اولین و بزرگترین و مهمترین هرگز از زبان دکتر انوشه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#دکتر_انوشه یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592

شفای بیماران مدنظر و عاقبت بخیر ی همه خانواده ها و خوشبختی دختران و پسران همه ان شاءالله حاجترواباشید 🤲 التماس دعا سهم هرنفر بیننده این پیام 5 صلوات هدیه به امام حسین علیه السلام 🤲 برای دیگران بفرستید 👇 یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592

سه‌شنبه تون پرازمهربانی🌱 روزگارتون پرازامید🌷 دنیاتون پرازمحبت🌱 رزق تون پرازبرکت🌷 لحظه هاتون پرازشادی🌱 عشق هاتون پرازپاکی و🌷 زندگیتون پرازارامش باشه🌱 https://eitaa.com/oasalbaba💥💓

🔅حضرت زهرا سلام الله علیها خط قرمز خداست! 🔰#استاد_قرائتی https://eitaa.com/oasalbaba💥💓

منبرهای دکتر رفیعی 👇 https://eitaa.com/oasalbaba/35555 https://eitaa.com/oasalbaba/35546 https://eitaa.com/oasalbaba/35352 https://eitaa.com/oasalbaba/35205 https://eitaa.com/oasalbaba/35141 https://eitaa.com/oasalbaba/35557 https://eitaa.com/oasalbaba/35590 https://eitaa.com/oasalbaba/35593 برای دیگران بفرستید و در ثواب شریک باشید 🤲 عاقبت بخیر باشید 🤲

یا فاطمه جان در دو جهان دل به تو بستیم محبان تو هستیم محبان تو هستیم ما بی سر و سامان و غلامان تو هستیم محبان تو هستیم محبان تو هستیم #نماهنگ📺 #جدید🔄 #ایام_فاطمیه🏴 #سید_علی_مومنی🎙 https://eitaa.com/oasalbaba💥💞

#داستان فرشته بی کار روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاهمی‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، بازمی‌کنند، و آنهارا داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟فرشته درحالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند.مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوندی را برای بندگان می‌فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته‌ای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟ فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب می‌دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند “خدایا شکر” 📗مجموع حکایات و داستانهای پندآموز📚 https://eitaa.com/oasalbaba💥💞

📘#حکایت چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى‌خاست و كلید بر مى‌داشت و درب خانه پیشین خود باز مى‌كرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى‌گذراند. سپس از آنجا بیرون مى‌آمد و به نزد امیر مى‌رفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مى‌رود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى‌خواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مى‌بینم؟» وزیر گفت: «هر روز بدین جا مى‌آیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.» امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!» 📗مجموع حکایات و داستانهای پندآموز📚 https://eitaa.com/oasalbaba💥💞

دکتری برای خواستگاری دختری رفت ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت: در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خونه های مردم رخت و لباس میشست حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است به نظرتان چکار کنم استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم به منزل برو و دست مامانت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کن و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده وتماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی من مادرم را به امروزم نمیفروشم چون اون زندگی را برای آینده من تباه کرد سلامتی تمام مادران..... 📗مجموع حکایات و داستانها https://eitaa.com/oasalbaba💥💞

سلام وقت شما بخیر ،اگر کسی نماز غذا بر گردن داره،ولی مقدارش رو نمیدونه،میتونه نماز استیجاری برای کسی قبول کنه و بخونه؟! رهبری ،همینطور روزه سلام علیکم ✍اگر #استیجاری باشد مشکلی ندارد سوال احکام داری اینجا 👇 @assalbaba