eitaa logo
دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی
545 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
266 ویدیو
44 فایل
کانال اطلاع‌رسانی برنامه‌های دانشجویی-فرهنگی دانشکده پرستاری و مامایی ارتباط با ادمین: @fzmaleki
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 📖 ▫️جستجوی خدا در معلومات نه در مجهولات▫️ بعضی افراد عادت دارند که خدا را در میان مجهولات خودشان جستجو کنند؛ یعنی به هرمعمایی که رسیدند و نتوانستند آن را حل کنند آن را به ماوراء طبیعت ارجاع میکنند. از بعضی اشخاص اگر بپرسید که چطور شد این نانی که تو میخوری به این صورت در آمد و نان شد؟میگوید آرد بود و در دکان نانوایی خمیر شد و در تنور پخته شد. _چطور شد که آرد شد؟ _گندم بود و در آسیاب زیر سنگ آرد شد. _گندم چطور به وجود آمد؟ _زارع آن را کاشت و او از زمین رویید و بعد زارع آن را درو کرد و خرمن کرد و کوبید و از کاه جدا کرد. _چطور شد که رویید؟ _باران آمد و آفتاب تابید و سبز شد. _چطور شد که باران آمد؟ _این را دیگر خدا آورد. مثل این است که خداوند تا قبل از این مرحله در جریان نبود، در این مرحله وارد جریان شد. اینگونه تصور درباره خدا غلط و گمراه کننده، بلکه کفر و الحاد است. در این گونه تصور انسان خدا را شبیه و همپایه یکی از مخلوقاتش قرار داده،او را علتی در عرض علتها و اسبابهای این جهان فرض کرده و حال آنکه او فوق همه علتها و اسبابها و سرچشمه همه علل و اسباب است. در این گونه طرز تفکرها مثل این است که بین خدا و اسباب مادی تقسیم کار شده،نیمی را خدا و نیمی را غیر خدا انجام می‌دهد؛ قسمتی از کارها را اسباب مادی انجام و قسمتی را خدا می‌دهد؛ مثل این است که در سایر کارها خدا دخالت نداشته است و در آمدن باران و ابر که کار خداست سبب دیگری مانند سایر اسباب دخیل نبوده؛ و اگر بگویی خیر، آمدن باران و حرکت ابر هم یک سببی مانند همین اسباب دارد، دیگر در نظر او جایی برای خدا باقی نمی ماند. خدا را تا آنجا که اسباب ظاهری طبیعت را می‌بیند - از پختن نان و آرد شدن گندم و افشاندن بذر و شخم زدن زمین و آمدن باران ـ دخالت نمی‌دهد، از آن نقطه به بعد چون اسباب ظاهری طبیعی را نمیبیند و نمیداند خدا را دخالت میدهد؛ یعنی خداوند را در میان مجهولات خود جستجو میکند؛ مثل اینکه ماوراء الطبیعه انباری است که ما مجهولات خود را باید به آنجا ارجاع کنیم. خدایی که در ردیف علل ماده و طبیعت قرار بگیرد خدای واقعی نیست. خدایی که قرآن معرفی می‌کند این طور نیست. طبق تعلیمات قرآن این طرز فکر در باب توحید، شرک است و کفر و الحاد. خدایی که قرآن معرفی می‌کند با همه چیز هست و در همه جا حاضر است؛ هیچ جا از او خالی نیست و نسبتش با همه موجودات و علل و اسباب على السواء است؛ تمام سلسله منظم علل و اسباب قائم به ذات اوست. آن روش روش معمولی افرادی است کم عمق که خداوند را در میان مجهولات و مسائلی که علل ظاهری آنها را نمیدانند جستجو میکنند؛ ولی قرآن از طریق حیات و ممات و نظام متقن و موجودی که هست از راه اینکه در این نظام موجود و متقن افق حيات بالاتر از افق ماده است، نوری است که بر پیکر بی روح ماده می تابد، کمالی است که بر او افاضه می‌شود، حقیقتی است که ماده صرفاً جنبه قبول و پذیرش نسبت به او دارد نه جنبه فاعلیت و دهش،از این راه دست ما را می‌گیرد و ما را به افق ملکوت و باطن جهان نزدیک می‌کند. مطابق این بیان و این طرز فکر حیات و زندگی در هر جا که پیدا شود، در هر ماده ای که پیدا شود،طبق هر شرایط و قانونی که پیدا شود، خواه ابتدائاً به طور خلق الساعه پیدا شود و خواه از طریق تدریج و تکامل خواه زنده ای از زنده دیگر مشتق شده باشد و یا شرایط حیات به طور دیگر فراهم شده باشد، خواه فراهم کنندۀ شرایط حیات و زندگی، بشر باشد (اگر روزی بشر قادر شد که شرایط حیات را به طور تکمیل فراهم کند) و یا فراهم کننده شرایط ماده حیاتی، بشر نباشد، پیشامدهای خاص باشد، در همه این صور و احوال حیات و زندگی فیض خدا و نور خداست؛ نوری است که بعد از فراهم شدن شرایط و استعداد، بر ماده افاضه میشود. ادامه 👇👇👇 📚منبع: کتاب بیست‌گفتار/ استاد شهید مرتضی مطهری 🌱 @bnm_mui
📎ضمیمهٔ 📖 🪴 به مناسبت امروز که نوزدهم ماه مبارک رمضان است و شب ضربت خوردن مولای متقیان علی -علیه‌‌السلام- است تتمه سخن خود را به حالات آن حضرت اختصاص می‌دهم. رسول اکرم به قاتل امیرالمؤمنين على -علیه‌السلام- لقب «اَشْقَى الآخرين» داده بود. رسول خدا سخن به گزاف نمی‌گفت. برای آن این لقب را داده بود که با شهادت علی -علیه‌السلام- لطمهٔ بزرگی به عالم اسلام وارد شد که غیر قابل جبران بود. اشخاص بزرگ همه وقت وجودشان مفید است ولی گاهی از نظر اجتماعی در یک موقع خاصی قرار می‌گیرند که وجود آنها در آن موقع خیلی حساسیت پیدا می‌کند. یک شخصیت اجتماعی گاهی در یک موقعیت قرار می‌گیرد که سرنوشت یک ملت عظیم را در دست می‌گیرد و لحظات خاصی پیش می‌آید که اگر در آن لحظات از بین برود، از بین رفتنش از بین رفتن فرد نیست، از بین رفتن حق است، از بین رفتن یک رژیم و یک مسلک است. علی -علیه‌السلام- در زمان حیاتش فرمود: تا من هستم مردم در دو صف حج میکنند. ولی همین که من رفتم همه در یک صف حج می‌کنند (يَحْجُّونَ صَفاً واحداً)، کار یکسره می شود. *(البته منظور تنها دو امیرالحاج داشتن نیست؛ یعنی در دوصف زندگی می‌کنند، در دو راه، طریق و مسلک حرکت می‌کنند.آن وقت مردم مجموعاً دو حزب بودند: یکی حزب و جمعیتی که معاویه تشکیل داده بود و اهل دنیا را دور خود جمع کرده بود، و یکی هم حزب و جمعیتی که دور علی -علیه‌السلام- بودند و طرفدار واقعی قرآن و اسلام و قوانین اسلام و عدالت اجتماعی اسلام بودند.) همان طور هم شد و کار بعد از علی -علیه‌السلام- یکسره شد. این است که فاجعه شهادت علی قطع نظر از مقام قدس و قربی که علی در نزد خدا دارد، زیان بزرگی برای ملت مسلمان بود که اثرش برای همیشه در تاریخ باقی ماند. عبدالرحمن بن ملجم خودش از خوارج بود. از کسانی بود که هم علی -علیه‌السلام- را تکفیر میکردند هم معاویه را؛ خوارج میخواستند این دو نفر را با عمرو عاص از بین ببرند. سه نفر در مکه با هم پیمان بستند که علی و معاویه و عمرو عاص را در یک شب ترور کنند. یکی از آن سه نفر عبدالرحمن بن ملجم مرادی بود .کسی که مأمور عمرو عاص بود در مسجد به سراغش رفت ولی در آن شب خود عمرو عاص نیامد و شخص دیگری به نام خارجه که ظاهراً قاضی مصر بود از عمرو نیابت کرد و به نماز ایستاد و نشناخته کشته شد. کسی که مأمور کشتن معاویه بود ضربت خود را زد ولی آن ضربت کاری واقع نشد که او را بکشد. و تنها عبدالرحمن بن ملجم بود که به مقصد خودش رسید. با این مقدمه نتیجه طبیعی از میان رفتن علی -علیه‌السلام- روی کار آمدن خطرناکترین حزبی بود که تاریخ اسلام به خود دیده است. در آن وضع و موقع حساس، رفتن علی -علیه‌السلام- رفتن شخص نبود، همان طوری که مبارزۀ او هم با مخالفینش مبارزه شخصی نبود که با پیروز شدن یک طرف فردی جای فردی را بگیرد. جنگ عقیده و مرام بود، جنگ مسلک و روش بود، مبارزه طرز حکومتی که با طریقه انبیا و اولیا وفق می‌داد با طرز حکومت فراعنه و جبابره بود، مبارزۀ توحید با شرک و عدل با جور بود. لهذا با مدفون شدن علی -سلام‌الله‌علیه- بسیار چیزها مدفون شد. برای دیدن قسمت قبل کلیک کنید 🌱@bnm_mui