدن پدر و مادرم
نشد اما
هفته دیگه هم مهمون دارم نمیشه احتمالا..
قلب به این آروم میشه که خدایی مدبر امور زندگیم جز خیر برام نمی خواد..
خانواده صبور 🇵🇸🕊
میگفت که
امروز روبه روی حرم به یاد این عکس و پیام های بعدش فقط زجه زدم...
لِه لِه ام
چه از جسم
چه از روح
لختی اگر واکذار به خودم باشم گریه امان نمی دهد
خدایا می بینی دیگر؟
حواست هست؟
دارم نمی توانم ها...
خاک بر دهانم
نمی توانم، از کجا آوردم!
خدایا بی عقلی هایم را مجنون بودن هایم را به پای ناشکری نگذاری تصدقت..
هرچه از دوست رسد نیکوست
این جام از آن شما بوده از اول
حالا اگر خالی باشد یعنی صاحب خانه کرم نداشت؟
این از بی چارگی عبد بود که ظرفیت نداشت••
مرا مبتلا ساختی به رنجی بزرگ
بعد برای آب دیده تر شدنم زخم زبان های مردم را حواله ام کردی
تمسخر هاشان را
بعد همانجا که از شدت امید روی پا بند نبودم
به زمینم زدی
خاک مالم کردی
یک جوری به خاک کردی که هنوز رخت تنم بعد از مدت ها خاکی است..
من این رخت خاکی ذلت در برابر شما را با هیچ تاج عزتی پیش مردم عوض نمی کنم خدا جان..
بعد که توبه کردم از گناهان و خطاها
به بیماری های سخت دچارم کردی
چند سال به این روال گذشت
با درد کمی از سیاهی هایم را زدودی
بعد به اشک های مادرم رحم کردی و جسمم را قوت بخشیدی..
بعد ترش برای اینکه فراموشم نشود هر چند وقت یکبار نسیم درد ها را فرستادی
طوری فرستادی که بفهمم خاصیتش پاک کنندگی است
که بفهمم سیاهی بالا گرفته کار دارد خراب می شود..
کار را به جایی رساندی که کوچک ترین خطا آسیبی جسمی داشت
درد را طوری مأمور کردی که حجت را تمام کند
گاه ممکن بود در یک روز چندین زخم و جراحت برایم بخواهی..
خدایا الحمدالله
این عبد خیره سرت رسم ادب کردنت را دوست دارد
ابتلائاتت را دوست دارد
شیرینی دارد
حتی دیگر نمی گوید که برایش حمد شفا بخوانند
می ترسد
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
سیاهی در شأن دیدار با شما نیست حضرت پروردگار..
اولین تجربه های ملاقاتم را جوری شیرین برایم رقم زدی
که حسرتش بماند بر دلم..
آنقدر شیرین که تشنه ام کند و سیراب نشوم
هی تشنه و تشنه تر
بعد یکجا سیرابم کردی
دوباره پیکی را مأمور کردی که سیرابم کند
آنجا بود که فهمیدم هم شیرینی مال شما بود و هم تشنگی کار شما..
هیچ کاره ترین زندگی ام خودم بودم
همه اش شما بودید و شما..
دست هایم شما بودید
پاهایم شما بودید
زبانم شما بودید
چشم هایم شما بودید
همه چیز شما بود
شاهدش هم اینکه حتی کمی اگر مایل به راهی جز صراط شما میشد ادبش می کردید
پا می شکاندید
دست می شکاندید
سر می شکاندید
چشم کور می کردید و بعد بینا می کردید
همه اش شما بود و من بی عقل توهم برم داشت آدمم
قوه و ادراک من موجب حرکت دست و پاست
آدمم کردی خدا
باز شما خواستی کمی عقلم را وسیع کردی..
نشان دادی اگر شما بخواهی بینا به خواب می روم و نابینا بیدار می شوم
کدام ادراک؟ کدام حرکت؟
همه اش شما
کم کم سنم داشت بیشتر می شد
زشت بود دیگر بعضی نرسیدن ها..
باز شما خواستی و رساندی
بعد دیدید نه
این آدم بشو نیست
برش گرداندی سر خانه اول
اینجا خیلی درد داشت خدا
خیلی ها
اینکه به یکجا برسی و بعد پرت شوی چند خانه قبل تر به خاطر خطا خیلی درد داشت
ادبم می کردید دیگر
بی ادب ترین بودم
بعد نشانم دادی بی راهه می رفتم
و راه همان چیزی بود که فرمانم داده بودی
این یکی درس را برای اینکه خوب حالی ام بشود جوری تدریس کردی که دیگر هیچ کدام از آن شیرینی ها تکرار نشود
رسیدنم را در ظاهر، ساده ترین چیز ها رقم زدی
گفتی خانه ات مسجدت
بعد دیدم مسجد کجا، خانه کجا
اینجا کجایش مسجد است؟
نادانی می کردم دیگر خدا
به ملائکت بگو با صدای کمتر بخندند، خجالت می کشم..
بعد حالی ام کردی همان امور خانه ام می شود رزم در میدان
همان کار های خانه می شود تهجد های شبانه
هیچ هم شیرین نبود اولش
تلـــــــخ، خیلی تلخ
باورش سخت بود برای روح کوچکم
آرام آرام اما حالی ام کردی
که از میان همان هم زدن غذا و جارو کردن خانه و رفت و روب غبار ها، نسیمی می وزد اگر چشم دل باز باشد...
حالا کم کم داشتم بینا می شدم
ریحانه خلقتت بودم و جایم برگ گل!
از من نمی خواستی مثل یک مرد در جامعه باشم
بلکه می خواستی زنانه در خانه ام، جامعه را تغییر بدهم!
نمی خواستی کار هایی جهادی مثل بیل زدن و خانه برای یتیم ساختن پله های رسیدنم باشند.
از من می خواستی فرزندانی تربیت کنم که این طور عمل کنند!
نگفتی مردانه روزه های سخت و عبادت های سنگین کنم.
گفتی زنانه، با لطافت تمام معراج شوم برای همسرم..
نگفتی مثل یک مرد پا در رکاب مردان حقیقی شریعتت باشم!
گفتی زنانه می توانم درون خانه ام کاری کنم که صد مرد نتواند برای امامم!
مرا ریحانه خلق کردی خدا
و اشک را مونسم
و مهربانی را سرشتم
و عطوفت را مثل خون در رگ هایم
و قدرت را در کلامم
و نفوظ را در چشمانم
حالا چگونه شکر کنم نعمات بی شمارت...
هدایت شده از کلبهیترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
بپرسید چرا امام زمان خیمهی بیابان
را امن تر از قلب تو میداند ..
میگفت قلبی که جایی برای امام نداره
و امام چند باری اومده و سراغ گرفته
و تو مشغول نفس بودی .. چگونه بیاید ..؟
امام روی برگرداند و رفت اما باز نگاه میکرد
به قلب ما ولی ما خراب کردیم ..
خانواده صبور 🇵🇸🕊
بپرسید چرا امام زمان خیمهی بیابان را امن تر از قلب تو میداند .. میگفت قلبی که جایی برای امام ندار
می گفت که امام در زندگی افراد چند باری سراغ شون میاد که همیشگی بشه ملاقات..
بعد می بینن طرف درگیر نفس و هیچ و پوچ دنیاست سری تکون میدن و میرن..
پیام بالا رو دیدم یاد این روضه افتادم
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
💬https://eitaa.com/nuriehsadayt/5904 عمیق در برخی قسمت ها حس کردم کسی دارد از به ظاهر "من" و زندگی من حرف میزند ، مثالِ یک زهرِ شیرین شده با عسل بود ، زهرش وجود خودم و شیرینی اش این عاشقانه ها و خالقمان ، اما انگار در این بین شیرینی ها فقط به جان می نشست
#دایگو
خانواده صبور 🇵🇸🕊
اولین تجربه های ملاقاتم را جوری شیرین برایم رقم زدی که حسرتش بماند بر دلم.. آنقدر شیرین که تشنه ام
می گفت این تیکه که می گه
_کم کم سنم داشت بیشتر می شد
زشت بود دیگر بعضی نرسیدن ها
باز شما خواستی رساندی..
عین خوف و رجاست!
با خوف شروع میشه، بعد به عنایات و نعمات که فکر می کنه به رجا می رسه..
#ازخودت_بپرس
_از اون جایی که دایگو هنوزم وصل نشده برای خیلی ها
هجرت موقت کنیم به لینک قدیم.. 🕊
https://harfeto.timefriend.net/16713940151484
لینک جدید و درست دایگو
https://daigo.ir/secret/83428328
#گفتید
https://eitaa.com/nuriehsadayt/5903 سلوک زن و مقام عرفانی اش... چقدر عمیق بود
__
دقیق بود..
بعضی از احادیث هستند که خیلی لطیف هستند
خیلی خیلی لطیف
و از شدت لطافتی که دارن انسان ها پی به عمیق بودن شون ندارن..
به اندازه فهم ناقص و کجم
این حدیث برایم جزو لطیف ترین هاست..
از آن هایی که اگر انسان متوجه عمقش بشود روزش را شب نمی کند مگر...
https://eitaa.com/bentalsaber/3754
#گفتید
https://eitaa.com/nuriehsadayt/5905 من دنبال تو در حال خوب و سرمستی از درگیری به دنیا میگردم حال آنکه تومرا دل شکسته و زخمی و خسته میخواهی تو مرا دست و پا شکسته و تنها و بریده از همه جا میخواهی فقیر منم که تو را گم میکنم و خودم را فراموش 💔 اگر الان برگردم...خیلی دیر شده؟ ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
__
انسانی که میون دل شکستگی میپرسه اگر الان بر گردم خیلی دیر شده؟
قطعا و حتما باور داره به رحانیت خدا
اصلا از سر این باور میگه اگر برگردم
اما دوست داره از زبون بقیه بشنوه
خیالش راحت بشه
دل دیگه
گاهی سر افکندگی و سر شکستگی به حدی می رسه که انگار دنبال خیال جمعی می گرده
خودم که هیچ
اما استاد بزرگواری می گفت:
https://eitaa.com/bentalsaber/1734
May 11
و علیکم السلام شیعه ی آقا 🌱
دو بُعد داره
بعد اول تحولات درونی ما بعد از شنیدن تعریف ها و تمجید هاست..(فرد باید دقیق بشه دقیقا چه خبره درون خودش؟)
و بعد دوم
تحولات رفتاری ما
اگر تعریف کردن و مورد تمجید قرار گرفتیم توصیه شده که چه در درون و چه در برون (رفتار بیرونی) تأکید باشه روی اینکه از فضل و لطف خدا بوده
آدمی هیچ کاره است
با توجه به این موضوع این طور میشه گفت
_لطف خداست، شما محبت دارید و یک لبخند و عوض کردن موضوع
نامحرم هم که جملات و ادبیات مناسب برخورد با نامحرم:
_لطف خداست، متشکرم /ممنونم
1_7779922439.mp3
1.86M
حق دارم از دوری اینجوری میبارم...(:
#شبجمعه
#التماسدعا
نمی دانم در کدام کانال بود.
تیتر این بود به مناسب فرا رسیدن چهارمین سالگرد سردار...
باقیش را نخواندم
ناگهان انگار کسی دست مرا گرفت و دستی که دستم را گرفت با سرعت زیاد ولتاژ برق به بدنم رساند، خشکم زد!
چهارمین سال؟ پس چرا اینقدر این داغ تازه است؟
چرا اسم تان که می آید اشک نیشتر میزند به چشم مان؟
چرا خون تان انگار هنوز تازه است و می جوشد؟
به خیالم سال دوم یا سوم می آمد. به راستی که شد چهار سال؟
یعنی شما چهارسال است نیستید و ما نداریم تان و اینقدر حس نداشتن تان زیاد است که مارا یاد شما بی اندازد..
دارم آسمان و ریسمان می بافم
حتی کلمات راهم درست ادا نکرده ام، واژه آرایی نکرده ام، شبیه سازی نکردم
من فقط آمدم این را بگویم
واقعا چهار سال گذشته است؟
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
💬امشب دلِ منی که مادرم کنارم نیست ، عجیب پر میزند ، اصلا انگار خون راه افتاده از قلب زبان نفهمم ، که داند پشت این لبخندها که امشب بعید میدانم اصلا شبیه لبخند باشد دختری خون گریه میکند ، و تنها و البته بهترین دلخوشی امشبش کسی است که از کودکی مادر خوانده اورا....
#دایگو
پارسال دقیقا همین اوضاع و احوال رو داشتم..
فقط اینکه
همیشه پل نزدیکی عمیق به اهل بیت از ایام حزن نمی گذره
گاهی در همین شادی ها یک اتصال هایی صورت می گیره که خدا فقط از عمقش با خبره
اگر چیزی حاصل شد
هدیه ای از طرف مادر بدونیدش