eitaa logo
محبان اهل البیت 🌤
1.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
71 فایل
*💕﷽💕* کانال خودسازی ♥️ #امام_صادق (ع) فرمودند: 🍃 کسی که سخنان ما را #نشر دهد و در دل شیعیان استوار سازد از #هزار عابد برتر است آیدی مدیر @assalbaba https://eitaa.com/O_mohbanahlbayt https://eitaa.com/shahrestyker https://eitaa.com/Odastan
مشاهده در ایتا
دانلود
محبان اهل البیت 🌤
ادامه داستان 👇 🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_صالح علیه السلام #قسمت_ششم 🔹شتر صالح ع
ادامه داستان صالح 👇 🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹مکر زنان در کشتن شتر صالح ع🔹 مدت مدیدی روح ناپاک قوم صالح، آنان را به کشتن شتر ترغیب می کرد، ولی ترس از جان خود، آنان را بازمی گرداند. کسی جرأت اذیت و آزار شتر را نداشت و هیچکس برای این امر پیشقدم نمی شد، لذا برای پایان دادن به این قضیه، به استفاده از زنان و ناز و کرشمه آنان متوسل شدند. در این راه زنها با واگذاری عفت و پاکدامنی خود، مردان را شیدای زیبایی خود می کنند و آنها را به دام می اندازند تا به مقصد خود برسند. با چنین وضعی هرگاه زن دستوری صادر کند مردهای هوسران تسلیم دستور او هستند و هرگاه آرزویی در دل داشته باشد برای تحقق آن بر یکدیگر سبقت می گیرند. ذی صدوق دختر محیا که دارای زیبایی و جمال است خود را بر مصدع بن مهرج عرضه داشته و گفت اگر ناقه صالح را پی کردی، تسلیم تو هستم. پیرزنی از کفار بنام عنیزه، قدار بن سالف را به منزل خود دعوت نموده و یکی از دختران خود را بر وی عرضه داشت و گفت: من شیربها از تو نمی خواهم، هدیه نامزدی یا ثروت از تو طلب نمی کنم، فقط باید آن شتری را که قلبها را تسخیر کرده و شراره ایمان را در دل مردم شعله ور می سازد و با این اوصاف، خواب راحت را از ما ربوده و آب آشامیدنی ما را به خود اختصاص داده و حیوانات ما را رم می دهد، نابود سازی. این حیله زنانه، انگیزه ای قوی و علاقه ای شدید در آنها ایجاد کرد و نیروی عشق و جوانی قدرت آنها را مضاعف کرد و جرأت و شهامت به ایشان بخشید، لذا ایشان در بین مردم و جوانان قبیله، به جستجوی چند نفر نیروی کمکی پرداختند، تا بتوانند در کشتن شتر از آنها کمک بگیرند. پس از گردش در شهر هفت نفر دیگر به آنان پیوستند و همگی در کمین ناقه به انتظار نشستند تا موقعی که شتر از آبشخور بازگشت و به آرامی شروع به حرکت کرد، مصدع تیری به سمت استخوان ساق پای شتر رها کرد که استخوان آن را شکست و قدار با شمشیر به جانب آن شتافت و بر پای حیوان فرود آورد، شتر به زمین سقوط کرد، سپس نیزه ای به سینه آن زد و شتر را کشت و به خیال خود این بار گران و غم سنگین را از دوش خود برداشت و با کمال خرسندی بشارت قتل شتر را برای مردم آوردند. مردم همانند استقبال از فرماندهان پیروز و قهرمانان کشورگشا به استقبال این دو قاتل ناقه شتافتند و برای بازگشت آنان به شادی پرداختند و درحالی که تاجهایی برای ستایش آنان بافته بودند با مراسمی مهیج مقدمشان را گرامی داشتند. مخالفین صالح علیه السّلام پای ناقه را قطع کردند و آن را کشتند، از دستور خدای خویش سرپیچی کردند، و از ذات خود پرده برداشتند و به تهدید صالح اعتنایی نکردند و آن را نادیده گرفتند و به او گفتند: ای صالح اینک اگر راست می گویی و پیغمبر خدایی، آنچه ما را به آن تهدید می کردی نازل کن علیه السلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤🌈💦 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
محبان اهل البیت 🌤
ادامه داستان صالح 👇 🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_صالح علیه السلام #قسمت_هفتم 🔹مکر
ادامه مطلب 👇 🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹کیفر نافرمانی خدا!🔹 آنگاه که شتر صالح علیه السّلام کشته شد، صالح به آنان گفت: من شما را از آزار و اذیت این حیوان برحذر داشتم ولی شما دامن خود را به این حرام آلوده کردید و در منجلاب این جنایت فرو رفتید، از امروز فقط سه روز در خانه های خود زنده هستید و می توانید از نعمت زندگی بهره مند باشید و پس از آن عذاب خدا می آید و بعد از عذاب، عقاب اخروی نیز شامل حالتان خواهد شد و در تحقق این وعده شک و تردید متصور نیست. شاید صالح علیه السّلام سه روز به آنان مهلت داد تا فرصتی برای بازگشت به سوی خدا داشته باشند بلکه به دعوت صالح لبیک گویند، ولی به حدی تردید در روحشان و غفلت بر قلوبشان ریشه دوانده بود که هشدارهای صالح بر آنان تأثیری نداشت و آنان را به راه راست بازنگرداند، بلکه تهدید صالح را دروغ پنداشته، اعلام خطر او را به استهزاء گرفتند و به تمسخر و سرزنش وی افزودند و از او خواستند که در نزول عذاب آنان عجله کند و کیفر آسمانی را هرچه زودتر برای آنان بیاورد! صالح علیه السّلام در مقابل خیره سری مخالفین خود گفت: چرا قبل از اینکه کار نیکی انجام دهید در نزول عذاب خویش شتاب می کنید؟! ای کاش از خدا طلب آمرزش می کردید، شاید رحمت خدا شامل حالتان گردد و از عذاب نجات یابید. گفتار صالح علیه السّلام در این قوم اثر نکرد و آنان چنان در گرداب گمراهی غوطه ور و تسلیم خودسری های خود گشته بودند که به پیغمبر خدا گفتند: ما به تو و یارانت فال بد زده ایم و وجود شما را در اجتماع مضر می دانیم. سپس عده ای از قوم صالح گرد آمدند و سوگند یاد کردند که در دل شب تاریک، با شمشیر برهنه ناگهان به صالح و پیروانش حمله کنند و پس از این تصمیم، قرار گذاشتند که این نقشه محفوظ بماند و احدی از این راز باخبر نشود. قوم صالح علیه السّلام با این گمان نقشه قتل صالح و یارانش را طرح کردند و به فکر کشتن ایشان افتادند که اگر آنان را به قتل برسانند، از عذاب الهی محفوظ می مانند و از کیفری که بزودی آنان را فرامی گیرد، نجات می یابند ولی خدا به این خیره سران مهلت نداد و نقشه آنان را نقش برآب کرد و مکر آنان را به خودشان بازگرداند و صالح از توطئه قوم خویش نجات یافت. کیفر خدا به منظور تصدیق تهدید صالح و حمایت از رسالت او فرود آمد و صاعقه آسمانی قوم صالح را فراگرفت تا به کیفر ستمگری خود برسند و به این ترتیب مخالفین صالح پس از صاعقه در خانه های خود به صورت جسمی بی جان در آمدند. آری آن کاخ های بلند و محکم و آن ثروت سرشار و آن باغهای خرم و گسترده و آن خانه هایی که برای حفظ جان خود در دل سنگهای کوه تراشیده بودند، هیچکدام نتوانست از مرگ آنان جلوگیری کند. صالح علیه السّلام شاهد نزول عذاب بر قوم خود بود و پس از لحظاتی مشاهده کرد که بدنهای مخالفین او همه سیاه و خشکیده و خانه هایشان خراب گشته است، لذا از کنار آنان عبور کرد و با خاطری غمگین و روحی افسرده و قلبی سرشار از حسرت به آن اجساد خطاب کرده و گفت: «ای قوم من! بدون تردید رسالت خدای خود را به شما ابلاغ کردم و به شما پند دادم ولی شما از روی غرور و نادانی، ناصحان و خیرخواهان را دوست نمی داشتید». ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤🌈💦 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
محبان اهل البیت 🌤
ادامه مطلب 👇 🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_صالح علیه السلام #قسمت_هشتم 🔹کیفر نافرما
ادامه داستان 👇 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹حضرت ابراهیم علیه السلام 🔹 حضرت ابراهيم علیه‌ السلام مشهور به ابراهیم خلیل، دومین پیامبر اولوالعزم است. ابراهیم در بین النهرین به پیامبری مبعوث شد و نمرود حاکم زمان خود و مردم آن ناحیه را به آیین توحید دعوت کرد. عده کمی دعوت او را پذیرفتند و چون او از ایمان‌ آوردن آنها مأیوس شد، به فلسطین مهاجرت کرد. برپایه آیات قرآن، قوم بت‌ پرست ابراهیم، او را به‌ جهت آنکه بت‌ هایشان را شکسته بود، در آتش انداختند، اما آتش به فرمان خدا سرد شد و ابراهیم از آن سالم بیرون آمد علیه السلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤🌈💦 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹رسالت حضرت ابراهیم علیه السّلام🔹 مردم بابل در وفور ناز و نعمت بسر می بردند و در سایه رحمت الهی زندگی آسوده ای داشتند. ولی این قوم با اینکه غرق در نعمت بودند، اما از نظر معنوی در شب تاریک گمراهی، افتان و خیزان و در پرتگاه ضلالت و جهالت سرگردان بودند. این مردم گمراه با دست خود بت می تراشیدند و آنها را بر پای می داشتند و سپس بتهای تراشیده را پروردگار و معبود خود قرار می دادند و آنها را می پرستیدند. این مردم خدای یکتا و خالق هستی و همان کسی که نعمت های ظاهری و باطنی را بر آنها جاری ساخته فراموش کردند و به عبادت بت ها شتافتند. زمام امور بابل بدست نمرود فرزند کنعان بن کوش بود. نمرود حاکمی مستبد بود که بیدادگری را پیشه خود ساخته بود آنگاه که او خود را غرق در نعمت دید و مغرور قدرت و تسلط خود بر مردم شد و جهل و نادانی قوم خویش را دریافت و آنگاه که به کوردلی مردم سرزمین خود پی برد، زمینه را برای ادعای خدایی مساعد دید و مدعی خدایی شد و مردم را به پرستش خود دعوت نمود! چرا نمرود قوم را به پرستش و عبادت خود دعوت نکند؟ چرا آنان را به تواضع و تعظیم خویش ناگزیر نسازد؟ نمرود می دید که جهل و نادانی آشکار، و عقاید فاسد رایج گشته است و قوم او در گمراهی آشکار بسر می برند و همین عوامل زمینه ادعای خدایی او را فراهم کرد. مگر این مردم سنگ های تیره و بی شعور و مجسمه های توخالی که قادر به شنیدن و دیدن و مالک نفع و ضرری نیستند را پرستش نمی کنند؟ نمرود که حرف می زند، فکر می کند، درک و شعور دارد و به مردم خیر می رساند، نیازهای آنان را برطرف می سازد، می تواند فقیرشان را غنی و عزیزانشان را ذلیل سازد. او در میان این مردم قدرتمند و بر آنان حاکم است. آیا با این همه امتیازات، برتر از مجسمه ها نیست و نباید ادعای خدایی کند؟! در این محیط فاسد و در شهر فدام آرام از مملکت بابل بود که ابراهیم متولد شد. خدا او را حمایت و به راه حق هدایت کرد. ابراهیم با فکر صحیح و روشن خود و با الهام از نور وحی الهی، به وحدانیت خدا پی برد. همان پروردگار یکتا، حاکم بر همه موجودات که جهان تحت سلطه و سیطره او است. ابراهیم علیه السّلام دریافت این بت ها و مجسمه هایی که مردم آنها را می تراشند و می پرستند، در پیشگاه خدا ارزشی ندارند. به همین جهت تصمیم گرفت بتدریج دعوت به سوی خدای یکتا را آغاز کند و قوم خود را از پرتگاه شرک و لجنزار مفاسد نجات بخشد. علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤🌈💦 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم و نشانه ای از رستاخیز🔹 قلب ابراهیم علیه السّلام لبریز از ایمان به پروردگار و سرشار از اعتقاد و اعتماد به قدرت لایزال خالق یکتا بود، به آنچه که درباره قیامت و رستاخیز مردگان به او وحی شده بود، ایمان داشت و معتقد بود که در جهان دیگر به حساب کردار بندگان رسیدگی می شود. ولی او مشتاق بود به ایمان و بصیرت خویش بیفزاید و اعتماد و یقینش بیشتر گردد و شخصا آیات رستاخیز را درک کند و برهان روشن قیامت را به چشم خود ببیند، لذا از پروردگار خود خواست تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده می کند؟ و چگونه بعد از نابودی موجودات، بار دیگر آنها را به وجود می آورد؟ خدای تعالی به ابراهیم وحی نمود: «مگر اعتقاد به قیامت نداری؟» ابراهیم علیه السّلام پاسخ داد: چرا، به من وحی کرده ای من هم ایمان آورده و تصدیق نموده ام ولی روح من مشتاق دیدن با چشم است، چشم من به مشاهده امیدوار است تا قلبم مطمئن گردد و یقین من افزایش یابد. آنگاه که ابراهیم علیه السّلام اشتیاق خود را به تحکیم ایمان و استقرار دل نشان داد، خدا خواسته او را برآورد و او را فرمان داد تا چهار پرنده بگیرد و پس از کشتن، آنها را در هم آمیزد و با یکدیگر مخلوط کند، به نحوی که با چشم خود اجزاء آنها را ببیند و بتواند در خلقت جدید آنها دقت کند. سپس آن حیوانات را به چهار جزء تقسیم کند و به صورت پراکنده روی هر کوه جزئی از آن را بگذارد و پس از آن، پرندگان را نزد خود بخواند تا لحظاتی بعد به دستور خدا پیش او آیند. ابراهیم این دستور را انجام داد و سپس پرندگان را به اسم به سوی خود خواند. هر جزئی ضمیمه جزء خود شد و اجزاء پراکنده به جای خود بازگشتند و فورا زندگی به ایشان بازگشت و روح به بدن آنها دمیده شد و به قدرت و به اراده پروردگار، نزد ابراهیم علیه السّلام آمدند و بدین ترتیب ابراهیم در آثار آشکار قدرت الهی در زمین و آسمانها که کسی نمی تواند منکر آن شود، سیر کرد. اینها پرندگانی بودند که جان از بدن شان خارج و اجسادشان نرم و متلاشی گردید، در مقابل چشم ابراهیم اعضاء متلاشی شده متفرق گشت و آنگاه که ابراهیم پرندگان را فرا خواند به سوی وی شتافتند و نزد او آمدند و اجزایشان یکدیگر را یافتند و اجزاء متفرق، به یکدیگر متصل شدند و روح به آنها بازگشت کرد. بعید است کسی این وضع را ببیند و در قدرت خدا در برانگیختن مردگان از قبرهایشان و حقیقت رستاخیز تردید کند. خدا منزه است و هرگاه در انجام کاری اراده کند مانع و مزاحمی در کارش نیست، زیرا که او گرانمایه و حکیم است. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
محبان اهل البیت 🌤
🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_سوم 🔹ابراهیم و نشانه ای از
ادامه داستان 👇 🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و آزر بت تراش🔹 آزر جد مادری ابراهیم از جمله بت پرستان و کسانی بود که بت می تراشید و آنها را می فروخت. آزر بعد از وفات پدر نزدیک ترین مردم به ابراهیم بود و برای هدایت شایسته تر و برای پند و اندرز سزاوارترین آنها بود و جا داشت که ابراهیم در هدایت وی سعی بیشتری معمول دارد. با توجه به اینکه آزر از صورت گران و تراشندگان بت و از مبلغین و مروجین پرستش آنها بود و مردم را به سوی شرک و کفر دعوت می کرد، می توانست سد راه ابراهیم باشد. لذا راهنمایی آزر به سوی خدا اولین قدم در راه ترویج یکتاپرستی است و با ارشاد وی می توان درخت شر و فساد را از جا کنده و ریشه های گمراهی را نابود کرد. ابراهیم علیه السّلام برای شروع دعوت خود به بدگویی و تحقیر بتها اقدام نکرد که آزر از وی نفرت پیدا کند و به تصفیه کیش بت پرستی نپرداخت تا آزر او را از خود براند و منکر او گردد و او را متهم به نافرمانی نماید، بلکه او بسیار آرام و با زبانی شیرین و لحنی ملایم و مؤدبانه با آزر وارد صحبت شد. ابراهیم علیه السّلام صحبت خود با آزر را از نبوت خود شروع کرد تا مهر و محبت آزر را برانگیزد و پذیرش قلبی در او ایجاد کند، سپس از آزر پرسید: چرا توجه به بتها پیدا کرده و دل به پرستش آنها بسته ای، با اینکه می دانی این بتها دعا و ستایش تو را نمی شنوند، تواضع و فروتنی تو را نمی بینند و نمی توانند به هنگام درخواست دفع بلاء، بلایی را از تو برطرف سازند و یا به هنگام خواهش حاجت، حاجتی را برآورند، چرا آنان را عبادت و در پرستش آنها اصرار می کنی؟ ابراهیم علیه السّلام ترسید، آزر موقعیت وی را حقیر بشمارد و اعتنایی به رأی او نکند و از او روی برگرداند، لذا برای جلب عواطف، او را پدر نامید و گفت: من دارای علمی شده ام که تو از آن بهره ای نداری و معرفتی نصیبم گشته که تو را از آن حظی نیست، از پیروی من سرپیچی و در همراهی من کوتاهی نکن. گرچه من از جهت ثروت، همردیف تو و از جهت سن بر تو ارشد نیستم ولی از نظر علم و معرفت از تو برترم. سپس ابراهیم از آزر خواست که روش او را تعقیب کند و در طریق وی قدم بردارد تا به راه راست و طریق ثابت هدایت شود. سپس ابراهیم علیه السّلام تصمیم گرفت بتها را در نظر آزر بی ارزش جلوه دهد و بدین وسیله او را از عبادت بتها جدا سازد، لذا به آزر گفت: با پرستش بت و تسلیم در مقابل آنها شیطان را پرستش می کنی و به آستانه او پناه می بری. همان شیطانی که نافرمانی خدا را کرد و باو وعده داد که مردم را اغوا کند. پس او دشمنی است که به کار خیر دلالت نمی کند و غیر از هلاکت و فساد برای بشر، چیز دیگری را طالب نیست. ابراهیم علیه السّلام به روشنگری آزر پرداخت و او را از سوء کیفر و عاقبت وخیم بیم داد و گفت: پدر جان از آن می ترسم که به عذاب الهی دچار شوی و از جمله یاران و اتباع شیطان درآیی منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
محبان اهل البیت 🌤
ادامه داستان 👇 🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_چهارم 🔹ابراه
ادامه داستان 👇 💕﷽💕 🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹تهدید ابراهیم علیه السّلام🔹 آنگاه که ابراهیم راه حق را به آزر پیشنهاد کرد و او را پند داد، آزر زیر بار پیروی از رأی او نرفت، بر کفر و عناد خود اصرار ورزید و با لجاجت و پرخاش و دشمنی با ابراهیم برخورد کرد و رسالت او را منکر شد، مهربانی و لطف ابراهیم را نادیده گرفت و روی خود را درهم کشید و با بی اعتنایی به مقام ابراهیم و اظهار تعجب از دعوت او و انکار رسالت وی، به ابراهیم گفت: آیا تو از پرستش خدایان من سرپیچی کرده ای؟ اگر دست از این روش برنداری، و از این رویه بازنگردی و به راه عقلایی و طریق قوم خود رجوع نکنی، تو را سنگسار می کنم. تو سزاوار هر ناسزایی هستی، از عواقب خشم و غضب من بپرهیز و برای مدتی طولانی از من دور شو، زیرا در منزل من جایی برای تو نیست و تو در قلب من اثری از مهربانی و احسان نخواهی یافت. ابراهیم علیه السّلام تهدید آزر را با آغوشی باز و روحی مطمئن پذیرفت. سپس با تواضع و فروتنی که نشان از اخلاص او داشت روبه آزر کرد و گفت: «درود بر تو، بزودی برای تو از پروردگارم طلب آمرزش می کنم زیرا او نسبت به من مهربان است. از شما و آنچه غیر از خدای یکتاست کناره گیری می کنم و پروردگار خود را می خوانم، شاید که دعای من نزد او مستجاب باشد».  ابراهیم علیه السّلام که از ارشاد آزر ناامید گشته بود، با او وداع و از او کناره گیری کرد و در این هنگام با دلی آزرده و قلبی اندوهگین بازگشت، زیرا او گوشهایی شنوا در آزر نیافته بود، ابراهیم او را ترک کرد تا حد اقل در کفر وی شریک نباشد و در شرک با او همراهی نکند. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابتکار ابراهیم علیه السّلام و شکستن بتها «1»🔹 ابراهیم از رد دعوت یکتاپرستی توسط آزر ناراحت نشد ولی برایش گران آمد که آزر را به سوی خیر دعوت کند و او دعوتش را با خشونت رد کند و از ابراهیم بیزاری جوید و روی برگرداند. اما این پرخاش و تهدید، ابراهیم را از تعقیب دعوت به سوی حق بازنداشت، و اصرار بر شرک و بت پرستی قوم، ابراهیم را از مخالفت با آنان منع نکرد. بلکه مصمم شد ریشه این عقیده فاسد را با تمام قدرت حتی با وجود آزار و شکنجه های طولانی که متوجه او می گردد، از بن برکند. ابراهیم علیه السّلام که مردی بیداردل، روشنفکر و دارای استدلالی قوی بود، متوجه شد که دلایل لفظی و برهان منطقی هر قدر مانند روز روشن باشد در شوره زار دل قوم او ثمری به بار نخواهد آورد، لذا تصمیم گرفت استدلال سمعی را به احتجاج بصری و قابل رؤیت تبدیل کند تا بلکه چشمان قوم را به بصیرت درون منور سازد و حواس ظاهری آنان را برای درک عقیده خود فعال سازد و بدین طریق حقیقت دعوت خود را برای آنان آشکار کند، شاید از گمراهی بیرون آیند و راه رستگاری را بیابند. تدبیر ابراهیم بسیار زیرکانه و هوشمندانه است، ابراهیم بتدریج با آنان وارد بحث می شود و آنها را به دایره بحث خود وارد می سازد و از آنان می پرسد: شما چه چیزی را عبادت می کنید؟ قوم ابراهیم در مورد بتهای خود سخنهای فراوان گفتند و در بیان جواب افراط کردند. آنها در عبادت بت عزت خود را می جستند و به تواضع در برابر بتها افتخار می کردند و در جواب ابراهیم می گفتند: ما بتها را می پرستیم و پیوسته در برابر آنها سجده می کنیم. ابراهیم علیه السّلام .... (ادامه دارد) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابتکار ابراهیم علیه السّلام و شکستن بتها «2»🔹 ابراهیم علیه السّلام با پرسش و پاسخ خود موقعیت و اوضاع فکری قوم خود را بخوبی درک کرد، او مانند پزشکی که به فکر یافتن منشاء درد است تا درمان را شروع کند و مانند یک قاضی مجرب که می خواهد مجرمین را به اقرار بر جرم و اعتراف به گناه سوق دهد، وارد عمل شد و سپس در بحث خود، دایره جدل را تنگتر می کرد و همه حرف ها را در یک سؤال خلاصه می کرد و آنگاه که اساس مطلب آنان را سست می کرد و ارکان عقاید آنان درهم فرو می ریخت، حجت بر آنها تمام می شد و قوم ناگزیر تسلیم دلیل او می شدند تا از ابراهیم پیروی کنند و راه گریزی از دعوت او نمی یافتند. ابراهیم علیه السّلام مرتب عقاید و آراء باطل آنان را عنوان می کرد و از آن انتقاد می نمود و فساد آن را آشکار می ساخت و به آنان می گفت: آیا آنگاه که به پرستش این بتها روی می آورید، حرف شما را می شنوند؟ زمانی که به اطاعت ایشان همت می گمارید و اقدام می کنید، شما را می بینند؟ و آیا بت ها برای شما نفع و ضرری دارند؟ به راستی که تقلید کورکورانه از جمله نقشه های شیطان است که اطاعت این قوم از پدرانشان و همراهی در شک آنان را موجب شده است و به عبادت مجسمه افتخار می کنند و پیشانی خود را برای سجده بر بت روی زمین می گذارند. راستی این مردم چقدر نادانند که با این وجود خود را بر طریق حق می دانند و در حقانیت عقیده خویش اصرار دارند و با پیروان حق، برای باطل خود بحث و مجادله می کنند و مطالبی بی اساس و استدلالهایی در نهایت ضعیف در این مورد ارائه می دهند. آنان بر همین اساس در مقابل استدلال ابراهیم و سؤالات او گفتند: «ما پدران خود را در عبادت بتها یافتیم!». منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌿لینک ورود به کانال👇 یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
محبان اهل البیت 🌤
🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_هفتم 🔹ابتکار ابراهیم علیه ا
ادامه داستان 👇 🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خدای ابراهیم علیه السّلام🔹 مخالفین ابراهیم اقرار کردند که بتها حاجت هایشان را نمی شنوند، مالک ضرر و نفعی نیستند و اعتراف کردند که فقط به جهت پیروی از نیاکان خود به عبادت بت پرداختند و با این منطق ضعیف و پوسیده، اصرار به پرستش بتها و برحق دانستن آنها داشتند. آنان معتقد بودند که باستانی بودن این عقیده دلیلی است بر این که بت شایسته احترام و سزاوار تعظیم است و بدین طریق ثابت کردند که از رأی صحیح و فکر روشن محروم هستند. ابراهیم علیه السّلام به آنان گفت: «بی تردید شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودید.» قوم او با احساس عجز در برابر برهان قوی و استدلال محکم ابراهیم، وی را خطاب قرار داده و گفتند: آیا تو نقص تراشی برای خدایان ما و بدگویی از بتهای ما را از روی اراده انجام می دهی، یا اینکه با ما شوخی می کنی؟ ابراهیم علیه السّلام در پاسخ آنان گفت: من حرف بی مورد نمی زنم و تصمیم من کاملا جدی است. زیرا من با دینی استوار و به قصد هدایت و معرفی خداوند به سوی شما فرستاده شده ام، آن خدایی که سزاوار عبادت و خالق آسمانها و زمین است، اداره کننده امور جهان و حافظ وضع زمین و آسمان است، ولی این بتها که شما می پرستید، مالک نفع و ضرری نیستند. اینها سنگهای سخت و ناهموار و چوبهای متکی به دیوارند، بر شما واجب است از عبادت این اجسام بپرهیزید، از تواضع برای این بتها دست بکشید، از فتنه شیطان و اغفال او بترسید، با عقل خود فکر کنید و با چشم بصیرت ببینید، شاید هدایت گردید. بدانید که من در نفی عبادت بت ها بر شما سبقت گرفتم و قبل از شما به جدایی از آنها مبادرت کردم، اگر این کار ضرر و خطری داشت و بتها قدرت بر این کار داشتند ابتدا به من ضرر و صدمه ای وارد می شد و اگر صاحب درک و قدرت بودند، تاکنون مرا هدف خویش قرار داده بودند. ابراهیم علیه السّلام به بیان آثار بی نظیر و نیروی لایزال و ابدی خداوند پرداخت تا بلکه قوم حکمت و قدرت خدا را دریابند و فرق آشکار و تفاوت واضح را که بین خدای ابراهیم و بتهای مصنوع دست بشر وجود دارد، درک کنند. ابراهیم علیه السّلام به آنان گفت: «در پرستش بتها و تقلید از پدران خود اندیشه کنید و بدانید که من تنها خدای یکتا پروردگار جهانیان را می پرستم و با این بتها و پرستش آنها سخت مخالفم. خدای جهانیان مرا خلق کرده و هدایتم می کند. خدایی که مرا غذا می دهد و سیراب می کند و آنگاه که بیمار شوم شفایم می دهد، اوست که چون جان مرا بستاند دوباره زنده ام می گرداند. آن خدایی که من به او امید دارم در روز جزا گناهان مرا ببخشد.» منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
محبان اهل البیت 🌤
ادامه داستان 👇 🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_هشتم 🔹خدای ا
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹آخرین نقشه ابراهیم علیه السّلام🔹 آنگاه که تبلیغات سمعی و بصری توأم با دلیل و برهان در ارشاد قوم مؤثر نیفتاد و اعلام خطر نیز سودی نبخشید و قوم از مسلک ابراهیم کناره گیری کردند و از دعوت وی روی گرداندند، ابراهیم علیه السّلام دریافت که گوش آنان به سخن وی بدهکار نیست، و نفوذ به قلب آنان بعید است و چون دید که قوم وی به خرافات خود چنگ زده اند و به بت پرستی تمسک جسته اند، نقشه جدیدی علیه بتها کشید و با خود سوگند یاد کرد که در نابودی بتها تدبیری بکار گیرد تا این مردم لمس کنند و دریابند که بتها قادر نیستند نفع و ضرری برسانند و حتی نمی توانند خطر و تهدید را از خود برطرف سازند و یا از آن جلوگیری کنند، چه رسد به اینکه بخواهند شری را از مردم برانند. شاید قوم بدین ترتیب درک کنند که اگر عبادت بتها را کنار بگذارند ضرر و خطری متوجه آنها نمی شود و اگر به عبادت آنها کمر همت بستند و از روی اخلاص آنها را عبادت نمودند خیری از آنها نمی بینند. برنامه مردم بابل این بود که هر سال عید و جشنی عمومی برپا می کردند و ایام عید را در خارج شهر می گذراندند و غذاهای فراوانی در معابد می گذاشتند و به خارج شهر می شتافتند تا پس از انجام مراسم عید به شهر و عبادتخانه بازگردند و در اوج شادی و شعف از غذاهای موجود استفاده نمایند. ایشان معتقد بودند که در غیاب مردم، خدایان به غذاها برکت می دهند و صرف این غذاها موجب نیکی است. زمانی که قوم تصمیم گرفتند برای انجام مراسم عید به خارج شهر بروند، از ابراهیم علیه السّلام دعوت کردند که آنان را همراهی کند و با آنان به خارج شهر برود ولی ابراهیم قبول نکرد که با آنان همراه شود و در سلک ایشان درآید، زیرا او تصمیم گرفته بود کاخ خدایان آنان را ویران سازد و نخست بتهای ایشان را واژگون گرداند. ابراهیم علیه السّلام در رد درخواست و دعوت آنها، خود را بیمار وانمود کرد درحالی که کسالتی نداشت و تنها روحش رنج می برد و حالش دگرگون بود، زیرا غم بت پرستی قوم او را ملول و افسرده ساخته بود و خشم و غضب او آشکار بود، چون مردم دعوت او را لبیک نگفته و به سخن حق او گوش نداده بودند. قوم ابراهیم چون از بیماری ابراهیم و احتمال سرایت آن به بقیه افراد بیم داشتند، او را رها کردند و بر دعوت خود پافشاری نکردند، بلکه از ماندن ابراهیم اظهار خشنودی نمودند و با خرسندی برای انجام مراسم عید عازم خارج شهر شدند. اکنون شهر از جمعیت خالی شده است و عبادتخانه از نگهبان و روحانی تهی گشته است، زیرا همگی به خارج از شهر رفته اند و کسی جز ابراهیم در شهر باقی نمانده است. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه یازهرا یاعلی🦋💓 💞🌤 https://eitaa.com/joinchat/3715891372C2a2a66c592
محبان اهل البیت 🌤
🌿🌿 #قصه‌های_قرآنی قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_نهم 🔹آخرین نقشه ابراهیم علی
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام در بتکده! «1»🔹 آنگاه که ابراهیم شرایط و محیط را مساعد دید و یقین کرد جاسوسانی که مراقب او بودند از شهر خارج شده اند، آهسته به بت خانه نزدیک شد و نزد بتها شتافت. ابراهیم در بتکده محیط وسیعی را یافت که از بت انباشته بود و تعدادی بت نیز در اطراف معبد پراکنده بودند و در زیر پای بت ها خوراکی های فراوانی انبار شده بود. ابراهیم علیه السّلام چون وارد بتخانه شد از روی سرزنش و بی اعتنایی روبه بتها نمود و گفت: چرا غذا نمی خورید؟ سخن او را نشنیدند و پاسخی از آنها دریافت نکرد. بار دیگر به آنها خطاب کرد: چرا حرف نمی زنید؟ سپس در پاسخ خود گفت: سنگهای تراشیده چگونه سخن بگویند و چوبهای موریانه خورده چگونه قدرت درک داشته باشند؟ ابراهیم علیه السّلام در برخورد با بتها، بیشتر به عیب جویی از قوم خود پرداخت، بت هایی را که قوم او خدای خود قرار داده بودند مورد ملامت قرار داد. ابراهیم با دست به صورت بتها می زد و با پای خود آنها را پرتاب می کرد. آنگاه که غضب او علیه بت ها شدت پیدا کرد و آتش انتقام ابراهیم شعله ور شد، تبری برداشت و به سراغ بتها رفت، چوبها را شکست و سنگها را خرد کرد. ابراهیم تمام بت ها را شکست و ریزریز کرد و غیر از بت بزرگ هیچکدام از بتها را سالم باقی نگذاشت. ابراهیم بت بزرگ را سالم گذاشت تا پایه احتجاج خود را به گردن او آویزد و آنگاه که مخالفین وارد بتخانه می شوند پیش آیند و از بت بزرگ سوال کنند چه کسی به بتکده بی احترامی کرده و بتها را درهم شکسته است؟ و چون دیدند بتها حرفی نمی زنند و درک ندارند و قادر به دفاع از خود و معرفی دشمن خود نیستند، به انحراف خود پی برند و به راه راست هدایت گردند و دست از مقاومت بردارند. (ادامه دارد...) ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه